eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
978 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
آغاز شد امروز هم با عشـق شما ... #صبح_بخیر✌ #مردان_بی_ادعا ارسالی خادم امامزاده شاهرضا امروز صبح😊 💠 @hemmat_channel
رفـــــیق جانم❤️... باور ڪنند یا نه 💞 من، تو را از عمق جان باور دارم!!! دوباره در ابتدای راه... از این نقطه ی آغاز... نگاهم را به مرامت دوخته ام!   تویی ڪه از بهشت خدا هوای زمین را داری سلام ! سلام بر تو ای #ابراهیم شهید محمد ابراهیم #همت 🌹 #یادش با صلوات❤️ روزتون منور با یاد شهید ❤️ @hemmat_channel
پرنده #احساساتمــ🕊 هر لحظه حنجره اش پر از صوت دلتنـ💔ـگی توستـ …😢 من به همراه #نسیم🍃اشتیاق #دیدار تو را خواهم خواند …😢 #شهید_محمدابراهیم همت🌺 🍃🌹🍃🌹 @hemmat_channel
1_13716152.mp3
17.47M
روایتگری شهدایی _قسمت دوم 🎧 🎧 ‌✍شهدا برا خدا ناز میڪردن گناه نمیڪردن ولی عوضش برا خدا ناز میڪردن خداهم نازشونو میخرید... راوے : @hemmat_channel
حاج همت به #مرتضي_قرباني- فرمانده لشكر25 كربلا- گفت: يكي دو نفر را بفرستند خبر بياورند تا ببينم #اوضاع چه شكلي است. قرباني گفت: من هيچكس را ندارم⭕️، هركس را فرستادم رفت و برنگشت😔. #حاجي سري تكان داد و راه افتاد سمت جزيره. قبل از راه افتادن جمله اي گفت كه هيچوقت يادم نمي رود❌:«مثل اينكه خدا ما را #طلبيده». #شهید_محمدابراهیم_همت 🌹🍃🌹🍃 @hemmat_channel
🔴 🔸دروازه ساعـات دروازه وردی شهر دمشق از طرف کوفه بوده است علت نامگذاری این این دروازه و میدان به ساعات این بوده است که ساعتها اهل بیت و اسرا را در این دروازه نگه داشتندو به شادی و پایکوبی پرداختند. 🔺 🔻 ✍در رابطه با ورود اهل بیت به شام، عالم زاهد فقیه موثق سیدابن طاووس در لهوف و مجلسی در جلد چهل و پنج بحار نوشته اند: ❌وقتی مزدوران یزید اهل بیت را نزدیک شام آوردند، امّ کلثوم شمر را خواست. فرمود: مطلبی با تو دارم. گفت: چیست؟ فرمود: اینجا شهر دمشق است، ما را از دروازهای وارد کنید که مردمان کمتری در رفت و آمد باشند و کمتر به تماشای ما برخیزند و سرهای بریدۀ شهیدان ما را جلوتر از ما حرکت بدهید که مردم با تماشای آن سرهای نورانی به تماشای ما نپردازند. 😔ولی شمر برخلاف خواستۀ دختر امیرالمؤمنین، فرمان داد اهل بیت را از دروازه ساعات که پرجمعیت ترین جمعیت را همیشه در کنار خودش داشت، عبور دهند و سرهای بریده را لابه لای کجاوه ها ببرند. دخترِ فاطمه(س)!! بازار !!!؟ خدا رحم کند..... چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند...😭😭😭 @hemmat_channel
✨🌹✨💐✨🌹✨💐✨ خیلی عالی بخوانید حتما👇👇👇☺️ از برخوردی میان یکی از امرای ارتش با شهید حاج محمدابراهیم همت: یک روز که فرماندهان ارتش، در یک قرارگاه نظامی برای طراحی یک عملیات،😊 همه جمع شده بودند، حاج همت هم از راه رسید، امیرعقیلی، سرتیپ دوم ستاد «لشکر ۳۰ پیاده گرگان»، حاجی را بغل کرد☺️🍃 و کنارش نشست، امیر عقیلی به حاج همت گفت: «حاجی ! یک سوال دارم، یک دلخوری خیلی زیاد، من از شما دلخورم.»😳🤔 حاج همت گفت: «خیر باشد! بفرمائید! چه دلخوری؟»☺️😊 امیر عقیلی گفت: 👇👇 «حاجی ! شما هر وقت از کنار پاسگاه های ارتش، از کنار ما که رد می شوی،🌺 یک دست تکان می دهی👋 و با سرعت رد می شوی. اما حاجی جان،☺️❤️ من به قربانت بروم، شما از کنار بسیجی🌸 های خودتان که رد می شوی، هنوز یک کیلومتر مانده، چراغ می دی،☺️ بوق می زنی، 😉☺️ آرام آرام سرعت ماشین ات را کم می کنی، بیست متر مانده به دژبانی بسیجی ها🍃😍، با لبخند از ماشین پیاده می شوی، دوباره باز دستی تکان میدهی، 👋سوار می شوی و میروی.☺️😊 رد میشی اصلا مارو تحویل نمی گیری حاجی، حاجی به خدا ما هم دل داریم.»😔❤️ حاج همت این ها را که از امیر عقیلی شنید،🤔👇👇👇 دستی به سر امیر کشید و خندید و گفت: «برادر من! اصل ماجرا این است که از کنار پاسگاه های شما که رد می شوم،🤔💐 این دژبان های شما هر کدام چند ماه آموزش تخصصی می بینند😊 که اگر یک ماشین از دژبانی ارتشی ها رد شد، مشکوک بشوند؛😁🍃 از دور بهش علامت میدهند، آروم آروم دست تکان میدهند، اگه طرف سرعتش زیاد بشه، اول علامت خطر میدهند، بعد ایست میدهند، بعد تیر هوایی میزنند، آخر کار اگر خواست بدون توجه دژبانی رد بشود. به لاستیک ماشین تیر میزنند. ولی این بسیجی هایی که تو میگی،☺️😊 من یک کیلومتر مانده بهشان مرتب چراغ میدم، سرعتم رو کم میکنم،🍃💐 هنوز بیست متر مانده پیاده می شوم🙏🌸 و یک دستی تکان میدهم 👋 و دوباره می خندم و سوار می شوم و باز آرام از کنارشان رد می شوم. آخر این بسیجی ها مشکوک بشوند.😳🤔 اول رگبار می بندند.😁☺️ بعد تازه یادشان میاد که باید ایست بدهند.😢😊 یک خشاب و خالی می کنند، بابای صاحب بچه را در می آورند،😍😉 بعد چند تا تیر هوایی شلیک می کنند😂 و آخر که فاتحه طرف خوانده شد، داد می زنند ایست.»😂☺️☺️ این را که حاجی گفت، قرارگاه از خنده منفجر شد.☺️☺️🍃 @hemmat_channel
🌺همہ شبـــــ در این امیدم که نسیم صبحگاهے به پیام آشنایان بنوازد آشنـا را.... ⛅️صبحتون شهدایی ❣شهید محمدابراهیم همت 🆔 @hemmat_channel
❃ ڪارے ڪن اے شـ‌هید بعضے وقـت ها نمیدانم در گردوغبار این دنیـا چه ڪنم مرا جدا ڪن از زمین دستـم را بگیر😢 میخواهم در دنیاے تـو آرام بگیرم.. 🌺 حاجی به نگاهتون محتاجیم🌺 🌹 🌹 👉🌻 @hemmat_channel🍃🌻🍃 ☘🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊☘
مـي خـواھـمت #شـھـید.!! ولـے.!!....... خـيلي خـيلي دوري..!! نـه دسـتم بـه دسـتات مـيرسد!! نـه چشـمانـم بـه #نـگاهـت..!!😔😔 چاره اي كن..!! تـو رو كم داشـتـن ..!! كم نيست..!! #درد است.. خـدایـا... بگیـر از مـن! آن چـه که #شهـــادت را می گیـرد از مـن...😔😔 این روزهــا عجیب دلم؛ به سیم خـاردار هـای #دنیــا ! گیـــر کرده است... . #رفیق_شهیدم #شهید_محمد ابراهیم همت🌷 🆔 @hemmat_channel
#کلام_شهید 🌺و آخر ڪارِ دنیاپرستان شـــہــادت نخواهد بود ... + به چشمان ِ ابراهیم‌ همّت قسم ... ✨💕 @hemmat_channel✨💕
1_30156233.mp3
2.71M
دانلود نکن! ما که بیچاره شدیم💔😭 خیلی قشنگه😭😭😭 حتما گوش کنید👌👌 تماس با کربلا😭😭😭 اللهم ارزقنا کربلا😭😭 @hemmat_channel
✅خاطره ای عجیب از یک شهید 🍃سوار یک ماشین شدیم. ما پشت ماشین نشسته بودیم و خودرو با سرعت حرکت می کرد. این ماشین هیچ حفاظی در اطراف خود نداشت. در سر هر پیچ دو نفر از کسانی که سوار شده بودند به پایین پرت می شدند! جاده خراب بود. ماشین هم با سرعت می رفت. یک باره به اطرافم نگاه کردم و دیدم فقط من در پشت ماشین مانده ام! سر پیچ بعدی آنقدر با سرعت رفت که دست من هم جدا شد و نزدیک بود از ماشین پرت شوم. 👌 اما در آن لحظه آخر فریاد زدم: 🌹یا صاحب الزمان (عج). 🍃در همین حال یک نفر دستم را گرفت و اجازه نداد به زمین بیفتم. من به سلامت توانستم آن گردنه ها را رد کنم. 👌در همین لحظه از خواب پریدم. فهمیدم که باید در سخت ترین شرایط دست از دامن امام زمان (عج) بر نداریم؛ و گرنه تندباد حوادث همه ما را نابود خواهد کرد. 🌻 روایتگری 📚منبع:کتاب عارفانه،ص۳٨ @hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
@hemmat_channel
🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 آقا ابوالفضل نماز هاشو😇 همیشه اول وقت میخوند🙂 ؛ هر وقت که مسافرت می‌رفتیم هر جا موقع نماز بود ماشینو کنار میزد نمازش رو میخوند همیشه تاکید بر نماز اول وقت داشت 😊 اصلا اهل غیبت😱 نبود اگه در جمعی بود که غیبت پیش میومد بحث رو عوض😕 می کرد . از مهربونی☺️ هر چی بگم کم گفتم فقط اینو بگم که بی توقع کمک میکرد و کمکش رو هیچ جا فاش نمی‌کرد و هیچ وقت در مورد موضوعی قطعی صحبت نمی کرد ودر جواب سوالات دیگران در مورد موضوعی جواب ان شاءالله 😍و اگر خدا😍 بخواد میداد . این اواخر بر نماز شب مداومت داشت خودم دیدم در قنوت نمازش دعا را با گریه😭میگفت تا ازش سوال نمی شد حرفی نمی زد . در مورد کارش میگفت هر چی کمتر بدونی برات بهتره😉 ؛ خدایی هیچ وقت از کارش سوء استفاده نکرد . چند روز قبل از ماموریتش براش کلیپی از شهدای مدافع حرم گذاشتم دیدم حال عجیبی شد اشک تو چشماش جمع شد😔 و از اتاق خواب رفت تو حال شروع کرد گریه کردن 😭 تا حالا این حالش و ندیده بودم مطمئنم از شهدا شهادتش رو همون روز گرفت شهید ابولفضل راه چمنی 🌹 @hemmat_channel 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹
🌹🌸🌺🌹🌸🌺🌹🌸🌺🌹🌸🌺 تــــــــوجه📢📢📢 بسم الله الرحمن الرحیم........ باعرض سلام خدمت دوستان وهم گروهی های عزیز 🌷 بزرگواران برای یکی از دوستان وبه نوعی همکارمون یه گرفتاری پیش اومده و نیاز به یاری ما دارند کل مشکل ایشون دومیلیون تومن هست...😢 از شما درخواست دارم که هر چقدر در توان دارید حتی شده خیلی کم ولی برای رضای خدا کمکش کنیم😭😔 تا ازاین بحران عبور کنند.😢 ناگفته نمونه که اجر و پاداش شما نزد خداوند باقی ست. امام علی علیه السلام میفرمایند: پاداش نیکوکاری زودتر از کار های دیگر به انسان میرسد. دست همدیگه رو بگیریم تا خدا دستمون رو بگیره 👌👌 ۶۰۳۷۹۹۱۸۸۵۴۸۰۴۷۹ 🙏🙏🙏 آیدی جهت کمک نقدی دوستان @deltange_hemmat68 صدقه دادن و کمک کردن در ماه صفرکلی سفارش شده 😢 کمک های جمع شده تاالان ۵۰هزار تومان😢 دریغ نکنید دوستان ان شاالله ثواب براتون نوشته میشه👌
#بهم_گفت ما لیاقت داریم جزء۳۱۳نفر باشیم؟😔 #لبخندی_زدم و باشرمندگے گفتم بیا بشین گریہ کنیم ما جز۳۰میلیون زائر کربلاهم نیستیم😭💔 #اربعین_داغ_حرم_بہ_دلم_نگذارے... 😭😭😭 💠 @hemmat_channel
ای اربعین نرفته جامانده از سفر ویزا و پاس کرببلا دست مجتبی‌ست😍 #جانم_امام_غریبم😭 @hemmat_channel
✍کم کم دارد دیــر میشود آقا.... و ترسِ جا ماندن، پشتم را می لرزاند! من در عجبم... تو که اهل سَوا کردن نیستی! عمریست بیراهه رفتم و دوباره در آغوشم کشیدی.... چه شد که همه میروند و من..... ✨تکه ای آتش درونِ دلم، گُر گرفته است! و خیالم، جاده ی میان ماندن و رفتن، را روزی هزار بار گز میکنــد.. یا مرا هم بخر... یا قرارِ دلِ بی قرارم باش. سیل براه افتاده است؛ آقــا... سیلِ لبیک های آخرالزمان... سیلِ آنان که تاریخ را به دگرگونی عظیمی، مشرّف میکنند. سیل براه افتاده است... و درد جاماندن، این قطره ی ناچیز را نابود خواهد کرد. ✨به چشمانم نگاه کن؛ آقا... میشود جواز مرا هم امضاء کنــی؟ همین یکبار را هم، ندیده مرا بخــر... من سربراه میشوم!😩😩😭 😩😩 💠 @hemmat_channel
#جوانی جــــاده ی لغزنده است ... #امام زمانت را بشناس ! تا بی خطر طـــــی کنی این راه ِ #ناهموار را ... . @hemmat_channel
ازدواجم ۱۰۰۰ تومن قیمتش بود...! بهم گفت: "من حلقه طلا و پلاتین نمیخوام اگه صلاح بدونین فقط یه انگشتر عقیق برمیدارم..."🤔 یه انگشتر عقیق برداشت به قیمت ۱۵۰ تومن...! بابام مخالف این کار بود و گفت: "زشته واسه ما که دومادمون حلقه ۱۵۰ تومنی برداره 🙁 تو آبرومونو بردی دختر 😒 گفتم :"چی شده مگه...؟" گفت: "آخه کی تا حالا واسه دومادش حلقه ۱۵۰ تومنی گرفته...؟😕 زشته بابا، میخندن به آدم..." ابراهیم که زنگ زد موضوعو باهاش درمیون گذاشتم با بابام صحبت کرد و بهش گفت: "این حلقه از سرمَم زیاده، دعا کنید بتونم تو زندگی،حق همین انگشترو درست ادا کنم باقیش دیگه دست خدا و مصلحتشه..." پا حرفشم موند... ☺️ همیشه تو هر شرایطی حلقه ش دستش بود و خیلی بهش توجه داشت... تو یکی از عملیاتا حلقه ش شکست رفت عین همون رکابو خرید و دستش کرد...❤ با خنده ازش پرسیدم "حالا چه اصراریه که حتما همین حلقه باشه و اینقده بهش مقیدی...؟" گفت: "️این حلقه تو زندگی سایه ی یه مرد یا یه زنه ، دلم میخواد همیشه سایه ت همرام باشه...😌 این حلقه همیشه تو اوج تنهایی،تو رو بیادم میاره...❤" همسر شهید💑 🍃🌸 @hemmat_channel
👇 🍃از ابن عباس نقل شده است که روزی زلیخا به یوسف (ع) گفت: چشم بردار و مرا بنگر. یوسف (ع) گفت: «أَخْشَی الْعَمَی فِی بَصَرِی؛ از نابینا شدن چشمانم می‌ترسم.» 🍃 زلیخا گفت: «چقدر چشمهایت زیباست!» یوسف (ع) گفت: «دو چشم، نخستین عضوهایی هستند که در قبر بر گونه‌هایم می‌افتند.» 🍃 زلیخا گفت: «چه بوی خوشی داری؟» یوسف (ع) گفت: «اگر [بدی] بوی مرا سه روز پس از مرگم استشمام می‌کردی، از من فرار می‌کردی.» 🍃 زلیخا گفت: «چرا به من نزدیک نمی‌شوی؟» حضرت یوسف (ع) گفت: «با این دوری، به قرب پروردگارم امید دارم.» زلیخا گفت: «بستر من از حریر است، برخیز و خواسته‌ام را برآور.» یوسف (ع) گفت: «می‌ترسم بهره‌ام در بهشت از کف برَوَد.» 🍃 زلیخا گفت: «تو را به شکنجه‌گرها می‌سپارم» یوسف (ع) گفت: «پروردگارم در آن هنگام مرا بس است.👌☺️ 📚 مبلغان @hemmat_channel