فضای مجازی را دوست ندارم !
-آمده بودیم بجنگیم
پاتک خوردیم!
-آمده بودیم مفید باشیم
دچارِ سرگردانی شدیم
-آمده بودیم خوبی ها را جار بزنیم
اسیرِ بدی هایش شدیم
-آمده بودیم #یار_گیری_برای_مهدی(عج)
واردِ ارتش شیطان شدیم!
-آمده بودیم ندانسته ها را یاد بگیریم !
داریم فراموش می کنیم همان دانسته ها را!
-آمده بودیم که بگوییم :
آری ؛ ما هم هستیم ...!
درگیرِ دیده شدن شدیم
و نیت ها ،یادمان رفت.
-آمده بودیم و آمده بودیم ....
خوب آمدیم ... بد نرویم ....
#بصیرت
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید.... قسمت۱۶۵ 🥀🥀🥀🥀 ... با م
•• 🌿🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
#بسم_رب_عشق
#تفحصم_کنید....
قسمت۱۶۶
🥀🥀🥀🥀
محمد :
سلااام برادران گرامی حالتون احوالتون ؟!
علی و مهران برگشتن و با دیدن محمد به سمت ما پا تند کردن و همدیگر در اغوش گرفتند ...
مهران سر بلند کرد و دستی روی شونه محمد کوبید و گفت :
چی شدی برادر ..؟! ما گفتیم می پری ..
میبینم که فقط یکی از بالهات شکسته ؟!
محمد ناراحت سرشو پایین انداخت و گفت :
لیاقت نداشتم داداش ..
بعد اهسته زمزمه کرد :
لیاقت نداشتم . ..
بعد دست روی شونه مهران گذاشت کمی فشار داد با سری افتاده حرکت کرد ..
لحظه اخر نم اشک داخل چشمانش دیدم ..
محمد که رفت رو کردم به مهران و گفتم :
چه حرفی بود زدی اخه ؟!
مهران ناراحت گفت :
_ به خدا خواستم شوخی کنم ..
_ اخه این موضوعیه که تو به شوخی بگیری !!
مهران ناراحت سرشو پایین انداخت و علی به نشونه همدردی ضربه ای به کتف مهران زد و گفت :
_ حالا عیب نداره !!
گفتم :
_ اره دیگه شد حالا بریم محمد بیرون منتظره ..
حرکت کردیم از بیمارستان خارج شدیم و محمد دیدم که روی نیمکت نشسته بود و سرشو پایین بود و شونه هاش تکون خفیفی می خورد .
جلو رفتم و صداش زدم ...
_ محمد ؟!
داری گریه می کنی ؟!
به خدا مهران اصلا ...
نگذاشت حرفمو کامل بزنم گفت :
_ نه ، نه . اصلا به خاطر حرف مهران نیست ...
امیر یادم اومد اون زمان ..
چند نفر از بچه ها شهید شدن با چه ...
حرفشو خورد و در حالی که چهره اش در هم رفت نگاهشو دوخت به طرف دیگه و گفت :
از جلو چشمم کنار نمیرن امیر ..
مدام اون صحنه ها جلو چشممه .. امیر دیگه طاقت ندارم .. .
بعد اهی کشید و ساکت شد
_ چی بگم داداش ..
بعد از چند لحظه سکوت گفتم :
_ محمد بلند شو نمی خوای بری دیدن عزیز ؟!
محمد با بغض خندید و گفت :
_ چرا اتفاقا .. مخصوصا دلم برای وروجکم تنگ شده ..
بلند شدیم و حرکت کردیم مهران تکیه اشو از ماشین برداشت و جلو اومد و گفت :
_ محمد معذرت می خوام من اصلا نمی خواستم ناراحتت کنم ..
_ نه داداش این چه حرفیه که میزنی ناراحتی به خاطر موضوع دیگه بود ..
بعد به شوخی گفت :
بیاین بریم بابا از دوری کشتین منو !!
با هم خندیدیم و سوار ماشین شدیم و به سمت خانه عزیز رفتیم ..
ادامه دارد
💫💫💫💫
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
•• 🌿🌸
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید.... قسمت۱۶۶ 🥀🥀🥀🥀 مح
•• 🌿🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
#بسم_رب_عشق
#تفحصم_کنید....
قسمت۱۶۷
🥀🥀🥀🥀
محمد به شوخی گفت :
بیاین بریم بابا از دوری کشتین منو !!
با هم خندیدیم و سوار ماشین شدیم و به سمت خانه عزیز حرکت کردیم ..
رو کردم به سمت محمد و گفتم :
_ محمد !! عزیز از مجروحیتت خبر نداره چطور می خوای بهش بگی ؟!
محمد اهی کشید و گفت :
اینکه چیزی نیست امیر جان ..
بعد از چند دقیقه رسیدیم ماشین و پارک کردم و سه نفرمون با محمد همراه شدیم ..
زنگ و فشردم و منتظر موندم
بعد از چند لحظه صدای کفشهای عزیز و ثانیه ای بعدش صدای عزیز به گوشمون رسید :
_ اومدم مادر ؟! ... کیه ؟
محمد اهسته گفت :
الهی قربون صدات برم ..
درب که باز شد عزیز اول من رو دید .
فکر کرد تنهام ..
_سلام امیر جان خوبی پسرم ؟ خوش امدی بیا تو مادر بیا !!
_ سلام عزیز خوبین ؟
چشم حتما فقط میگم مژده گونی من رو نمیدین ؟!
_ مژده گونی چی رو مادر ؟!
دست محمد و گرفتم اوردم جلوی عزیز
خندیدم و گفتم :
مژده جونی این دسته گلتون ...
محمد لبخندی زد و رو به عزیز سلام کرد .
نگاه عزیز مات مونده بود روی صورت محمد ..
_ محمدم ؟! خودتی مادر ؟!
اومدی ؟!
_ بله عزیز جونم خودمم ، اومدم ..
محمد خم شد و دستهای عزیز بوسید که عزیز از حالت بهتش خارج شد و شروع کرد به گریه کردن و دست به سر محمد کشیدن ..
محمد اشکهای عزیز پاک کرد و گفت :
_ قربونت برم اخه عزیز جونم اومدم دیگه چرا گریه میکنی ؟!
_ گریه شوقه مادر ..
بعد اشکهاش رو پاک کرد و گفت :
_ ببخشید روی پا نگهتون داشتم بیاین تو بیاین ..
بیا محمدم بیا پسرم ..
بعد از سلام و احوالپرسی با عزیز همه رفتیم داخل ..
محمد اطراف خونه رو نگاه و کرد و گفت :
_ عزیز جون ؟!
پس فاطمه کجاست ؟!
_ نمیدونی وروجک کجاست این ساعت ؟
_ امان از دستش هنوز هم تنهایی میره بهشت زهرا ..
_ اره مادر من که پا ندارم برم دختر هم دلش پوسید تو خونه تنهایی ..
میره میاد روحیش عوض میشه ..
محمد بلند شد و گفت :
_ پس عزیز با اجازت من برم هم به ابجی سر بزنم هم فاطمه رو ببینم ؟!
_ عه مادر مهمون داری که ؟
_ عزیز جون بچه ها که مهمون نیستن صاحب خونه ان ..
بعد رو کرد به ما و گفت :
_ بچه ها عیب نداره من برم ؟
گفتم :
_ نه برادر چه عیبی برو تا بیای هم منم خبرو به مهران میدم ..
_ باشه پس فعلا ..
_ یا علی ..
بعد از رفتن محمد و خوردن چای های خوشمزه عزیز جون مهران دیگه تاب نیاورد و گفت :
_ میگم امیر چی می خواستی بگی ؟! خبرت چی بود ؟!
مکثی کردم و گفتم :
_ مهران ..
_ چیه ؟
_ مهران ؟
_ چیه خب ؟!
_ مهران ؟!
_ لا اله الا الله ..
برادر من قرص مهران خوردی خبرتو بگو قلبم اومد تو دهنم ای بابا ...
خندیدم و گفتم :
_ جور شد ..
_ چی جور شد ؟
_مهران دارم میگم جور شد کارمون ..
راهی شدیم ..
_ ای بابا ...
مهران دستها به حالت دعا بلند کرد و گفت :
خدا جونم ، خدای مهربونم
دلم به چی این بنده ات خوش کنم اخه ..
بعد سرشو طرف من متمایل کرد و گفت :
اخه برادر من مگه کارمون گیر ....
یه مرتبه چشمهاش گرد شد و اب دهنش قورت داد و با خالت بهت گفت :
_ نههههه
خندیدم سری تکون دادم ..
و گفتم :
_ ارههه
مهران بلند شد و شروع کرد خدا رو شکر کردن ..
مثل بچه ها ذوق کرده بود ..
همون موقع هم محمد و فاطمه اومدن داخل ..
مهرانم سریع رفت سمت محمد
در اغوشش گرفت و گفت :
دمت گرم داداش .
تکی به مولا ، خیلی اقایی...
محمد خندید و گفت : نه بابا همش زحمات خودتون بود .
خلاصه با شیرین زبونی های فاطمه و مهران گفتیم و خندیدیم و تعریف کردیم و بعد از خوردن ناهار دست پخت عزیز ..
خداحافظی کردیم .. علی رسوندیم خونشون و مهرانم که قرار بود با من بیاد ..
ادامه دارد ..
💫💫💫💫💫💫💫
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
•• 🌿🌸
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
عرض سلام وادب وخسته نباشید
خدمت شما دوستداران شهداء
ختم صلواتی داریم ،برای تعجیل درظهور اقا امام زمان عج الله وبراورده ب خیر شدن حاجت بانی وهمه شما ان شاءالله ...
مهلت تا غروب شنبه
تعداد رو به
ایدی بنده اعلام کنید👇👇
ان شاءالله حاجت روا
@shahadat_a_f
•
#شهید_شوشتری با دیدن این عکس فرموده بود:
عکس عجیبی است.
نشستهها پرواز کردند🕊، ولی ما ایستادهها، هنوز هم ایستادهایم!💔
کاشکی من هم توی این عکس📸، آن روز مینشستم، بلکه تا امروز شهید شده بودیم!😔
•
یاد شهدای وحدت، سردار شوشتری جانشین نیروی زمینی سپاه و سردار محمدزاده فرمانده سپاه سیستان و بلوچستان گرامی باد
🌸ایستاده از راست:
مرحوم قندهاریون، مهندس نصرت الله کاشانی، سردار عزیز جعفری، سردار مرتضی قربانی، شهید نور علی شوشتری
نشسته از راست:
شهید مهدی باکری، #شهیدمحمدابراهیمهمت، شهید مهدی زین الدین
همت نوشت ۱: با فرج الله، فرزند رشید شهید شوشتری در مورد این عکس صحبت کردم🍃، این تنها عکسیست که شهید شوشتری قاب و در اتاقش نصب کرده بود.😊👌
همت نوشت ۲:
مواظب باشیم کجا مینشینیم، کجا میایستیم...☝️
#پست_اینستاگرام_فرزندشهید
#محمدابراهیمهمت🌹
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❖✨﷽✨❖ 🌺🕊🍃🕊🌺 #یک_آیه_یک_درس۴ 🔔 خودتون و خـانـوادهتـون رو از آتش حفظ کنید. قرآن میگه: 🔰 سوره م
❖✨﷽✨❖
#یک_آیه_یک_درس۵🔔
💔آزار دادنِ پیامبر و امام💔
✍ قرآن میگه حضرت موسی به قومش گفت:
"بابا شما که میدونید من پیغمبر خدا هستم، اینهمه معجزه از من دیدید، شما دیگه چرا منو اذیت میکنید⁉️"
🔰 سوره مبارکه صف،
آیه ﴿۵﴾
🕋وَ إِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَ قَد تَّعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِين
🍃 ترجمه:
🌷ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺁﻭﺭﻳﺪ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻪ ﻗﻮﻣﺶ ﮔﻔﺖ: "ﺍﻯ ﻗﻮم ﻣﻦ! ﭼﺮﺍ ﻣﺮﺍ ﺁﺯﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ، ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻰﺩﺍﻧﻴﺪ ﻣﻦ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻢ؟!" ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺣﻖ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﺷﺪﻧﺪ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻗﻠﻮﺑﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺧﺪﺍ ﻓﺎﺳﻘﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻧﻤﻰکند
حالا چرا موسی آزار دید⁉️
وسط آیه رو دقّت کنید (فَلَمَّا زَاغُوا...) میگه وقتی قومش از حق منحرف شدند، موسی آزار دید.
حالا فکر میکنی پیامبر آزاری، فقط برای بنیاسرائیل بوده⁉️
👈 قرآن به مسلمونا میگه، شما دیگه مثل اونایی نباشید که موسی رو اذیت کردند
🔰 سوره مبارکه احزاب،
آیه ﴿٦۹﴾
🕋يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسىٰ
🍃 ترجمه:
🌷اى کسانى که ایمان آوردهاید، مانند کسانى نباشید که موسى را آزار دادند
⚠️ فکر نکنیم این اذیت کردن فقط مال اون قبلیها بوده، خیر‼️
😔 ما هم، هر جا از حق منحرف بشیم، هر جا پامون رو کج بذاریم، پیغمبر و ائمه رو ناراحت میکنیم، اذیتشون میکنیم.
💔 هر گناهی که بکنیم، دل امام زمانمون رو به درد میاریم
😭 با هر گناه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو آزار میدیم➣●•
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
👈
1_162929305.mp3
3.29M
⏯ #تک احساسی
🍃قربونت برم یا امام رضا
🍃منو میبری کربلا
🎤 #حمیدعلیمی
👌فوق زیبا
🌷 #چهارشنبه_های_امام_رضایی
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
درهیاهوی این شهرِ آلودههوا !
که نه دستت به #مشهد میرسد
نه به کربلا
نه به نجف
و نه حتی به قم !
دنج ترین جا
برای پر کردن خلا قلبت
همیـنجاست ..
جایی کنار #شهدا ..
آن هم از نوع #گمنام !
اینجا بی اختیـار خـم میشود پاها ..
#اشک میریزد #چشمها ..
حاجت میخواند #لبها ..
سلام صبحـتون شهـدایی
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼