°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٧۱ #با_چنگ_و_دندان 🌷عملیات رمضان تیر، تیربار چند دندانش را برد! می رفت برای ترمی
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٧۲
#بنى_صدر! #واى_به_حالت!
🌷پدر و مادر مى گفتند بچهاى و نمى گذاشتند بروم جبهه. يك روز كه شنيدم بسيج اعزام نيرو دارد، لباسهاى «صغرى» خواهرم را روى لباسهايم پوشيدم و سطل آب را برداشتم و به بهانه ى آوردن آب از چشمه زدم بيرون.
🌷پدرم كه گوسفندها را از صحرا مى آورد داد زد: «صغرى كجا ؟»براى اينكه نفهمد سيفالله هستم سطل آب را بلند كردم كه يعنى مى روم آب بياورم.
🌷خلاصه رفتم و از جبهه لباسها را با يك نامه پست كردم. يك بار پدرم آمده بود و از شهر به پادگان تلفن كرد. از پشت تلفن به من گفت: «بنى صدر! واى به حالت! مگه دستم بهت نرسه.»
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f