نگاهم که به صورتش افتاد
مثل همیشه خنده مهمان لبانش بود.
چشمانش باز بود
انگار او هم دلش برای من تنگ شده بود ...
و میخواست
برای آخرین بار، یک دل سیر نگاهم کند.
نمی توانستم دل بکنم
دستم را روی قلبش گذاشتم
نگاهم به نگاهش گره خورد و جانم به جانش ...
قرارهای دو نفرمان از جلوی چشمانم گذر می کرد. روضه های دو نفره را به یاد آوردم
دوستت دارم هارا مرور کردم
و یک لحظه فهمیدم، همه لحظاتم تویی ...
یادت هست
گفتم تو شهید شوی
من دلم برایت تنگ میشود
و تو بحث را عوض کردی ...؟!
یادت هست گفتم بدون تو نمیتوانم، نفس بکشم ؟
یادت هست قدم زدن های گلزار شهدای مان را ؟
یادت هست آخرین دیدار
مدام میگفتی مواظب خودت باش ...
بدون تو چگونه میشود مواظب خود بود؟
مهدی مرا هم ببر.
همه فکر ها را در گوشه ذهنم پنهان کردم و آهسته زیر لب خواندم:
ای پاره پاره تن به خدا میسپارمت ...💔
نام شهید: مهدی علی دوست
تاریخ تولد: 1365.5.25
محل شهادت: حلب سوریه، منطقه شقیده، عملیات محرم
#تاریخ_شهادت: 1394.7.25
مزار: گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم
🍃🕊 ...
#شهیدمهدیعلیدوست
#کتاب_پرواز_با_پاراگلایدر
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f