سلام دوستان شهدایی😊
به مدد شهدا و به نیابت تعجیل در فرج آقا امام زمان چله زیارت عاشورا رو شروع میکنیم👌
🌺🌺🌺روز سوم چله🌺🌺🌺
هر روز در کانال یاداوری میشه تا فراموش نشه 👌
التماس دعا
یازهرا(س)
@hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
2⃣2⃣به یاد #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @hemmat_channel
3⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#خاطره_از_شهید_حمید_سیاهکالی 🕊🌺
او رفت و من جا ماندم...
اصلا باور نمیکردم این قضیه تکرار شه...
جمعه شب بود. بریم هیئت
رفتم جلوی در منزلشون
زنگ رو زدم، از خونه بیرون اومد و موتورش رو هم آورد.
یه کلاه کاسکت داشت که همیشه موقع موتور روندن رو سرش میذاشت
اونو رو سرش گذاشت و بندش رو بست.
موتور رو روشن کرد و گفت سید بشین بریم!
تا اومدم بشینم ترک موتورش،گازشو گرفت و رفت😐
فکر کرده بود من سوار شدم و ترکش نشستم
از پشت هرچی صداش کردم صدامو نشنید و رفت
من هم میخندیدم و دنبالش راه افتادم قدم زنان و به رفتنش فقط نگاه میکردم
رسید سر کوچه و داخل خیابون شد
رفت داخل یه خیابون دیگه یه مسیر قابل توجهی رو طی کرد
حالا ظاهرا #باهام کار داشته، #چندبار صدام زده و صدایی نشنیده و بالاخره برگشته بود و #دیده بود که نیستم
مسیر رفته شده رو #برگشت😂 و به هم رسیدیم...
بدون اینکه چیزی به هم بگیم فقط خندیدیم😂
بهش میگفتم یعنی حمیدجان شما احساس نکردی کسی اصلا ترک موتورت نشسته یا نه؟
جوابش فقط خنده بود...😊😂
باورم نمیشه که این موضوع دوباره تکرار شد.
اون رفت و من باز جا موندم...
#نقل_از_دوست_شهید
🍃🌹🍃🌹
@hemmat_channel
⏰ زمان به عقب برنمیگردد‼️
💐🌿میگه:
سرم تو گوشی بود و مشغول بودم،برادرم اومد پیشم و گفت:خواهر دلم گرفته،میخوام کمی باهات حرف بزنم!
گفتم:باشه حالا برو شب صحبت میکنیم
برادرم رفت و عصر همون روز تصادف کرد و مرد و من نتونستم باهاش حرف بزنم ببینم چرا دلش گرفته بود و حرفش چی بود؟!
❤️🍃گوشیو همون روز زد شکست و گفت این گوشی ای که منو از برادرم جدا کرد رو نمیخوام(ولی چه فایده)
میگفت: حسرت به دلم موند که فقط یه لحظه فقط یه لحظه بشینم با برادرم حرف بزنم!
پ.ن: قدر آدمهای واقعی اطرافمون رو بدونیم و کارهامون رو اولویت بندی کنیم،فراموش نکنیم که این گوشی و تکنولوژی ها و این شبکه های اجتماعی برای استفاده بهینه و اوقات فراغته،نباید بشن رکن اصلی زندگی هامون و مارو از اصلی ترین های زندگی مون جدا کنند.
@hemmat_channel
💌 #حاجاحمدکاظمی سرش ترکش خورده بود!
درحالت کما بود!
رو تخت بیمارستان یهو پاشد نشست!
رفقاش گفتن چیشد بیهوش
بودی که؟
گفت: #حضرتزهرا اومد...
گفت پسرم پاشو بروبه کارات
برس...
رفقای #محسنحججی میگفتن؛
محسن جلومون تیر خوردو افتاد!
بالاسرش فاتحه هم خوندیم!!
داعشیا که رسیدن محسن پاشد!
وایساد!!
شاید #حضرتزهرا اومد...
گفت پسرم پاشو به کارت برس...
[ #حاجحسینیکتا ]🇮🇷
یازهرا((سلام الله علیها))🌸
@hemmat_channel
عشق واقعے
عـــــشق یعنے :
تو دل شب آروم زمزمه ڪنے "الـــهے العـــفو "
عـــــشق یعنے :
چشماتو ببندے و به " امام زمانت " فڪر ڪنے
عـــــشق یعنے :
شب ڪه همه خوابن تو آروم سر سجاده" اشڪ" بریزے
عـــــشق یعنے :
اعتراف ڪنے "خـــــدایا چقدر ازت دورم"
منو بڪش سمت خودت ...
عشق یعنے :
یاد " شهرضا " و ڪلے حسرت دیدار با "حاج همت"
عـــــشق یعنے :
یه خیابون به اسم "بین الحـــــرمین "
عـــــشق یعنے :
حسرت یه " زیارت عاشـــــقانه "
عـــــشق یعنے :
آرامش ڪنار مزار یه شـــــهید "گـــــمنام "
عـــــشق یعنے :
"جزیره ے مـــــجنون"
عـــــشق یعنے :
"ســـــه راه شـــــهادت"
عـــــشق یعنے :
" آرزوے شــــــــــهادت "
عـــــشق الهـــــے نصیبتون
☘ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج☘
@hemmat_channel