eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
983 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 6⃣6⃣1⃣ #فصل_پان
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 7⃣6⃣1⃣ چطور می توانستم با این سن ّ کم چرخ زندگی را بچرخانم و مادر چهارتا بچه باشم. خدایا دردم را به کی بگویم. ای خدا! کاش می شد کابوسی دیده باشم و از خواب بیدار شوم. کاش بروم دکتر، آزمایش بدهم و حامله نباشم. اما این تهوع، این خواب آلودگی، این خستگی برای چیست. دو سه ماهی را در برزخ گذراندم؛ شک بین حامله بودن و نبودن. وقتی شکمم بالا آمد. دیگر مطمئن شدم کاری از دستم برنمی آید. توی همین اوضاع و احوال، جنگ شهرها بالا گرفت. دم به دقیقه مهدی را بغل می گرفتم. خدیجه و معصومه را صدا می زدم و می دویدیم زیر پله های در ورودی. با خودم فکر می کردم با این همه اضطراب و کار یعنی این بچه ماندنی است. آن روز هم وضعیت قرمز شده بود. بچه ها را توی بغلم گرفته بودم و زیر پله ها نشسته بودیم. صدای ضد هوایی ها آن قدر زیاد بود که فکر می کردم هواپیماها بالای خانه ما هستند. مهدی ترسیده بود و یک ریز گریه می کرد. خدیجه و معصومه هم وقتی می دیدند مهدی گریه می کند، بغض می کردند و گریه شان می گرفت. نمی دانستم چطور بچه ها را ساکت کنم. کم مانده بود خودم هم بزنم زیر گریه. با بچه ها حرف می زدم. برایشان قصه می گفتم، بلکه حواسشان پرت شود، اما فایده ای نداشت. در همین وقت در باز شد و صمد وارد شد. بچه ها اول ترسیدند. مهدی از صمد غریبی می کرد. چسبیده بود به من و جیغ می کشید. ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌴 #معاد_شناسی🌴8⃣2⃣ 💥 #گردنه_های_قیامت💥 👈 شاکیان قیامت 👉 ✍در هر دادگاهی عده‌ای #شاکی وجود دا
🌴 🌴 9⃣2⃣ 💥 💥 👈 شاکیان قیامت 👉 2⃣✨قرآن قرآن ازچندجهت شکایت می کند ، مانند این که 👇 📌خدایا مسلمانان مرا نشناختند۰ 📌 خدایا آنها الفاظ مرا یا محتوای مرا تحریف کردند 📌خدایا آنها به دستور های من عمل نمودند 📌 خدایا آنها فقط به خواندن من با صوت خوب قناعت کردند ۰ 📌خدایا آنها مرا به جای زنده کردن دلهای زندگان ، برای مردگان خوانده‌اند۰ 📌 خدایا آنها فقط به استخاره‌با‌قران قناعت نمودند۰ 👆 این گونه مطالب از بعضی از آیات و روایات استفاده می شود ۰ 💬🍃در حدیث آمده امام صادق علیه السلام فرمود : آیه ای یا سوره ای از قرآن در روز قیامت می‌آید و در پله هزارم درجات بهشت قرار می‌گیرد و خطاب به انسان می گوید اگر به دستور من عمل کرده بودی تورا به این مقام ارجمند می رساندم۰ 📚اصول کافی /باب فضل القرآن 👇 در حدیثی از پیامبر نقل شده : یکی از شاکیان قرآن است در به خدا عرض می کند : یا رَبِّ حَرِّفونی ومَزَّقونی 🔻خدایا مرا کردند و مرا پاره نمودند۰ 📚وسائل الشیعه /ج۳ص۴۸۴ ✅محمد ی اشتهاردی 🌴🌾ادامه دارد ۰۰۰۰ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌴 #معاد_شناسی🌴 9⃣2⃣ 💥 #گردنه_های_قیامت💥 👈 شاکیان قیامت 👉 2⃣✨قرآن قرآن ازچندجهت شکایت می کند
🌴 🌴 0⃣3⃣ 💥 💥 👈 شاهدان قیامت 👉 گواهان صادق و شهود 0⃣1⃣ یکی از شهود و گواه آن حیواناتی هستند که در قیامت محشور می گردند۰ 🔻 فرشته به آنها می‌گویند شما برای ثواب و عقاب محشور نشده اید بلکه علت حشر شما این است که بر کارهای ناشایسته انسان گواهی دهید۰ 📚 لئالی الاخبار ج۵ص۷۹ 1⃣1⃣ خود عمل یکی از گواهان ، همه اعمال ما است که در دنیا انجام داده ایم ۰ 🔻چنانکه در بحث تجسم اعمال به آن اشاره شد ۰از جمله در آیه ۳۱ انعام می خوانیم : وهُمْ یَحْمِلُونَ اَوْزارَهُمْ عَلي ظهورِهِمْ ☘در روز قیامت گناهانی که از انسان در دنیا به صورت کار و انرژی صادر شده در آن روز به صورت یک بار در انسان سنگینی می‌کند و آنها آن بار را بر دوش می کشند ٠ ❌😊آری این است حال ما در برابر خدای بزرگ البته نباید ناامید شد تا مهلت هست استفاده کنیم و انجام وظیفه کنیم ۰و بندگی نماییم وتوبه وجبران کنیم ✅محمد ی اشتهاردی 🌴🌾ادامه دارد ۰۰۰۰ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تحول_به_وسیله_شهیدابراهیم_همت #قسمت_سوم یه تیپ اسپورت زده بودم یا بقول بچه های مجازی تیپ لش✌️😎بخ
فردای اون شب رفتم خونه مادر بزرگم که جز خالم کسی خونه نبود☹️ پرسیدم بقیه کجان خالم گفت رفتند اقا مجتبی(پسرخاله مادربزرگم)رو ببینند از سوریه برگشته😍😍😍 راستش من تازه چند روز بود با مدافعا آشنا شده بودم😑 قبلن اصن نمیدونستم افرادی هستن که برای دفاع میرن سوریه🙁 در موردشون تو مجازی خونده بودم 📱 منتظر موندم مادربزرگم بیان تا یکم برام تعریف کنه 😊وقتی اومد میگفت خانوادش خیلی خوشحاله که سالم برگشته ☺️☺️آقا مجتبی هم به عنوان سوغات ب مادربزرگم چفیه عطر پارچه سبز و مهر داده بود🌺❤️😍 که گفته بود پارچه و چفیه به حرم حضرت زینب و بی بی رقیه متبرک شده 😍😍و تو برخی نبردا چفیه رو دوشش بوده💪😇 من چفیه و عطرو رو از مادربزرگم گرفتم،😁خیلی کمکم میکرد چفیه 😍اوایل که از تمسخره دوستام خیلی اذیت میشدم یا تو فامیل یه جور دیگه نگام میکردنو دلم میگرفت💔💔 چفیه رو برمیداشتم میرفتم گلزار شهدا و مزار شهدارو با اون چفیه و گلاب پاک میکردم💖💗💓 خلاصه جنون میگرفتم باهاش❣ در اوایل من چادر سر میکردم اما یه آرایش کوچولو هم داشتم🙈🙈 که بعد کنار گذاشتم☺️ هنوز خودم باور نکردم که اون دختر تبدیل شده به دختر ولایتی😇 وقتی برنامه لاک جیغ تا خدارو دیدم فهمیدم که جو گیر نشدم و آدمایی مثل من هستن و دلم قرص شد💜💙شاید بعضیا بگن چطوره با یه عکس یه ادم عوض بشه اما همه ما تو زندگیمون تلنگر لازم داریم تا عوض بشیم😤😤 دلم میخواست از اول پاک بودم اما نشد خوشحالم که زود متوجه شدم اگر دیر میشد ممکن بود من....😱😱😱 درکل خیلی تو این راه سختی کشیدم خیلی وقتا خاستم جا بزنم اما خود شهید همت دستمو گرفته😍😍😍 این اقا خیلی بزرگواره من به جرات میتونم بگم که باهمه وجودم عاشقش هستم❤️❤️ و راضی ام بخاطر رضایتش هرکاری بکنم😎 پدرم مادرم دارو ندارم فدای این برادر شهیدم✌️✌️ دهه فجر بهمن ماه امسال دومین سالگرد چادری شدنه من😇 اما من تازه ۶یا۷ ماهه که یک چادری واقعی هستم😌 از همه دوستانی که داستان منو مطالعه کردن خواهش میکنم برای شهادت من دعا کنن🤗🙏 شهادتو به کسایی میدن که دلشون بشکنه و خالص باشن من👈💔 از مولایم حسین آموختم جز خدا به کسه دیگه لی التماس نکنم😒😘 اما به کسایی که داستان منو خوندن و درکم کردن التماس میکنم 😞😞اگر خواهرمی حجابت✌️ اگر برادرمی نگاهت👀❌ شعار نیست خون بهای شهداس💔 التماس دعا🙏 مددیازینب(س)✋ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طنز_جبهه 5⃣ 💠 آمبولانس 🔸تعداد مجروحین بالا رفته بود فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم
6⃣ 🌷☘🌷☘ 🌷 قرار هر روزه مان بود بعد از صبحانه یکی باید حدیث یا نکته اخلاقی می گفت. مقر شهید صادقی بودیم گردان امام سجاد قبل از عملیات بود و طبق قرار هر روز نشسته بودیم دور هم نوبت رسید به شیخ حسین ، بچه های گردان به این اسم میشناختنش 🌷 حدیث معروف حضرت علی علیه السلام رو خوند ( اشجع الناس من غلب هواه : شجاع ترین مردم کسی است که بر هوای نفسش غلبه کند.) سر و صدای بچه ها بلند شد که : شیخ حدیث دیگه ای بلد نیستی!؟ هر بار نوبتش می شد همین حدیث رو می خوند😁 گفت : نه من فقط همین یکی رو بلدم اینم غنیمته.😉😊 اگه بهش عمل کنیم گیر و گره کارمون باز میشه. 👌 🌷 یکی از بچه ها گفت :( هرکی بلده نوحه بخونه.) این بار هم شیخ حسین داوطلب شد. 🌷 آروم شروع کرد و دم گرفت ( حسین جانم ، حسین جانم )❤️ اول چند بار این رو تکرار کرد بعد با همون لحن نوحه گفت : (اشجع الناس من غلب هواه ، اشجع الناس من غلب هواه... ) 😂😑 🌷 دست های بچه ها به سینه مانده بود مات و منگ نگاهش می کردند.😳😄 همه باهم زدند زیر خنده 😂 در قرار روزهای بعد جای شیخ حسین و حدیث مولایش خالی بود.😔 توی همان عملیات شهید شد.🌹🕊🌹 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طنز_جبهه 6⃣ #شهید_حسین_کاظم_بابایی 🌷☘🌷☘ 🌷 قرار هر روزه مان بود بعد از صبحانه یکی باید حدیث یا ن
7⃣ 💠لوله آفتابه بین تانکر آب تا دستشویی فاصله بود. آفتابه را پر کرده بود و داشت می دوید. صدای سوتی شنید و دراز کشید. آب ریخت روی زمین ولی از خمپاره خبری نبود.😊 برگشت دوباره پرش کرد و باز صدای سوت و همان ماجرا. باز هم داشت تکرار می کرد که یکی فهمید ماجرا از چه قرار است😁. موقع دویدن باد می پیچید تو لوله آفتابه سوت می کشید.😂 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
‌🌷مهدی شناسی ۳۴🌷 🔷وقتی پرده می گذاریم،یعنی رابطه ی چندان خوبی با نور مستقیم خورشید نداریم؛چون محدود
‌ 🌷مهدی شناسی ۳۵🌷 ◀️از فواید امام که مورد استفاده ی عموم قرار می گیرد عبارت است از فواید معنوی برای کل موجودات. ◀️از دیگر فواید وجود امام فواید معنوی خاص برای اهل اسلام و تشیع است. ◀️تربیت ها،نظارت ها و امدادهایی که بخواهیم و نخواهیم،لطف و کمالات امام آن را در زندگی ما جاری می کند. ◀️فضل و رحمت امام چنان است که ما هر قدر هم پرده و مانع بر وجودش بیندازیم،او سعی می کند روزنه ای ایجاد کند تا نور عنایت و تفضل خود را به ما برساند... ◀️امام مهدی عليه السلام باب الله هستند.همان که خداوند فرموده: "...واتوالبیوت من ابوابها..." 🔶پس هر قدر مردم نماز بخوانند،عبادت کنند،قرآن بخوانند و...،تا از بابش نیایند،مقبول نخواهد بود. 🔶امام صادق علیه السلام می فرمایند:"به راستی مطلب این است که هر که از در به خانه در آید،هدایت شود و هر که از در به سوی دیگر گراید،به راه نیستی رود. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f 🔹🔷🔵
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طنز_جبهه 7⃣ 💠لوله آفتابه بین تانکر آب تا دستشویی فاصله بود. آفتابه را پر کرده بود و داشت می دوید.
🌷 8⃣ 💠پوستشو نكنيد! 🌷داشتم تو جبهه مصاحبه می گرفتم، کنارم ایستاده بود که یهو خمپاره اومد و بوم.... نگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده و افتاده زمین. دوربینو برداشتم، رفتم سراغش. بهش گفتم: تو این لحظات آخر زندگی اگه حرفی، صحبتی داری، بگو ... 🌷در حالی که داشت اشهد و شهادتینش رو زیر لب زمزمه می کرد گفت: من از امّت شهید پرور ایران یه خواهش دارم. اونم اینه که وقتی کمپوت می فرستید جبهه، خواهشاً پوستشو نکنید! 🌷بهش گفتم: بابا این چه جمله ایه! قراره از تلویزیون پخش بشه ها.... یه جمله بهتر بگو برادر. با همون لهجه اصفهانیش گفت: اخوی آخه نمی دونی تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده. 🌷اين شهيد بزرگوار، تا لحظه آخر زندگی خود دست از شوخی و مزاح بر نمی داشت و حتی در لحظاتی قبل از شهادت هم شوخ طبع بود. روحش شاد و يادش گرامى باد. 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌷 #طنز_جبهه 8⃣ 💠پوستشو نكنيد! 🌷داشتم تو جبهه مصاحبه می گرفتم، کنارم ایستاده بود که یهو خمپاره اومد
9⃣ 💠شهردار 🔸گاهی می‌شد که آهی در بساط نداشتیم🍽، حتی قند برای چای خوردن. شب پنیر،‌ صبح پنیر🧀ظهر چند خرما... در چنین شرایطی طبع شوخی بچه‌ها گل می‌کرد و هر کس چیزی نثار شهر دارِِِِِِِِ ِ آن روز می‌کرد. 🔹اتفاقا یک روز که من شهردار بودم و گرسنگی به آنها فشار آورده بود، یکی گفت: «ای که دستت می‌رسد کاری بکن!» 🔸من هم بی درنگ مثل خودشان جواب دادم: «می رسد دستم ولیکن نیست کار... کف دست که مو ندارد، اگه خودمو می‌خورید بار بندازم!»😂😂 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
✍: زندگی‌نامه شهید حاج #محمد_ابراهیم_همت #قسمت_دوم : 1- (#دوران_کودکي ): پدرش از دوران کودکي او چن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍: زندگی‌نامه شهید حاج : ( : ) در سال 1352 مقطع دبيرستان را با موفقيت پشت سر گذاشت و پس از اخذ ديپلم با نمرات عالي در دانش سراي اصفهان به ادامه تحصيل پرداخت. پس از دريافت مدرک تحصيلي به سربازي رفت- به گفته خودش تلخترين دوران عمرش همان دو سال سربازي بود – در لشکر توپخانه اصفهان مسئوليت آشپزخانه را به عهده او گذاشته بودند. ماه مبارک رمضان فرا رسيد، ابراهيم در ميان برخي از سربازان همفکر خود به ديگر سربازان پيام فرستاد که آنها هم اگر سعي کنند تمام روزهاي رمضان را روزه بگيرند، مي توانند به هنگام سحري به آشپزخانه بيايند. «ناجي» معدوم فرمانده لشکر، وقتي که از اين توصيه ابراهيم و روزه گرفتن عده اي از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگي بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل کنند. پس از اين جريان ابراهيم گفته بود: «اگر آن روز با چند تير مغزم را متلاشي مي کردند برايم گواراتر از اين بود که با چشمان خود ببينم که چگونه اين از خدا بيخبران فرمان مي دهند تا حرمت مقدسترين فريضه دينمان را بشکنيم و تکليف الهي را زير پا بگذاريم.» اما اين دوسال براي شخصي چون ابراهيم چندان خالي از لطف هم نبود؛ زيرا در همين مدت توانست با برخي از جوانان روشنفکر و انقلابي مخالف رژيم ستمشاهي آشنا شود و به تعدادي از کتب ممنوعه (از نظر ساواک) دست يابد. مطالعه آن کتاب ها که مخفيانه و توسط برخي از دوستان، برايش فراهم مي شد تاثير عميق و سازنده اي در روح و جان محمد ابراهيم گذاشت ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
✍: زندگی‌نامه شهید حاج #محمد_ابراهیم_همت #قسمت_سوم : ( #دوران_سربازي : ) در سال 1352 مقطع دبيرستان
✍: زندگی‌نامه شهید حاج : ( : ) در سال 1352 مقطع دبيرستان را با موفقيت پشت سر گذاشت و پس از اخذ ديپلم با نمرات عالي در دانش سراي اصفهان به ادامه تحصيل پرداخت. پس از دريافت مدرک تحصيلي به سربازي رفت- به گفته خودش تلخترين دوران عمرش همان دو سال سربازي بود – در لشکر توپخانه اصفهان مسئوليت آشپزخانه را به عهده او گذاشته بودند. ماه مبارک رمضان فرا رسيد، ابراهيم در ميان برخي از سربازان همفکر خود به ديگر سربازان پيام فرستاد که آنها هم اگر سعي کنند تمام روزهاي رمضان را روزه بگيرند، مي توانند به هنگام سحري به آشپزخانه بيايند. «ناجي» معدوم فرمانده لشکر، وقتي که از اين توصيه ابراهيم و روزه گرفتن عده اي از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگي بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل کنند. پس از اين جريان ابراهيم گفته بود: «اگر آن روز با چند تير مغزم را متلاشي مي کردند برايم گواراتر از اين بود که با چشمان خود ببينم که چگونه اين از خدا بيخبران فرمان مي دهند تا حرمت مقدسترين فريضه دينمان را بشکنيم و تکليف الهي را زير پا بگذاريم.» اما اين دوسال براي شخصي چون ابراهيم چندان خالي از لطف هم نبود؛ زيرا در همين مدت توانست با برخي از جوانان روشنفکر و انقلابي مخالف رژيم ستمشاهي آشنا شود و به تعدادي از کتب ممنوعه (از نظر ساواک) دست يابد. مطالعه آن کتاب ها که مخفيانه و توسط برخي از دوستان، برايش فراهم مي شد تاثير عميق و سازنده اي در روح و جان محمد ابراهيم گذاشت و به روشنايي انديشه و انتخاب راهش کمک شاياني کرد. مطالعه همان کتاب ها و برخورد و آشنايي با بعضي از دوستان، باعث شد که ابراهيم فعاليت هاي خود را عليه رژيم ستمشاهي آغاز کند وبه روشنگري مردم و افشاي چهره طاغوت بپردازد..... . ادامه دارد.... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
✍: زندگی‌نامه شهید حاج #محمد_ابراهیم_همت #قسمت_سوم : ( #دوران_سربازي : ) در سال 1352 مقطع دبيرستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍: زندگی‌نامه شهید حاج : ( ) پس از پايان دوران سربازي و بازگشت به زادگاهش شغل معلمي را برگزيد و در روستاها مشغول تدريس شد و به تعليم فرزندان اين مرز و بوم همت گماشت. ابراهيم در اين دوران نيز با تعدادي از روحانيون متعهد و انقلابي ارتباط پيدا کرد و در اثر مجالست با آنها با شخصيت حضرت امام (ره) بيشتر آشنا شد. به دنبال اين آشنايي و شناخت، سعي مي کرد تا در محيط مدرسه و کلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامي و انديشه هاي انقلابي حضرت امام(ره) و يارانش آشنا کند. او در تشويق و ترغيب دانش آموزان به مطالعه و کسب بينش و آگاهي سعي و افري داشت و همين امور سبب شد که چندين نوبت از طرف ساواک به او اخطار شود. ليکن روح بزرگ و بي باک او به همه آن اخطارها بي اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندک تزلزلي پي مي گرفت و از تربيت شاگردان خود لحظه اي غفلت نمي ورزيد. با گسترش تدريجي انقلاب اسلامي، ابراهيم پرچمداري جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وي به شهرضا براي تدريس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علميه قم برقرار شد و به طور مستمر براي گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانيون و دريافت اعلاميه و نوار به قم رفت و آمد مي کرد..... . ..... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f