eitaa logo
سلام بر ابراهیم
2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
340 ویدیو
4 فایل
🌼 یا الله 🌹گـویند چـرا تـودل به شھیدان دادے؟ واللہ ڪہ مـن نـدادم، آنـھابـردند دل هایی که در مسیر عاشقی کم بیاورند می میرند. ‌ 🌷‌تقدیم به روح آسمانی شهیدان 💟 #ابراهیم_همت و #ابراهیم_هادی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
#پنجشنبه که می آید دل #نورانی می شود هوای #بهشت به سـر می زند عطر #عود و #گلاب همه جا می پیچد؛ و یادت در تمام #خاطره ها زنده می شود... #شهید_محمدرضا_دهقان🌷 #یاد_شهدا_باصلوات 🍃🌹 @hemmat_hadi
🌷 💠مزار شهید حجت در خوزستان، شهرستان باغملک، روستای هپرو (۲۰کیلو متری شهرستان) است. 🔰یه بار باهم رفتیم ، تو ماشین گفت: آبجی یکی بهم گفته اقای رحیمی تو ،برام دعا کن شهید بشم، گفتم انشاالله شهید میشی 🔰شهید نشست کنار مزار شهید داشت فاتحه میفرستاد من یه گوشه ایستاده بودم برگشت نگام کرد و لبخند زد حالا میفهمم اون روز داشت به چی فکر می کرد این همیشه تو ذهنمه . 🔰اقا حجت به دنیا امد و پنجشنبه هم پر کشیدمادرم دوست داره برادرم هم در این راه برود بخاطر همین حسین ۴سال قبل برا فرستاد و حسین روهم تشویق میکند 🔰شهید حجت همیشه اخر مجلس ها، به ها میگفت ،دوستان تلاش کنیم را ادامه بدیم، پشتیبان ولایت فقیه باشیم، کاری کنیم که ازمون راضی باشه، دل مهدی رو خون نکنیم💔 و این مجالس هاش بود . 🌷 💟 @hemmat_hadi
🎋 👇 💟بعضی از رو زیر خاکی نگه داشته رونمایی میکنه!✨❤️✨ ⚡️روز قیامت!! 🌾بکشی تو نمیتونی شونو📖 دربیاری! 🌾بکشی سیره زندگیشونو تو نمیتونی بفهمی! 🌾بکشی و رسمشونم نمیتونی یادبگیری! ⇜تو کوه ها ⇜لا برف ها🌨 ⇜بین ⇜لای اعماق آب های اروند🌊 خدا خوابونده روز قیامت رو نمایی میکنه ... 💟ما هنوز نشدیم! 👈مگه برای کسی پرده روز عاشورا کنار رفته⁉️ پرده کنار نرفته اینجوری خودتو داری میکشی برای 💔 پرده کنار بره که دیگه این آدم نیستی ♨️برای بعضیاش رفت کنار « » دیگه زندگی نمیتونه بکنه که ... روایتگر👈 🎤 🌹 @hemmat_hadi
ماجرای شهید حججی و بی‌دین‌ها در قبرستان 👇 یکی از کارهایمان این بود که غیرمذهبی‌ها را به تور می‌انداختیم. کار نداشتیم طرف ده سال دارد یا پنجاه سال. وعده‌گاه‌مان هم قبرستان بود. من افراد را شناسایی می‌کردم و با هزار ترفند آن‌ها را با محسن درمی‌انداختم. سوار موتورشان می‌کردم که برویم با هم چرخ بزنیم. وسط راه الکی می‌گفتم موتور خراب شد و بگذار زنگ بزنم رفیقم بیاید کمک. محسن می‌آمد و سربحث را باز می‌کردم. سال 90 یکی دو تا سوژه ضدخدا و لامذهبِ کلاسیک انداختم به جانش. چند شب تا صبح توی قبرستان با محسن بحث می‌کردند. باورم نمی‌شد این‌ها را بتواند به راه بیاورد..! 🌹 شهید محسن حججی 🏷 📕 ص105 ❤️ @hemmat_hadi
حمایت از حقوق حیوانات به سبک شهید ابراهیم هادی! 👇 ... همین که مینی‌بوس از شهر خارج شد یکدفعه ترمز کرد و انگار یک چیزی به ماشین خورد. راننده لحظه‌ای توقف کرد و به حرکتش ادامه داد. ابراهیم از شیشه نگاه کرد و متوجه شد مینی‌بوس با یک سگ برخورد کرده. به راننده گفت: نگه دار ببینیم چی شد؟ راننده گفت: چیزی نیست. سگ بود. ابراهیم بلندتر گفت: نگه دار، من می‌خوام پیاده بشم. ماشین ایستاد. ابراهیم کرایه دو نفر رو داد و پیاده شدیم. کمی به حال و روز حیوان نگاه کرد، یک تکه چوب برداشت و با مقداری پلاستیک که کنار جاده افتاده بود، پای سگ را آتل بست. یکی از کُردهای محلی جلو آمد. از کار ابراهیم خوشش آمده بود. ابراهیم کمی پول به او داد و گفت: مراقب این زبون بسته باش. اگه شد کمی استخون براش تهیه کن. 📌 حتی سگ از محبت ابراهیم بی‌نصیب نبود... 🌹 شهید ابراهیم هادی 🏷 📗 سلام بر ابراهیم، ج2، ص98 💟 @hemmat_hadi
شهید به آخوندها سلام هم نکرد 😵👇 یک روز با هم از کوچه بیرون آمدیم. چند روحانی با ظاهری زیبا و آراسته به سمت ما می‌آمدند. با شناختی که از ابراهیم داشتم گفتم: حتما حسابی آن‌ها را تحویل می‌گیرد. اما برعکس به آنها سلام هم نکرد‌! با تعجب نگاهش کردم. خودش فهمید و گفت: «این‌ها آخوندهای ولایی هستند. کاری با این جماعت نداریم.» گفتم: ولایی؟! گفت: «یعنی به جز ولایت اهل بیت، چیز دیگری را قبول ندارند. نه ولایت فقیه. نه انقلاب و نه حضور در جبهه و... فقط دم از ولایت مولا می‌زنند. چند سری با این‌ها صبحت کردم ولی بی‌فایده بود. فقط کار خودشان را قبول دارند.» بعد ادامه داد: «خطر این‌ها برای اسلام و انقلاب کم نیست. مثل خوارج که در بدنه حکومت مولا بودند. اما...» 🌹 شهید ابراهیم هادی 🏷 📗 سلام بر ابراهیم، ج2، ص138 @hemmat_hadi
💌نامه ای به خدا 💌 📝آیا کسی که از کاروان شهدا🌷 #جامانده، لیاقت سربلند کردن دارد⁉️ کسی که در دریای معنویت جنگ #مردود شده ، دیگر روی عرض اندام دارد که بیاید و #خاطره بگوید؟😔 📝ای #امام_زمان عزیز، تو را قسم به خون❣ دوستان #شهید، از ما بگذر🙏 که تقصیر کردیم. 📝ای #پدر_بزرگ ملت، مرا ببخش که کمکاری کردم و شایسته #سربازی تو نبودم😢 والسلام- غلام ونوکر بچه های فاطمه(س)، #مجید_پازوکی #شهید_مجید_پازوکی @hemmat_hadi
🌷 🔻همسر شهید 🔰مهربان و خيلي مومن بود و حق را مي گفت. حق بود و هميشه اولويت را به كارهاي فرهنگي📚 مي دادو بعد از جنگ گفته بود كه 5 سال بيشتر در دنيا زنده نيست❌ و اين حرفش به پيوست. 🔰واقعاً به ايمان داشتم و می دانستم دستورات اسلام👌 را می گويد و براي همين حتي در نامگذاري اسم دخترم كه را پيشنهاد داد، بسيار خوشحال شدم😍 « زهرا عملدار » 🔻دختر شهيد 🔰من همه نمره هاي كه در درس هايم مي گيرم، مديون هستم. چرا كه سايه او👤 در همه جاي زندگيم است و چه در غم ها و چه در شادي ها، را احساس مي كنم و به خصوص وقتي بيشتر تنها مي شوم و يا از چيزي ناراحتم😔 باهاش صحبت مي كنم و مي گويم اگر تو بودي الان اينطوري نمي شد🚫 🔰اما هم نگاه معناداري مي كند☺️ و خجالت زده با خودم مي گويم: زهرا چرا اين حرف را زدي⁉️ وقتي كه واقعاً احساس را مي كنم، سر مزارش🌷 مي روم 🔰هر چند اي از او ندارم و اين مسئله مرا ناراحت مي كند😔 اما بيشتر وقت ها با او صحبت مي كنم، گريه مي كنم😭 سرش داد مي زنم و... علمدار بودن، سبز رنگ است و هر وقت مي خندد😍 مطمئن مي شوم از من راضي است. 🔰خوابش را ديدم و مي گفت: كه بايد شوم و حتي برايم تعيين مي كرد كه بايد متخصص قلب❤️ و مغز باشم و از كساني هم كه نبايد پول بگيري💰 و در آخر، وقتي منم با بابا صحبت مي كنم، از او مي خواهم من را . @hemmat_hadi
شهید به آخوندها سلام هم نکرد 😵👇 یک روز با هم از کوچه بیرون آمدیم. چند روحانی با ظاهری زیبا و آراسته به سمت ما می‌آمدند. با شناختی که از ابراهیم داشتم گفتم: حتما حسابی آن‌ها را تحویل می‌گیرد. اما برعکس به آنها سلام هم نکرد‌! با تعجب نگاهش کردم. خودش فهمید و گفت: «این‌ها آخوندهای ولایی هستند. کاری با این جماعت نداریم.» گفتم: ولایی؟! گفت: «یعنی به جز ولایت اهل بیت، چیز دیگری را قبول ندارند. نه ولایت فقیه. نه انقلاب و نه حضور در جبهه و... فقط دم از ولایت مولا می‌زنند. چند سری با این‌ها صبحت کردم ولی بی‌فایده بود. فقط کار خودشان را قبول دارند.» بعد ادامه داد: «خطر این‌ها برای اسلام و انقلاب کم نیست. مثل خوارج که در بدنه حکومت مولا بودند. اما...» 🌹 شهید ابراهیم هادی 🏷 📗 سلام بر ابراهیم، ج2، ص138 💠: @hemmat_hadi🌷
عاقد دوباره گفت: وکیلم⁉️ #دلش شکستـ💔 یعنی به #قاب_عکس امیدی دگر نبود او گفت: با اجازه #بابا، بله بله😔 مردی که غیر #خاطره ای مختصر نبود #دختران_شهدا🌷 #شبتون_شهدایی🌙 ❤️ @hemmat_hadi
🖇 #خاطره 🍂زیاد خواب #بابام رو می بینم یڪ بار وقتی پدرم اومد به #خوابم، افتادم روی #دست_شون و شروع ڪردم به #بوسیدن، 🍂بهشون گفتم: بابا لحظه #شهادت (سقوط هواپیما) چه احساسی داشتی؟ خیلی درد کشیدی؟ 🍂اول طوری بهم نگاه کردند که چرا این سوال رو می پرسم، اما بعد خندشون گرفت و با #خنده بهم گفتن آنقدر کیف داد، آنقدر خوب بود، عالی بود... #شهید_حاج_احمد_کاظمی ❤️ @hemmat_hadi
🔰علی زاهد پور فرزند ارشد شهید: 🔹پدرم طی تلفنی از سوریه از من خواست برای شدنش دعا کنم. لحظه لحظه ی زندگی ام با پدر ای فراموش نشدنی است، اما یک موضوع بیشتر در ذهنم مرور می شود و آن اینکه، پدرم طی آخرین تماس تلفنی خود از من خواست برای دعا کنم و آرزو داشت که فرزندان وی نیز ادامه دهنده راهش باشند. 🔸پدرم شیفته ، عاشق اهل بیت (ع) و جهاد در راه خدا بود، او همیشه آرزوی شهادت در سر داشت و به آرزوی خود نیز رسید. به نظر من او در تمام طول زندگی‌اش یک ساخته شده بود، ایمان کامل، فهم درست از اسلام و اصول انقلاب و حرکت در خط امام (ره) و ولایت از جمله شاخصه‌های اخلاقی و معرفتی او بود. 🔹مهمترین دغدغه‌ پدرم پیروی و حمایت? از مقام معظم رهبری (مدظله العالی) بود. وظیفه ما جوانان این است که همانطور که ما خواستند، پیرو خط رهبری بوده محور را فقیه و رهبری قرار دهیم هر جایی که از ما خواست در صحنه باشیم باید حضور پیدا کنیم 🌷 ❤️ @hemmat_hadi
شهید به آخوندها سلام هم نکرد 😵👇 یک روز با هم از کوچه بیرون آمدیم. چند روحانی با ظاهری زیبا و آراسته به سمت ما می‌آمدند. با شناختی که از ابراهیم داشتم گفتم: حتما حسابی آن‌ها را تحویل می‌گیرد. اما برعکس به آنها سلام هم نکرد‌! با تعجب نگاهش کردم. خودش فهمید و گفت: «این‌ها آخوندهای ولایی هستند. کاری با این جماعت نداریم.» گفتم: ولایی؟! گفت: «یعنی به جز ولایت اهل بیت، چیز دیگری را قبول ندارند. نه ولایت فقیه. نه انقلاب و نه حضور در جبهه و... فقط دم از ولایت مولا می‌زنند. چند سری با این‌ها صبحت کردم ولی بی‌فایده بود. فقط کار خودشان را قبول دارند.» بعد ادامه داد: «خطر این‌ها برای اسلام و انقلاب کم نیست. مثل خوارج که در بدنه حکومت مولا بودند. اما...» 🌹 شهید ابراهیم هادی 🏷 📗 سلام بر ابراهیم، ج2، ص138 💠: @hemmat_hadi🌷
♥️ ♦️گفتیم: در این سرد، با موتور چرا راه دور می روی می گفت: میرم هیاتی که پروره! نَفَس توی هیات باشه، یه چیز دیگه ست(: 🔸آقارسول می رفت هیات ، چیذر هم پر از شهیده، شاید منم مثل آقارسول عاقبت بخیر شدم و زیبا رفتم ... هم رفت، هم عاقبت بخیر شد، هم مثل آقارسول شد ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانال_ سلام بر ابراهیم ❤️👉 @hemmat_hadi
توی فرودگاه دور و بر حاجی شلوغ بود . با همه رو بوسی و احوالپرسی میکرد. نگران شدم!قبل اینکه برسیم پای هواپیما، همراه شدیم. توی اتوبوس هر دو از یک میله گرفتیم . دستش را فشار دادم و گفتم :«حاجی! مواظب باش، یه وقت خدایی نکرده یکی چاقویی داره، اتفاقی می‌افته برات...» گفت:«این مردم خیلی عزیز هستن» بعد با لحن شوخی گفت: «تو که از نمیترسیدی!» 🔹قیافه حق به جانب گرفتم و گفتم : «حاجی من نگفتم از شهادت میترسم !» صد تا مثل من فدای شما بشه. شما الان امید بچه یتیم ها هستید .شما الان امید بچه‌های مظلوم عراق و ..هستید.» خندید و گفت: «نه، گاهی اوقات تاثیرش از موندن بیشتره.» 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز ساعت عاشقی ۱:۲۰ کانال_ سلام بر ابراهیم ❤️👉 @hemmat_hadi
✵─ஜई🍃🌸🍃ईஜ─✵ 🦋 دوست‌شهید: یک‌بارفرمانده‌سربابک‌فریادزد‌ همه‌ماناراحت‌شدیم‌ خواستیم‌جوابش‌رابدیم‌که‌بابک‌ گفت‌من‌ازش‌گذشتم. 🖤 🖤 @hemmat_hadi ☘࿐✧🌷✧࿐☘
🟢 ✍بیت الزهرا که خادم بودیم اون شبایی که مراسم حضرت زهرا (س) بود همیشه حاج قاسم میومدن بهمون سر میزدن که ببینن با میهمانان حضرت زهرا (س) چه رفتاری داریم... اصلا اجازه ی تفتیش نمیدادن، همیشه میگفتن به هیچ عنوان حق تفتیش ندارید. میهمانای حضرت زهرا (س) رو اذیت نکنید. در واقع برخورد جدی میکردن و ما که میگفتیم برای امنیت خودشون هست، ناراحت میشدن و میگفتن حضرت زهرا (س) مراقب میهمانانش هست، شما نگران نباشید... همیشه دور از چشم حاج قاسم این کار رو میکردیم. 🏴ایام شهادت حضرت زهرا (س) تسلیت باد 📙مالک زمان. خاطراتی از شهید حاج قاسم سلیمانی و مالک اشتر 💠 @hemmat_hadi
🔸 یمن را دریاب ... ! 🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر پدر داشت روزهای پایانی را می‌گذراند. دکترها برایش اصطلاحِ «سپسیس عفونی» را بکار می‌بردند. «سپسیس» یک بیماری خطرناک و مرگبار است که بر اثر واکنش شدید سیستم ایمنی بدن در برابر عفونت شدید ایجاد می شود. «سپسیس شدید» منجر به «شوک سپتیک» می شود. این شوک، فشار خون پدر را کمتر از ۷ کرده بود. بوسيله دارویی که دائم و به‌تدریج به بدن تزریق می‌شد، سعی در جلوگيری از اُفت شدید فشار داشتند. این حالات، پدر را در خوابی عمیق و متفاوت فرو می‌برد؛ حالتی اغماء گونه ... از شب، نوبت حضور من بالای سرشان است. حالتی رفت و برگشت دارند. بی‌هوش و هوشیار در نیمه‌های شب نگاهی به من کردند. «علی بیا !». بعد بلافاصله گفتند: «از یمن چه خبر؟!». متعجب نگاه می‌کنم. «با موشک کجا را زده؟». گویی نظاره‌گر واقعه‌‎ای بوده که من از آن بی خبرم. می‌گویم: «خواب دیدید؛ ما الآن در بیمارستان نمازی هستیم». رویش را برمی‌گرداند. «نه، خواب نبود! یمن را دریاب. اخبار یمن را پیگیر باش. آخرالزمان از یمن آغاز می‌شود. از شلیک اولین موشک‌ها !» بعد سکوتی طولانی کرد. دوباره می‌گوید «علی بیا!». اشاره می‌کند که «سرت را جلو بیار». سرم را می‌چسبانم به دهانش. باصدای بی‌جوهره‌ای می‌گوید: «ان شالله تو ظهور را درک میکنی!» مو به تنم سیخ می‌شود. می‌گویم «ان شالله» و در دل، همۀ این فضا را حمل بر حال اغماگونه او می‌کنم و عبور میکنم ... تا این‌روزها که اولین موشک‌ها با جسارتی وصف‌ناشدنی از یمن به سمت تمام منافع اسرائیل و آمریکا شلیک میشود ... و تنگه‌ای که لقب مهمترین آبراهۀ جهان را یدک می‌کشد برای همه کشتی‌های اسرائیل و آمریکا ناایمن شده. یمن یک تنه دارد صف‌آرایی و آبروداری می‌کند. باز صدای پدر را می‌شنوم: «یمن را دریاب ...!»
🌹 جواد نژاد اکبر صاحب الزمان ویژه ۲۵ : ▪️ // مادرش از آخرین اعزام فرزندش می گفت: « غلامعلی ، در آخرین اعزام ، به من که او را بدرقه می کردم ، گفت : « من دارم به جبهه می روم .» و این جمله را چندبار تکرار کرد . گفتم : « چندین بار رفتی و این بار نرو . » نگام کرد و گفت : « مادر ، من به جبهه می روم و سه روز بعد شهید می شوم و پیکرم برنمی گردد . » ناراحت شدم و گفتم : « مادرت بمیره. چرا می گویی جنازه ات نمی آید ؟ » گفت : « دوست ندارم جنازه ام توسط کسانی تشییع شود که به جبهه نیامدند و کمکی به رزمنده ها نکردند . » . این سردار رشید بابلی سرانجام در تکمیلی عملیات کربلای 5 در 12/12/1365 در شرق بصره شهد شیرین شهادت را نوشید و همان طور که خودش پیش بینی کرده بود ، به مدت 10 سال مفقود و در دی ماه 1376 شناسایی و در گلزار شهدای بالابیشه سر به خاک سپرده شد .