#دلنوشتھ
💢 #بچـــه_ها_مچڪـــریم
تیم ملـی فوتبال چه جانانه بازی ڪـرد
از جان مایه گذاشتند و خود را سپر حمله و ضد حمله تیم مقابل ڪردند
با تمام وجودشان عرق ریختند و دویدند
ولی اجازه ندادند حمله های مقابل تور دروازه ایران را بلرزاند
ایستادند و مقاومت ڪردند
زخمی شدند و مصدوم
گاهی هم #غیـرت_ایرانـی بجوش می آمد
حمله میڪردند و تیم مقابل را زمین گیر و ڪلافه میڪردند.
🔻آری
آنجا ڪه حرف از غیـرت و ایران باشد
فرقی نمیڪند تیم ملی فوتبال باشد
یا تیم #مدافعـــان_حــرم باشند
حرف از #دفـــاع است
حرف از #غیــرت است
حرف از #عــزت_ایـــران است
🔺ولی فرق اینجاست !
ڪه #مدافعــان_حــرم تماشاچـی
و اسپانسر و رسانه ندارند تا دفع حمله ها و ضد حمله های دشمن را به رخ جهانیان بڪـشند
فـرق اینجـاست !
ڪه مدافعان حرم #مظلومـانه و #غریـبانـه دست از #جــان و همسر و فرزند شسته اند
تا من و تو در آرامـــش باشیم
فــرق اینجاست !
ڪه بهای دفاع از حرم #خــون پاڪشان شد
ڪجایند آنان ڪه ڪف زنان و بوق زنان و پای ڪوبان تا جشن دفاع #مدافعان_حرم را به رخ بڪشند
💢 #بچـــه_ها_مچڪـــریم
ڪه جانــانه #جنگـــیدیـــد و #دفــاع ڪردید و #شهیـــد شدیـــد.
🌹 #یادشهداباصلوات
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═
هدایت شده از کیدیو | بازی، قصه و مهارت کودک
Kordestan.pdf
721K
📚 کتاب
« کردستان »
در مورد وقایع پاوه و کردستان
۱۰۸ صفحه
✍ شهید مصطفی چمران
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
@chamran
شهید محمود کاوه
صیاد، خدا رحمتش کنه، دوازده هزار نفر برده بود مستقر کرده بود، اماشروع نمی کرد. آخر فرستاد پی محمود. گفت: آقای کاوه، دست و دلم می لرزه. نمی تونم فرمان حمله بدم. چی کار کنم ؟
محمود عصبانی شد. گفت: به قدرت خودت می خوای عملیات کنی یابه قدرت خدا؟
گفت: لااله الاالله. خُب به قدرت خدا.
گفت: پس حلّه دیگه.
یادگاران، جلد 6 کتاب شهید محمود کاوه، ص 53
❤️🍃
یه موتور گازی داشت 🏍
که هرروز صبح و عصر سوارش میشد
و باش میومد مدرسه و برمیگشت .
یه روز عصر ...
که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت❗️
رسید به چراغ قرمز .🚦
ترمز زد و ایستاد ‼️
یه نگاه به دور و برش کرد 👀
و موتور رو زد رو جک
و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣
الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .😳
اشهد ان لا اله الا الله ...👌
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید 😂
و متلک مینداخت😒
و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد 😳
که این مجید چش شُدِه⁉️
قاطی کرده چرا⁉️
خلاصه چراغ سبز شد🍃
و ماشینا راه افتادن🚗🚙
و رفتن .
آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟
چطور شد یهو؟؟!! حالتون خُب بود که؟!!
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت👀
و گفت : "مگه متوجه نشدید ؟ 😏
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود
که عروس توش بی حجاب نشسته بود 😖
و آدمای دورش نگاهش میکردن .😒
من دیدم تو روز روشن ☀️
جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌.
به خودم گفتم چکار کنم
که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه .
دیدم این بهترین کاره !"👌
همین‼️✌️
🎌برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین
شعری که سفر رهبر انقلاب به قم را طولانیتر کرد
رهبر مینشیند روی صندلی و میخواهد احوالپرسی کند. اما مادر فرصت نمیدهد و شروع میکند به گلهگذاری:
آقا! انقدر غم خوردم. انقدر غصه خوردم. به خدا. حالم خیلی بد شده بود. رهبر میگوید چرا؟
دیروز صبح زنگ زدم دفترتون. گفتم مسئول این برنامه که من رو از دیدن آقا محروم کرده، خدا زجرش بده. توی همان حال، همه میزنند زیر خنده، حتی رهبر.
رهبر علت را میپرسد.
گفتم برای این که حق من این نبود. من با این وضع نمیتونم بیام دیدار آقا. یک ساله حتی آقا رو تو تلویزیون هم ندیدم. و میگوید که مریض شده و همسایهها دنبال ماجرا بودهاند که رهبر بیاید خانهشان.
رهبر میگوید نامه را دیده که شعری داشته. بعد میگوید: این رو به شما بگم. من امشب بنا نبود قم بمونم. فقط به خاطر شما موندم. البته خونه دو شهید دیگه هم رفتیم. اما من به خاطر شما موندم. برای این که بتونم شما رو ببینم.
شعرش را قبل از آمدن رهبر برایم خواندهبود. دو بیت شعر که روی یک کاغذ چندسانتی و با مدادرنگی نوشته بود و فرستاده بود دفتر رهبری؛ توی همان حالت موجی بودنش. و حال همان تکه کاغذ، سفر رهبر را یک روز طولانیتر کرده بود:
آرزو داشتم که به دیدارم بیایی
هم به دیدار من و هم شوی بیمارم بیایی
بیش یک سال است که شویم همنشین تختخواب است
حق من این بود به دیدار دل زارم بیایی
مادر ادامه میدهد: به بیبی، حضرت معصومه گفتم بیبیجان! این عزیزترو خودت بفرست خونهمون. قسمش دادم توروخدا آقا رو بفرست.
و رهبر میگوید: همونها فرستادن دیگه. همونها زدن پس گردنمون.
روايتی از دید و بازدید سرزده رهبر انقلاب از خانواده شهید کارکوبزاده ١٣٨٩/٨/٦
مادامی که در جامعه در یک سو گرسنه بیچاره از سرما بلرزد و در سوی دیگر متنعمان برخوردار از همه چیز باشند، این جامعه لجن است، تمام چهرهاش را هم با قرآن بپوشانید، باز لجن است.
#شهید_بهشتى