eitaa logo
بِیغوله-
677 دنبال‌کننده
105 عکس
323 ویدیو
1 فایل
•جایی به دور از مردم• مخفیگاه ما برای حرفهای ناشناس: https://daigo.ir/secret/9287027279 کانال ناشناس: https://eitaa.com/talk_tim3 #تابع_قوانین_ایتا #تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا حلوا به کسی دِه که محبت نچشیده]!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نہ'خدا'توانمش خواند؛نہ‌بشرتوانمش‌گفت متحیرم‌چہ‌نامم؛شہ‌ملك‌لافتا¹¹⁰را .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این حرف به شدت تحت تاثیرم قرار داد: "یوسین بولت گفت: من چهار سال تمرین کردم، فقط برای اینکه ۹ ثانیه بِدَوَم." و مردمی که زود میکشن کنار وقتی تو ۲ ماه نتیجه ای نمیبینن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابت دیدن این سم معذرت میخوام😂. تامی شلبی مناطق خیلی‌خیلی محروم.
15.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قشنگ ترین واژه دنیا [حُسین]. . .
زیارت اربعین و عاشورا.
و ما دیگر بچه نیستیم . . . والدین مشکلات خود را به ما می‌گوید اما ما مشکلاتمان را به آنها نمی‌گوییم.
در شب های تارت، وقتی با صدای آرام با خود میگریستی، چه کسی تو را بغل گرفت؟ به من بگو، چه کسی اشک ها را از گونه هایت پاک کرد، چه کسی بیشتر از هر کس دیگر تو را میفهمید؟ این خودت نبودی؟ اکنون او را بغل بگیر، و بگو که دوستش داری.
و خدا میگوید، چه کسی سنگینی باری را که تحمل میکردی از روی دوش تو برداشت؟ به راستی که او از رگ گردن به من و تو نزدیک تر است.
هرچه پول درآورد کتاب خرید. پدر پرسید: " دنبال چه می‌گردی؟" گفت: "دنبالِ خودم." -سمفونی مردگان، عباس معروفی-
-
هدایت شده از بِیغوله-
شهید مهدی زین الدین: هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کردید ، آنها شما را نزد اباعبدالله یاد می کنند..
هدایت شده از بِیغوله-
یک صلوات به نیابت همه شهدا.
صادق بودن با خودمان، برخی اوقات تجربه ترسناکی است.
از همه‌ی آدم ها، عجیب بریده ام؛خسته، درمانده. میام انبوهی از افکار دور خود پیله ای تینده ام، خود را حبس کردم در زندانِ وجودم و سعی دارم، من های متفاوت خودم را با منِ وجود رویاروی کنم! اینجا ایستاده ام؛ دقیقا همینجا. جایی که بالهای خود را در بیابان خاکی و دور دست رویا ها گشودم.. در مردابِ بی انتهای آینده افتادم و سر خود را به زور از آن بیرون کشیدم. لحظه لحظه احساس میکنم شکاف سینه ام عمیق تر میشود؛ و خون رگ هایم تحلیل میرود.. پایان همه‌ی رویا ها به سایه‌ی بُهت ختم میشود، من در این پس، تنها میان مرز تاریکی و روشنی غرق شدم. تارپودِ وجودم از هم گسسته، صدای طنین سکوت خودم را می شنوم، در اینجا منی در جست و جوی منی دیگر می‌گردد‌. منی که کمی متعارف تر، بی آلایش تر و جسوتر تر باشد، کسی که هراسی از لغزیدن نگاه خود در چشم دیگری نداشته باشد.. واقعیت حرف خواهد زد، خواهد گفت در میان کلمات، یأس ملعون قد علم کرده است، خواهد گفت، آب روان زندگی شیرین نیست، شروع زندگی، گُلِ با طراوتِ باغِ محبت نیست. ما اینجاییم! سالها میان دو پلک ما تمام خواهند شد و باز ما اینجاییم.