eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر/ زهرا ملک‌ثابت
480 دنبال‌کننده
2هزار عکس
158 ویدیو
97 فایل
کانال عمومی حرفه‌ی هنر راه ارتباطی: @zisabet زهرا ملک‌ثابت نویسنده داستان و ادبیات دراماتیک کتاب‌ها: قهوه یزدی دعوت‌نامه ویژه فیلم کوتاه: کاغذ، باد، بازی دبیر استانی جشنواره‌های هنری مدرسه عاشق هنر
مشاهده در ایتا
دانلود
موفقیت بانوان گروه حرفه‌داستان در هفتمین جشنواره تولیدات هنری فانوس 👇👇👇
فرزانه ذبح‌کننده رتبه سوم هفتمین جشنواره تولیدات هنری فانوس استان یزد در بخش مستند کوتاه، با کارگردانی مستند آبروی محله لینک خبر https://eitaa.com/honari_defamoghaddas/62 کانال جشنواره @honari_defamoghaddas 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan
فرزانه ذبح‌کننده از دوستان حرفه‌داستانی هستند که در جلسات آموزش خصوصی فیلمنامه‌نویسی به شیوه کارگاهی حرفه‌داستان شرکت کرده بودند البته خیلی باپشتکار و خیلی پُرتلاش هستند نتیجه تلاش‌شون را تبریک میگیم 🌹👏👏 زهرا‌ ملک‌ثابت مدیر گروه ادبی حرفه‌داستان @zisabet
امروز و هر روز خدا را شکر 😍 ___________________ - احسنت عزیزم، آیا کارگاه فیلمنامه‌نویسی حرفه‌داستان اثری داشته در این موفقیت؟ - صد در صد تاثیر گذار بوده @herfeyedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زهرا ملک‌ثابت رتبه سوم بخش نمایشنامه‌نویسی هفتمین جشنواره تولیدات هنری فانوس در بخش استانی به خاطر نمایشنامه "زندگی پس از آزادی" لینک خبر https://eitaa.com/honari_defamoghaddas/60 کانال جشنواره @honari_defamoghaddas 🌹🌹🌹🌹🌹 گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan
پیام تبریک دبیر کارگروه جبهه فرهنگی استان یزد، خانم مهدی‌پور _ بابت موفقیت‌های امروز گروه ادبی حرفه‌داستان _ @herfeyedastan
نخل برداری در یزد؛ ۱۲۰ سال پیش @herfeyedastan
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
نکات پایه در داستان بومی مدرس: زهرا ملک‌ثابت @herfeyedastan
سلام و ادب بزرگوارانی که کانال حرفه‌داستان را ترک می‌کنید توجه بفرمائید:، از یک جهت حق کسانی که این کانال را دوست دارند درحال ضایع شدن است به خاطر عمل شما چون کانال حرفه‌داستان را با اختلال مواجه می‌کنید و پیامها برای این بزرگواران روئیت نمی‌شود. لطفاً یکباره ترک نکنید تا حق دیگران را ضایع نکنید. این کانال به صورت روزانه برنامه ندارد هدف ما تولید آثار هنری و باکیفیت است. تولید آثار با کیفیت زمان می‌برد. ما در گروه بانوان فعالیم و در تلاشیم برای تولید داستان‌های خواندنی و به‌یادماندنی 😊 متشکرم @zisabet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان "محرم در صفائیه با حضور انصار" نویسنده: زهرا ملک‌ثابت (‌ قسمت ۱ تا ۴ در کانال حرفه‌داستان آمده) ۵. هیئت محله باغ‌گندم هرسال با نوحه جدیدی می‌آید، مثل روال همه هیئت‌های دیگر. طبق قوانین نانوشته "یزد، حسینیه ایران" نوحه‌خوان هیئت‌ها می‌تواند هرسال عوض شود ولی سینه‌زنان نمی‌توانند به هیئت محله‌شان پشت کنند. تفاوت هیئت باغ‌گندم این است که سالهاست یک نوحه‌خوان دارد. هیئت فهادان هم تا زمانی که مرحوم سعادتمند مداحی می‌کرد، نوحه‌خوان ثابت بود. این دو استاد را، صاحب سبک می‌دانند. شب قبل، قرار بود هیئت باغ گندم به حسینیه ملافرج الله برود که برنامه بهم خورد. امشب داریم با گروهی از زنان فامیل برای دیدن اجرای باغ‌گندم به ملافرج‌الله می‌رویم. به شوخی می‌گوییم "ما هیئت زنانه باغ گندم هستِم" مداح هیئت باغ‌گندم معلم قرآن و سرود دبستان من بوده. سعید میرزایی اوایل جوانی‌اش در روضه‌ها و جشن‌های خانه انوری‌ها مداحی می‌کرده. می‌گویم: خلاصه از هر جهت که حساب کنیم سعید میرزایی روی کله گَرِ ما دلاکی یاد گرفته. بقیه طرفش را می‌گیرند: "همیشه صداش خوب بوده" من که همیشه جواب در آستینُم دارم: "اون که هان، ولی مدیریت مجلس و هیئت بزرگ سخته و مهارت و تمرین مُخاد" امسال پسربچه‌‌ای در فامیل داریم که سال اولی است که به هیئت می‌رود. می‌پرسم: هیئتِ سِیفَت میری؟ منظورم هیئت محله سید فتح‌الدین رضا است که نوحه‌خوانش عباس انوری است. جواب می‌دهد: هان می‌پرسم: جواب نوحه رو حفظی؟ با فخر و تبختر جواب می‌دهد: هان دختر بچه فامیل امسال، سال اولی است که هیئت و حسینیه را به معنای واقعی می‌بیند، می‌پرسد: "جوابِ چی چی؟" توضیحات ما بیشتر گیجش می‌کند. باید برود تا خودش ببیند. اینها فرزندانِ نسل کرونا هستند. قبل از سالهای کرونا کوچک‌تر از آن بودند که چیزی به خاطرشان مانده باشد. سالِ اول محرمِ بعد از کرونا هم که عزادارِ فوت شدگان و از دست رفتگان‌مان در زمان کرونا بودیم. رسیدیم به ملافرج‌الله. حسینیه بزرگ و جادار است ولی فرشی که روی آن نشسته‌ایم تُرُسیده و نخ نما شده و خیلی زبر است. مصادف با ورود ما شمر و یزید ( گروه تعزیه) هم داخل است. گرم است، داغ است، عرق ریزان است. میان آشنایان و هم‌ سن و سالانم نشسته‌ام، وسط هوا و زمین. بچه این طرفها زیاد است. بی ملاحظه از کنارمان یا از رویمان رد می‌شوند. زانو به کمرمان می‌زنند یا پا روی انگشت شست پایمان می‌گذارد. کارهایی که خودمان در بچگی می‌کردیم و آه از نهاد بزرگترها در می‌آوردیم. پیرزن‌ها تکیه می‌دهند یا اگر صندلی گیرشان بیاید روی آن می‌نشینند. ادامه دارد @herfeyedastan