43.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈 مبنا (مجمع بررسی و نقد آثار سینمایی) تقدیم میکند:
نقد جامع * هیولای دریا *
از منظر
تکنیک و فرم هنری، پیام کلی فیلم، پیش زمینه ذهنی فیلمساز و نقاط قوت و ضعف فیلمنامه و کارگردانی
#بخش_دوم ۲/۲
در عصر رسانه و ارتباطات، نقد جامع فیلم یاد بگیریم👌🌹
🔰 طلایهدارِ جهانی و گنجِ پنهانی
تصویرگر: محمدامین ربیعی
نوشته: زهرا ملکثابت
کاری از گروه قلم
🔻🔻🔻🔻🔻
کانال حِرفِهی هُنَر
https://eitaa.com/herfeyehonar
🔰 تصویرگری
اثر هنرمند: زهرا ملکثابت
برای رویداد #قضیه
🔻🔻🔻🔻🔻
کانال حِرفِهی هُنَر
https://eitaa.com/herfeyehonar
💠درسگفتار *«در جستجوی روایت ایرانی»* با تدریس دکتر محمد رودگر مؤلف کتاب «رئالیسم عرفانی» و با حضور علاقمندان ادبیات عرفانی و داستانی، نویسندگان ادبیات داستانی و پژوهشگران این حوزه در ده جلسه برگزار شد.
#پژوهشکده_فرهنگ_و_هنر_اسلامی
rcica.ir
@rcica_ir
🔺این درسگفتار در پی ارائه یک الگوی بومی از واقعگرایی ادبی مبتنی بر سنّت کهن داستانی- عرفانیِ ایران و آشنایی با روایت ایرانی و شیوه ابداعی آن تحت عنوان: «رئالیسم عرفانی» برگزار شد.
🔸محمد رودگر مدرس دوره این نوع واقعگرایی را در دسته خاصی از حکایات واقعگرای عرفانی میداند: «حکایات کرامات». در این حکایات، کرامات همانند یک واقعیت بیرونی ساده و روزمره به تصویر کشیده شدهاند.
مبانیِ این واقعگراییِ ناسازنما از منظر صوفیه بر مباحثی چون «عالم مثال» و «کرامات اولیا» در عرفان اسلامی استوار است.
در واقعگرایی ادبیِ خاصّی که این نظریه در پی بیان آن است نیز خوارق عادات همانند دیگر واقعیتهای بیرونی به رسمیت شناخته میشوند.
🔸مبانی عرفانی برای رسیدن به این نوع واقعگرایی در داستان و رمان نیز یاریرسان است امّا برگرفته از این مبانی تغییرات مهمّی در ساختار رخ میدهد. این تغییرات از جمله عبارتند از «تغییر محور کشمکش»، «تقلیل عناصر» و «شِمای رواییِ عرفانی».
🔸محور کشمکش در داستان واقعگرای عرفانی خرق عادت و کنش کرامتآمیز است و نه آن محورهای سهگانه مألوف در ادبیات داستانی. همچنین از آنجا که اصل در واقعگرایی عرفانی با درونمایة وحدت عرفانی بوده، ساختار به کلی در برابر آن منعطف است، عناصر داستان دچار یک نوع تقلیل خودخواسته و تعمّدی میشوند. افزون بر این، شِمای روایی ویژهای بر این نوع روایت حاکم است که در خدمت آفرینش شگفتی است.
🔸محمد رودگر در جلسه پایانی این دورۀ آموزشی مهمترین اصول ساختاری روایت را منطق روایت به کمک شگردهای باورپذیری و نیز تقلیل عناصر فراواقعیات دانست و گفت: در روایت ایرانی همانند کرامات در حکایات کرامات از یک ئیسم فلسفی-عرفانی یا واقعگرایی بومی و خاص ایرانی تبعیت میکند که مبانی خاص خودش را در انسانشناسی و هستیشناسی دارد و از این نظر، کارکرد فراواقعیات در روایت ایرانی تنها ابزار شعبده ادبی برای جلب مخاطب نیست بلکه میتواند همانند کرامات در حکایات کرامات، ویژگی معرفتافزایی داشته باشد.
🔸منشأ فراواقعیات (نه کرامات) در روایت ایرانی باعث میشود مخاطب به انسانشناسی، هستیشناسی و رئالیسم بومی و خاصی روی بیاورد، اما در رئالیسم جادویی فراواقعیات منشأ زمینی و گاه خرافی دارد و معرفت افزا نیست.
#پژوهشکده_فرهنگ_و_هنر_اسلامی
rcica.ir
@rcica_ir
حِرفِهی هُنَر/ زهرا ملکثابت
💠درسگفتار *«در جستجوی روایت ایرانی»* با تدریس دکتر محمد رودگر مؤلف کتاب «رئالیسم عرفانی» و با حضور
📌 شرکتکننده آنلاین این برنامه عالی بودم😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 #ببینیم
از ما جداشون کردن چون ضعیف بودیم.
هموطن، عدم مشارکت تو #انتخابات فقط یک نتیجهش اعلام نارضایتی به مسئولینه؛
لطفا به نتایج دیگهش هم فکر کن😊❤️
#مشارکت_حداکثری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تصویرساز: مرضیه منصوری
تایپوگرافیست: مهدی جهانبخش
انیمیت: طاهانظریجلال و محمدرضا سوریان
صداگذاری: محمدرضایی
گویندگان: الناره محمودپور (از باکو)
و روحالله سلیمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📻 @RadioMaVa
🔰 و این هم نیمرخ
طبق تناسبات طلایی
اثر هنرمند: زهرا ملکثابت
https://eitaa.com/herfeyehonar
📌 مجدد تشکر از همه دوستان عزیز و همکاران گرامی
در جواب یک سوال که زیاد دارم جواب میدم:
نویسندگی را خیلی دوست دارم ولی نمیتونم فعلا به عنوان شغل ادامه بدم.
این همه خلف وعده و بیمهری غیرقابل تحمل شده.هشت سال گذشته داشتم تحمل میکردم.
در عرصه هنر همهچیز فرق داره و خیلی روند ملایم و طبیعی داره این حوزه با من.
الان اولویتم هنر هست. 😊
نویسندگی اگه وقت کنم.
میدونم حیفه،
خودم دارم میسوزم از درون ولی
هیچ موقعیت شغلی درآمدزایی برام نیست و درآمد کمی هم که بود با خلف وعدهها و اخلاق ناخوش و کارهای غیرتخصصی بعضیها، نبودنش بهتره.
لااقل در افتضاحی که برخیها در حوزه داستان بهوجود آوردند و بهش اصرار دارند، شریک نیستم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: خودسوزی افسر آمریکا نتیجهٔ فضاحت سیاستهای غرب در ماجرای غزه است.
@Farsna
داستانک "آرون"
نویسنده: زهرا ملکثابت
بهمون گفتهبودن که مرگ ته تهشه! اما داشتم از یه تونل سفید بالا میرفتم. مهآلود بود. فقط دورووَرم پیدا بود.
یکی با صدای زیر شبیه به معلم ظریفمَریفِ مهدکودکم صدام میزد:
"آرون ... آرون...آرون..."
یک لحظه خودِ خودش بود که روی نقشه جغرافیای دنیا داشت کشورها را نشونمون میداد و باصدای قشنگش میخوند:
" فرق نداره رنگ پوست
هستیم همه باهم دوست
وقتی دِلاست مهربون
دنیاست رنگین کمون"
من، همین آرونِ بیست و پنج ساله، خودمو دیدم که سرکلاسش نشستم و همراهش میخونم.
بدنم سالمِ سالم بود.
یک لحظه دیگه مربی مهد نبود و یک موجود سرتاپا شیری رنگ و شفاف، کنارم اومد. دست و پا، هم قد و قواره خودم. صورتش لبو دهن چشم نداشت. دستش انگشت نداشت، فقط به حجم آدمیزاد بدد.
اواخر تونل بودیم و داشتم دهانه روشنش را میدیدم که باسرعت کشیدم بالا. فکر میکنی چی دیدم؟ اوم، همهجا سرسبز! هوا عالی!
منظره از منظره همه تابلوهای نقاشی قشنگتر! رنگها از همه مانیتورها شفافتر!
قبلش کسی بهم نگفتهبود وقتی میمیریم، تازه همهچی شروع میشه.
ببین! همه چی از اینجا شروع میشه.
به مرگ خودم که یک لحظه زمین و آسمون سیاه و تار شد.
چندتا سگِ گندهی هار از زیرزمین یهو دراومدن و میخواستن بهم حمله کنن.
بینشون محاصره بودم. راه دَررویی نبود. غرش وحشیونه میکشیدن. بدوضعی بود. گندش بزنن! اون موقع فقط حس ترس و عذاب داشتم. میلرزدیدم پسر! از قطب هم سردتر بود.
برق آتیش رو که توی چشمای وحشی سگها دیدم، دوزاریم اُفتاد که عذابِ خودسوزیه. اینکه آدم مهمه. میدونی منظورم از مهم چیه؟
بعدش دلم واسه خودم سوخت. با خودم گفتم آخه این حق من نیس!
اینو که گفتم به ثانیهای نگذشت که یک دفعه نوری از وسط آسمون زد. مثه فیلمای سینمایی که یهو صحنه روشن میشه، درست بعدِ یه تدوین زارُنَزار.
به مرگ خودم که عیسی مسیحو دیدم.
یه حسّی بود! یه جوری بود که انگار داداش بزرگمه و کلی میشناسمش.
اون خدایی که بهمون میگفتن نیستا ولی آدمیه از ما بهتر. خیلی خوب! نورانی!
وقتی اومد همه چی سبز شد دوباره و سگها دَررفتند.
من صدازدم: "مسیح! ... مسیح!"
ولی جلو نمیاومد. خواستم برم جلوتر نمیشد. پاهام نمیکشید.
یه دفعه از اون بالا یکی اومد پائین، چندبرابر نورانیتر از مسیح. صورتش رو نمیدیدم. فقط از ناکجا فهمیدم پیغمبر مسلمونهاست. یعنی اینطوری بود که مسیح پشت سرش میاومد واسه احترام.
یه بویی پیچیده بود که باورت نمیشه! اونجا نداریم همچین بویی پسر! شبیه به باغ گل رز تازه و پرتقالهای بارون خورده مثلاً.
پیغمبر مسلمونا دست راستشو گذاشت سرِشونهام.
کاشکی تموم نمیشد! چند ثانیه بود و تموم شد. فقط اون عطره موند.
چندثانیه بعدش یعنی قدّی که پلکتو بهم بزنی، بالای کره زمین بودم. بدون لباس فضانوردی و سفینه و این چیزها.
همون راهنمائه همراهم بود و باهم از کهکشان باسرعت میرفتیم سمت کرهزمین. بعدش به سمت خاورمیانه.
پسر باورت نمیشه چیزیو که میخوام بگم. مسلمونها سلام میدادند به پیغمبرشون بهخاطر من، جایزه سلامهاشون میرسید به من.
نمیتونم بهت بگم چهجوری بودش. مثلاً راهنما نشون میداد اینها جایزههاش واسه منه. فوقالعاده بود!
بعد رفتیم سمت فلسطین، لبنان و سوریه. نمیدونم چه سالی بود ولی آیندهشونو دیدم.
خوشحال و آباد...، مثلاً بچههای بچههای فلسطینای الان بودن.
راهنمام بازبونِ بیزبونی گفت: "اینا همونایین که تو نکشتی"
یه حسّی بود. حسّ وجدانِ بیدرد!
بعد از یه آنفولانزای سخت، روزی که خوب شدی و از تخت بلند شدی را یادته؟ یه همچین حسی رو هزاربرابرش کن!
دوباره با راهنمام برگشتیم سرِجای اول. همون دشت سرسبز و آباد. ولی دیگه عیسیمسیح و پیامبرمحمد نبودن.
من اینجا اوضاعم خوبه. برام جایزه هم میاد. عطر خوش که تمومی نداره.
فقط گندش بزنن پسر! بهمون نگفتهبودن وقتی بمیریم تازه زندگی شروع میشه.
زودتر پاشین بیان اینجا!
پایان
* شعر از کتاب عروسکهای دنیا/ نویسنده ژیلا احمدی/ ناشر بینالمللی شمس
🔻🔻🔻🔻🔻
فوروارد بدون ذکر نام نویسنده و لینک کانال حرفههنر جایز نیست ⚠️
کپی جایز نیست ⚠️❌️
کانال حرفههنر
https://eitaa.com/herfeyehonar
#داستانک #داستانک_فلسطین
#علی_اصغر_مرتضایی_راد
انتخاب نویسندگان، هنرمندان، نسل جوان، تحولخواهان
❌️ به شما رای نمیدهیم، چون کوچک و حقیریم!
به قلم: زهرا ملکثابت
نزدیک نامنویسی برای انتخابات بود که گفتند نویسندگان استان دعوت شدهاند برای دیدار با نماینده فعلی مجلس.
من نرفتم. این همه سال حلق و گلویمان را پاره کرده بودیم و از انواع مشکلات نویسندگان استان یزد گفتهبودیم، چرا حالا یادشان آمده؟
این همه سال که بابت حقوقمان و استانداردشدن این حوزه مطالبهگری کردیم و فحش و تهدید و متلک شنیدیم، ایشان کجا بودند؟
دستِکم خیلی هم سیاهنمایی نکنیم، میشود گفت نویسندگان و هنرمندان استان و مشکلاتشان از نظر ایشان کوچک و حقیر بودند که دقیقه ۹۰ یادشان اُفتاده.
شاید ایشان در نزد پدران، مادران و بزرگترهای ما وجهه و اعتبار داشتهباشند ولی برای ما معیارها فرق میکند.
برای ماهایی که خواستار تغییر و تحولیم، پس باید معیارها هم فرق کند.
هزاران سال سابقه در دفاعمقدس، لباسهای کلاسیک به رنگهای خنثی و محتاطانه، جملات سیاستمدارانه، صدها سال تجربه و پیشکسوتی، برای ما معیار نیست.
متاسفیم جناب آقای جوکار!
نه بهخاطر اینکه شما اصلح نیستید،
بهخاطر اینکه ما کوچکتر و حقیرتر از آن هستیم که به شما رای بدهیم.
ترجیح ما این است به کسی رای دهیم که:
مسائل و مشکلات نسل ما را لمس کردهباشد.
موقع اقدام و عمل شجاع باشد.
کسی که بابت وجهه پیشکسوتی و سابقه، خیالش آسوده نباشد.
موقع مشورت، فقط به پدران و مادران ما رجوع نکند.
خودمان را کوچک و مشکلات ما را حقیر نداند.
بسیاری از مشکلات نویسندگان و هنرمندان استان یزد، به خاطر برخی از این پیشکسوتهاست.
پیشکسوتهایی که پشت سوابق کمّی و دانش سنتی نشستهاند و ما که با سوابق کیفی و دانش بهروز قیام کردهایم، عاقبت بر آنها پیروز میشویم.
شاید آن روز خیلی دور باشد و شاید خیلی هم نزدیک!
جناب آقای جوکار،
حتی اگر مجدداً بهعنوان نماینده مجلس انتخاب شوید، جایگاه بلند شما بسیار دور است برای ما.
حالا نظر شخصی من:
به کسی رای میدهم که شبیه به ما لباس میپوشد، جنس حرفهایی که میزند مثل خودمان است و حرفهای ما را میفهمد.
اگرچه دانش سیاسی کافی ندارم و فعالیتهایم ربطی به سیاست ندارد اما بهقدری از مسائل آگاهی و درک دارم که بدانم دراُفتادن با مافیا و ایجاد تحول، کار بسیارسختی است.
"توان و جسارت میخواهد."