eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر
434 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
195 ویدیو
99 فایل
واسه چی خیال میکنی اینجا مجازیه و نمیشه پیدات کرد؟ مواظب حرفهات توی پیوی باش! امنیت کانال : رقیه فرمایشی
مشاهده در ایتا
دانلود
کوچک‌ترین چیزها را می‌دیدم.pdf
حجم: 20.89M
🖋🍀 داستان کوتاه: کوچک‌ترین چیزها را می‌دیدم نویسنده: ریموند کارور مترجم: احمد اخوت به انتخاب: زهرا ملک‌ثابت گروه‌ادبی حرفه داستان @herfeyedastan
حرفه‌داستان، این روزها با محوریت در حوزه حجاب و عفاف فعالیت می‌کند. البته فعالیت‌های تخصصی در گروه بانوان انجام می‌شود. در کانال عمومی شَمائی از فعالیت‌ها را بازتاب می‌دهیم. یکی از معدود کتاب‌هائی که تاکنون در این زمینه منتشر شده کتاب است. فارغ از اینکه چنین کتاب‌هایی را می‌پسندیم یا نمی‌پسندیم، می‌خواهیم در به بررسی و نقدشان بپردازیم. تا ساعت ۱۹ جمعه ۱۹ خرداد، منتظر دریافت نقد و نظرات شما به این کتاب هستیم. @zisabet 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 گروه ادبی حرفه داستان @herfeyedastan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
📚 اعضای محترم گروه ادبی حرفه‌داستان، دعوت هستید به این مراسم از طرف اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد ________________ @herfeyedastan
🖋🍃 موضوعات چالش ادبی حرفه‌داستان تا پایان شهریور ۱. مراسم محرم و سنتهای عزاداری عاشورایی در شهر و روستای من ( فقط داستان بزرگسال) ۲. شهر و روستای من در زمان کودکی ( داستان کودک و نوجوان/ داستان بزرگسال) ۳. شهر و روستای من در آینده ( داستان کودک و نوجوان/ داستان بزرگسال) ۴. نامه به یک شهید ( نامه داستانی و حتما برای یک شهید با ذکر نام/ فقط داستان بزرگسال) ۵. نامه به مهدی آذر یزدی ( نامه داستانی، داستان کودک و نوجوان/ داستان بزرگسال) ۶. جمعیت و فرزندآوری ( فقط داستان بزرگسال) ژانر ، سبک و تعداد کلمه داستان‌ به اختیار نویسنده است 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 این موضوعات با همفکری گروه بانوان حرفه‌داستان انتخاب شده به منظور نوشتن در و ارائه در کانال گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan
🖋🍃 موضوعات چالش ادبی حرفه‌داستان تا پایان شهریور ۱. مراسم محرم و سنتهای عزاداری عاشورایی در شهر و روستای من ( فقط داستان بزرگسال) ۲. شهر و روستای من در زمان کودکی ( داستان کودک و نوجوان/ داستان بزرگسال) ۳. شهر و روستای من در آینده ( داستان کودک و نوجوان/ داستان بزرگسال) ۴. نامه به یک شهید ( نامه داستانی و حتما برای یک شهید با ذکر نام/ فقط داستان بزرگسال) ۵. نامه به مهدی آذر یزدی ( نامه داستانی، داستان کودک و نوجوان/ داستان بزرگسال) ۶. جمعیت و فرزندآوری ( فقط داستان بزرگسال) ژانر ، سبک و تعداد کلمه داستان‌ به اختیار نویسنده است 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 این موضوعات با همفکری گروه بانوان حرفه‌داستان انتخاب شده به منظور نوشتن در و ارائه در کانال گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan
موضوعات داستان‌نویسی برای کودک و نوجوان چالش حرفه‌داستان شهر و روستای من در زمان کودکی شهر و روستای من در آینده نامه به مهدی آذر یزدی ژانر ، سبک و تعداد کلمه داستان‌ به اختیار نویسنده است 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 این موضوعات با همفکری گروه بانوان حرفه‌داستان انتخاب شده به منظور نوشتن در و ارائه در کانال گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan
در بخش معرفی نویسنده‌ی حرفه‌داستان اینبار فرانک انصاری را معرفی می‌کنیم: نویسنده، مدرس داستان و رمان و داور جشنواره‌های ادبی، همچنین مدیر کانال شهرزاد داستان @herfeyedastan
وَإِن یکادُ الَّذِینَ کفَرُ‌وا لَیزْلِقُونَک بِأَبْصَارِ‌هِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکرَ‌ وَیقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکرٌ‌ لِّلْعَالَمِینَ و آنان که کافر شدند، چون قرآن را شنیدند چیزی نمانده بود که تو را چشم بزنند، و می‌گفتند: «او واقعاً دیوانه‌ای است.» و حال آنکه [قرآن‌] جز تذکری برای جهانیان نیست. @herfeyedastan
🖋🍃 موضوعات چالش ادبی حرفه‌داستان تا پایان شهریور ۱. مراسم محرم و سنتهای عزاداری عاشورایی در شهر و روستای من ( فقط داستان بزرگسال) ۲. شهر و روستای من در زمان کودکی ( داستان کودک و نوجوان/ داستان بزرگسال) ۳. شهر و روستای من در آینده ( داستان کودک و نوجوان/ داستان بزرگسال) ۴. نامه به یک شهید ( نامه داستانی و حتما برای یک شهید با ذکر نام/ فقط داستان بزرگسال) ۵. نامه به مهدی آذر یزدی ( نامه داستانی، داستان کودک و نوجوان/ داستان بزرگسال) ۶. جمعیت و فرزندآوری ( فقط داستان بزرگسال) ژانر ، سبک و تعداد کلمه داستان‌ به اختیار نویسنده است 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 آثارتان را به این کاربری ارسال کنید @zisabet این موضوعات با همفکری گروه بانوان حرفه‌داستان انتخاب شده به منظور نوشتن در و ارائه در کانال گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan
حضور اعضای گروه ادبی حرفه‌داستان و هنرمندان استان یزد در جلسه انجمن ادبیات داستانی سازمان بسیج هنرمندان استان یزد. این جلسه به تاریخ چهارشنبه ، ۱۹ مرداد/ ۱۴۰۲ در هتل سنتی دالان بهشت برگزار شد. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 .
🎧 داستان کوتاه «رانده شده» از وودی آلن با صدای بهروز رضوی https://eitaa.com/herfeyedastangroup/191 📚📚📚📚📚 داستان‌ها را در کانال آرشیو کتاب و داستان، بخوانید و بشنوید 👇👇 @herfeyedastangroup
😐 به زبان خلاصه آنچه در ۱۴۰۲ گذشت: جایی که بدان حرفه‌ی‌داستان می‌گفتندی، پرشور آغاز گشتی و نویسندگانی از سراسر این خِطّه و آن خِطّه دورهم جمع‌شدندی. داستانی نبشته می‌شد که نام آن توسط مدیر نهادندی. عده‌ای تمسخر بکردندی که این چه داستان است؟! اینها دلنوشته یا طرح داستان است. ورق روزگار برگشتندی و داستان ضعیف جوایز و تقدیرها بِبردی و دلها را نیز. عده‌ای به حرفه‌داستان آمدندی و عده‌ای برفتندی. صدای جمع برخاست که این چه آمدن و رفتنی است. آنگاه قانون بگذاشتندی که هرکه رفت، رفت. عده‌ای رفتند به اوقات تلخی با مدیر‌ یا به علت سستی، باز خواستند که برگشتندی ولی با زور و فشار بر مدیر. توهین‌ها به مدیر رفت که درجاتش را خدا به این سبب بیشتر کند. ناگهان دلسوزانی برای عرصه ادب از ناکجا پیدا گردیدنی و روش حرفه‌داستان را پسند کردندی و چون پول داشتندی، اعتبار هم خریدنی. گروه حرفه‌داستان بی‌خاصیت شدندی و گروهی به سمت آنان گرد شدندی. مدیر حرفه‌ی‌داستان، همچو سنگ‌پای قزوین از رو نرفتندی و حرفه‌هنر را ابداع کردندی. صورتگری دیجیتال 😐 را در محضر اهل فن هنرجویی نمودی. خداوند از هر انگشت مدیر هزاران هنر بباراند! برخی از دولتی‌ها در زمان حرفه‌داستان و حرفه‌هنر، آزارها بر مدیر و دوستان رساندندی که گاه‌گاهی اوج بگرفتندی. و ندرتاً به صلح رسیدندی و اتفاقات شگرفی رقم زدندی. یکی از آن حوادث شگرف که در تاریخ ثبت گشته، رفتن دسته‌جمعی مدیر و دوستان به قاصدک و گرفتن براتِ جلال است. شوخی از رقیبان گفته‌است که برای هرکدام‌ یک جلال می‌خرد، بسّکه دم گوشش جلال، جلال، بکردیم. "سیریش شدن اهل هنر و ادب مستدام!" گاه دوستان، دور مدیر را بگرفتندی که حرفه‌ی‌داستان را زنده کنندی. ولی آنقدر در وادی هنر و درکنار دوستان تازه خوش بگذشتی که شعر "بوی جوی مولیان" هم نتواند مدیر را به احیاء گروه سابق، تهییج کنندی. و آنچه در دوره هشت ساله داستان‌نویسی از همان بدو ورود گذشتی، در دوره صورتگری نگذشتی. بلکه تمام راحتی است و حرمت. انسان پخته، راحتی روح و حرمت نفس را ارجح بدارد. وامصیبتاه! که در دایره داستانی‌ها، "خاله‌زنکی/عمومردکی" و "فلانی پشت سرت گفته" و "از فلانی پشت سرت شنفتم" رواج بود. زنهار که عرضه و سفارش فعالیت کم و تقاضای فعالیت زیاد و نویسندگی جای نچندان مناسبی گردیده! اندر تجارب مدیر برای دوستان و آشنایان، درس عبرت است یا درک بیشتر 😇 و حسود نیاسوده و همچنان نمی‌آسود 😏