#متن_کوتاه
نویسنده: زهره کارگر
چند ساعت قبل از سال تحویل طبق هرسال، دفتر اهدافم را از کمد بیرون آوردم باخوشحالی و ذوق ورق زدم تا ببینم کدام یک از داشته های امروز، خواسته های دیروزم بوده است. برگه ها را یکی پس از دیگری زیر دستم گذراندم تا به برگه موردم نظرم رسیدم؛ بالای آن نوشته بودم آنچه باید در سال هزار و چهارصد و یک محقق شود
خودکار به دست و لبخند به لب شروع کردم به خواندن اولین مورد:
1-درسال جدید باید پنج میلیون تومان پس انداز کنم تا بتوانم گوشی مد نظر را بخرم. به محض خواندن این جمله لبخندم کم رنگ شد چرا که من این مبلغ پول را پس انداز کرده بودم اما تحریم های کمرشکن و قیمت های سر سام آور دلار مانع تحقق آن شده بود. جلوی آن نوشتم: به امید نابودی دشمن این خواسته در سالهای نامعلوم تحقق می یابد.
به سراغ سطر بعدی رفتم. نوشته بودم: سال پیوند دو روح برای رسیدن به او خواهد بود.
این را که دیدم داغ دلم تازه و اشک در چشمان جمع شد، چرا که ازدواج هم نکرده بودم البته بین خودمان بماند این مورد سالهاست گزینه ی روی میزم هست. خودکار به دست جلوی این هم نوشتم، خدا هر چی طولش میده میخواد قشنگ ترش کنه.
با اضطراب به سراغ مورد بعدی رفتم؛ سال جدید باید بیشتر به سلامتی خودم اهمیت بدهم. هنوز تا آخر خط نخوانده بودم که قیمت گوشت و مرغ و دستان پینه بستهی پدرم و یخچال خالی مان چون سرباز های بی رحم هیلتر در ذهنم رژه رفتند. حرفهای دکتر که گفته بود: خانم... شما فقر آهن شدید دارید باید حتما حتما در رژیم غذایی تون جگر و اسفناج باشه. برای خودشان جا باز می کردنند تا مبادا فراموش شوند.
ناگهان طوفان شد و ابرهای پر باران شروع به باریدن کردند، بعد از چند دقیقه سیلی به راه افتاد و کلمات و خواسته هایم را با خودش برد. اشک هایم را پاک کردم.
برگه ی خیس شده ی دفترم را کندم. عزمم را جزم کردم و روی برگه ی جدید نوشتم: باید تا آخر سال دوام بیاورم و خودم را زنده نگه دارم.
#متن_بهاری #متن_طنز
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❎️ کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال "حرفهداستان" مجاز نیست ❎️
https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d
بعد از سه ساعت که توی صف آش وایسادی یهو یادت میاد قابلمه نیاوردی 🙄
🖋 زهرا ملکثابت
@herfeyedastan✌️🐸
#طنز #سرگرمی #متن_طنز