🖋ارائه دهنده و سرگروه برنامه نقد:
✅️ عاطفه قاسمی
اناربانو و پسرهایش
مشارکت کنندگان از گروه بانوان حرفهداستان:
✅️ عاطفه قاسمی
✅️ مهناز ولی زاده
✅️ زهرا ملکثابت
✅️ زهرا غفاری
✅️ زهرا مظفری
✅️ محدثه محمودآبادی
✅️ زهره کارگر
✅️ هما ایرانپور
✅️ معصومه جعفری
✅️ امین امینی
نقد و تحلیلها در کانال حرفهداستان گذاشته میشود
اگر نقد و نظری دارید به این کاربری لطفا ارسال کنید
@zisabet
🌹🌹🌹🌹
گروه ادبی حرفهداستان
@herfeyedastan
🌹🌹🌹🌹
#نقد_داستان #برنامه_نقد
#اناربانو
🖋ارائه دهنده و سرگروه برنامه نقد:
✅️ طاهره علمچی
چکمه
مشارکت کنندگان از گروه بانوان حرفهداستان:
✅️ طاهره علمچی
✅️ مهناز ولی زاده
✅️ زهرا ملکثابت
✅️ زهرا غفاری
✅️ زهرا مظفری
✅️ محبوبه میرزایی
✅️ هما ایرانپور
✅️ معصومه جعفری
✅️ امین امینی
نقد و تحلیلها در کانال حرفهداستان گذاشته میشود
اگر نقد و نظری دارید به این کاربری لطفا ارسال کنید
@zisabet
🌹🌹🌹🌹
گروه ادبی حرفهداستان
@herfeyedastan
🌹🌹🌹🌹
#نقد_داستان #برنامه_نقد
#چکمه
پایان #نقد_داستان چکمه
از نویسنده معاصر، هوشنگ مرادی کرمانی
خیلی ممنون از مشارکت اعضای گروه ادبی حرفهداستان در نقد #داستان_کوتاه چکمه
🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎
اینجا حرفه داستان است
@herfeyedastan
🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎
#چکمه #هوشنگ_مرادی #نقد #تحلیل
حِرفِهی هُنَر
🦋هندوانه شب یلدا 🖋 زینت سادات قاضی سرمای زمستان که در تاریکی صبح دوان دوان از راه رسیده بود، سوزشی
#نقد_داستان
📕 نقد داستان "هندوانه شب یلدا"
🖋 منتقد: زهرا ملکثابت
سلام زینت سادات قاضی عزیز
این داستان شما، نشاندهنده افزایش مطالعه شما در حوزه داستانکوتاه است.
در مورد شانس و تصادف در داستان مطالبی میخواهم عرض کنم:
تا دورانی در ادبیات دراماتیک، شانس و تصادف برابر بود با ضعف آن اثر اما
از زمان ساموئل بِکِت، در مورد مسئله "شانس و تصادف" نگرش دیگری ایجاد میشود.
ساموئل بکت، نمایشنامهنویس و رماننویس معاصر برای مسئله "شانس و تصادف" ارزش قائل است.
متاسفانه همچنان در ایران، برخی از اساتید قدیمی موقع نقد و داوری، شانس و تصادف را ایراد داستان میدانند.
بهتر است از این دسته از اساتید تقاضا کنیم تا خودشان را "بهروز" کنند.😊
برای درک بهتر مسئله شانس و تصادف در سینما، فیلمهای کارگردان معروفِ معاصر "مارتین مکدونا" را ببینید:
🎬فیلم سه بیلبورد خارج از ابینگ میزوری / محصول ۲۰۱۷
🎬فیلم بنشیهای اینشرین/ محصول ۲۰۲۲
البته نگفته نماند که در داستان "هندوانه شب یلدا"، تغییر در سطح فُرم رخ میدهد.
در این داستان تغییر در سطح شخصیت نیست.
کلمهی "مینمود" داستانی نیست. این قبیل افعال در گزارش و مقاله استفاده میشود.
این داستان، همذاتپنداری مخاطب را برمیانگیزد و باعث ایجاد همدلی است.
خیلی ممنون
توفیقات روزافزون🍏
🖋📕🖋📕🖋📕
گروه ادبی حرفهداستان
@herfeyedastan
🖋📕🖋📕🖋📕
#نقد_داستان
📘 نقد داستان "انگشتری برای یلدا"
🖋 منتقد: زهرا ملکثابت
سلام بر الهام متفکریانِ صبور از شهر قم
در اولین جمله از مقاله "ورا هنری" در مورد "داستانِ کوتاهِ کوتاه" با ترجمه کاوه فولادینسب آمده است:
"داستان کوتاه کوتاه [داستانک]، مغز بادام است"
من دور این جمله خطی کشیدهام و بالایش نوشتهام: "نوه است"😂
در فرهنگ عامه میگویند که نوه، مغز بادام است. حالا ببینیم خصوصیات این نوه شما چیست😁
در داستانک یا داستان مینیمال، جنس و نوع کلمات اهمیت فوقالعادهای پیدا میکند.
اگر بجای "انگشتر کوچک" کلمه "حلقه ازدواج" را جایگزین میکردید چه میشد؟
قطعاً باتوجه به ابتدای داستانک و مسئله به زندان افتادن شوهر به خاطر طلبکارها، با فروش حلقه ازدواج بارِمعنایی داستانک عمیقتر شده و ضربهنهایی محکمتر زده میشد.
لطفاً از جملات طولانی در داستان استفاده نکنید.
پیشنهاد:
جملات طولانی را تبدیل به دو یا سه جمله کوتاهتر کنید. به خصوص جملات ابتدایی داستانکتان طولانی است.
انتخاب زاویه دید، مناسب است.
نکته آخر در مورد موضوع داستان شماست باتوجه به هویت ایرانی_اسلامی که دارید.
هویت داستان شما چیست؟
با خواندن این داستانک، به یاد فیلم کوتاهی افتادم که چندسال پیش در محفلی دیدیم و تحلیل شد.
موضوع مشابهی با اثر شما دارد ولی متاسفانه نام فیلم کوتاه را فراموش کردهام.
خانوادهای که با مشکل فقر دستوپنجه نرم میکند. پدر خانواده اعتیاد شدید به مواد مخدر دارد.
در این شرایط برای دختر بزرگ خانواده، قراراست که خواستگار بیاید. دغدغه آنها این بود که وقتی خواستگارها میآیند، میوه و شیرینی جهت پذیرایی فراهم نیست. دختر خانواده، گردنبندش را میفروشد تا برای جلسه خواستگاری خوراکی فراهم کند و ادامه ماجرا...
هرچند این فیلم کوتاه ایرانی، از لحاظ فضاسازی و شخصیتپردازی خوب بود ولی انگار نکته بزرگی را از قلم انداختهبودند.
چرا این خانواده برای رفع مشکلاتش از فامیل و اقوام، کمک نمیگرفتند؟
اقوام نزدیک آنها مثل پدربزرگها، مادربزرگها، دایی، عمو، عمه، خاله و سایرین کجا بودند؟
چرا به فامیلشان کمک نمیکردند؟
سهم همسایهها چه بود؟
خیرین محلات چطور؟
دولت و بیمه و عیدی شب یلدا کجا بودند؟
چه بودند و چه نبودند، دستِکم در فیلمنامه باید اشاره ضمنی میشد.
در ایران که اینقدر روابط بهم نزدیک است، اینکه اقوام درجهی یک از حال همدیگر بیخبر باشند، قدری عجیب است 🤔
حتی اگر آنها هم تنگدست باشند، یا مادر خانواده به زعم خودش بخواهد آبروداری کند یا اگر فقرای جامعه برای دولت مهم نیستند، حداقل باید اشاراتی شود یا در زیرمتن مشخص گردد.
زیرمتن، بحث بسیار مفصلی دارد 😊
داستانهای کوتاه "ارنست همینگوی" برای درک این مطلب پیشنهاد میشود.
موفق و پایدار باشید 🍀
📘🖋📘🖋📘
گروه ادبی حرفهداستان
@herfeyedastan
📘🖋📘🖋📘
حِرفِهی هُنَر
🦋 جشن سه نفره ی ما 🖋 عاطفه قاسمی دوان دوان با ذوق و شادی از در مدرسه بیرون آمد وبه سمت خانه به راه
#نقد_داستان
📘 نقد داستان "جشن سه نفره ما"
🖋 منتقد: زهرا ملکثابت
سلام بر عاطفه قاسمی عزیز و کتابخوان 📚
کتابخوانی صفت بسیارمهمی است که شما داری. نویسندهای که مدام درحال مطالعه نباشد که نویسنده نیست! 😉
به نظرم برای مدتی رمان خواندن را کنار بگذارید و فقط داستان کوتاه و داستانک بخوانید.🌹
خیلی ممنون که داستانتان را در معرض نقد قرار دادید. این یک شجاعت بزرگ است.😍
در مورد داستان:
چرا هرسه شخصیت داستان شما، اینقدر شبیه به همدیگر هستند؟
انگار یک شخصیت داریم که یکبار دختر، یکبار پسر و یکبار در قالب مادر میرود.
در شخصیتپردازی ضعف دارید.
ضعف بزرگی هم در قسمت دیالوگ و حدیثنفس دارید. دلیلش این است که شخصیتهایتان را به خوبی درک نکردید.
شخصیتهای شما در سطح هستند و به عمق نمیروند، با اینکه داستان شما چنین ظرفیتی دارد.
غالباً دیالوگها به شخصیتها نمیآیند، نمیتوانند شخصیتها را بهخوبی به مخاطب معرفی کنند و حسی ایجاد نمیکنند.
البته نوشتن دیالوگ، مهارت سختی است. نیاز به کسب مهارت زیادی دارید.
نگو، نشان بده:
من به عنوان خواننده انتظار دارم ذوق و شادی را در چهره، رفتار، گفتار یا به طور کلی در کُنش شخصیت داستانی ببینم 😊
"مثل یک گل پژمرده ..."/ چه تعبیرِ بجا و لطیفی! 👌
چند مورد از کلمات و افعال غیرداستانی:
مدام، سپری کرد، بهیادماندنی، شب فرارسید، غم از چهرهاش میبارید، باخواهش اصرار کرد و ...
پایان داستان، مناسب نیست. در این داستان، شانس و تصادف جایگاهی ندارد.
لطفا با انجام بازنویسی، داستانتان را ارتقا دهید🙏
پایدار باشید 💝
📘🖋📘🖋📘
اینجا حرفهداستان است
@herfeyedastan
📘🖋📘🖋📘
#نقد_داستان
📙 نقد داستان " گل انار، درخت زیتون"
🖋 منتقد: زهرا ملکثابت
سلام بر خانم طهماسبی عزیز و خوشخو 🥰
پیشتر در مورد سمبول، نماد و نشانه در کانال حرفهیداستان مطالبی گذاشته شدهاست.
به این لینک مراجعه شود
https://eitaa.com/herfeyedastan/2039
انار در ادبیات فارسی نمادهای چیست؟
چهره، خنده،لب، دل، دهان، برکت و فراوانی
انار در سمبلها و اسطورهها چه معنایی دارد؟
باروری، جاودانگی، گذر از کهنگی به سمت تازگی، تولد
درخت زیتون نماد چیست؟
درخت زیتون، درختی سرشار از نمادها است. صلح، باروري، تزکیه، نیرو، پیروزی و پاداش.
در سنت یهودی و مسیحی، زیتون بن علامت صلح است.
در اسلام زیتون بن نماد انسان جهانی و شخص حضرت رسول (ص) است.
زیتون در آثار بسیاری از هنرمندان مقاومت، نماد پایداری است.
زیتون در اشعار زینب حبش، نماد فلسطین و مقاومت است. او در سرودهای و در قالب عباراتی تهدید آمیز، از مار افعی (دشمن صهیونیستی) میخواهد
که از پاشیدن سمهاي حقد و کینه بر زیتون (وطن) جلوگیري کند.
ارجاع به داستان ایوب نبی داشتید. پیامبری که همهچیزش را از دست میدهد بهجز ایمانش.
اما داستان ایوب نبی، همینجا تمام نمیشود بلکه خداوند به سبب صبر و ایمانش همه چیز را به او برمیگرداند. اموال، سلامت، برکت زمین، اولاد و...
در داستان شما چه چیز از دست رفتهای برمیگردد؟
ماجرای موازی درخت زیتون چه ارتباطی با ماجرای ایوب نبی پیدا میکند؟
یک داستاننویس باید پژوهشگری خوبی باشد😊
چرا زیتون تلخ است؟
آیا در این مورد تحقیق و پژوهش کردهاید؟
نکته اصلی و مسئله مهم در نقد داستانک شما این است که باید از سمبولها، نمادها، نشانهها و ارجاعاتِ تاریخی درست و بجای خودش استفاده بکنید.
داستان کوتاه "بِه ژاپنی" اثر جان گالزورثی و با ترجمه اسماعیل فصیح را حتماً بخوانید 📙
نکته مثبت داستانک شما، این است که از حس چشایی و حس لامسه و صدا و رنگ استفاده کردید ✅️
هرچند دیالوگ و حدیثنفس در پایان داستانک، طبیعی و روان نیست. اما به نظرم این دیالوگهای شاعرانه برای این داستانک مناسب است.
■ منابع مورد استناد جهت این نقد:
۱. کتاب قصههای قرآن به قلم محمدیاشتهاردی
۲. مقاله تطبیق نماد و اسطوره در شعر پایداری ایران و فلسطین/سید رضا سلیمان زاده نجفی، امین نظری، خاطره احمدی
۳. مقاله بررسی انار در اساطیر و بازتاب آن در ادب فارسی/پروانه عادلزاده،کامران پاشایی فخری
📙🖋📙🖋📙
با حرفهیداستان، حرفهای بنویس
@herfeyedastan
📙🖋📙🖋📙
#نقد_داستان
📗 نقد داستان "یلداترین شب"
🖋 منتقد: زهرا ملکثابت
سلام خانم مظفری عزیز و خوشلُطف 🦋
گشایش یا شروع این داستان، بامقدمهچینی است.
"عصر سرد آخر آذرماه است."
شروع داستان "داشآکل" نوشته صادق هدایت، چطور است؟
"همه اهل شیراز می دانستند كه داش آكل و كاكارستم سایهی یكدیگر را با تیر میزدند."
در جمله نخست داستان داش آکل، خیلی سریع مکان، شخصیتها و مسئله داستان مطرح میشود.
کدام یک جذابتر و خواندنیتر است؟
📚 دو کتاب برای چگونگی شروع یک داستان به شما معرفی میکنم:
۱. کتاب گشایش داستان/ مظفر سالاری
۲. جلد چهارم کتاب حرفه: داستاننویس/ ترجمه کاوه فولادینسب
این قسمت از اثر شما، زائد و غیرداستانی است:
"در سکوتی تلخ به لقمه های خاله و خودم مینگرم.و با بغضی دردناک لقمه ی نان و ماست را فرو میدهم. در دل خود دعا میکنم حسرت بچه به دل هیچ زنی نماند. در ذهنم به این فکر میکنم که حسرت های زندگی گاهی چه بیرحم سرنوشت آدمی را تلخ می کنند"
از اینجا وقت آن است که فلش بک بزنید و داستان جوانی خاله را تعریف کنید:
" که الان ، حال وروز خاله شاه بی بی زیباترین زن روستا ،جنون است."
✅️ این جمله که "قالی سالم میماند" یک دنیا حرف دارد، باتوجه به اینکه قالی برای ایرانیان ارزشمند است. بار معنایی یا اوج داستان، دقیقاً اینجاست.
پس از این جمله، باید شیبی رو به پائین داشتهباشد. ولی خیلی زود داستان را جمع میکنید.
به مخاطب فرصت کافی نمیهید تا تخیله شود از بار عاطفی و هیجانیِ اوج داستان.
برای قسمت پایانی داستانتان در زمان بازنویسی باید وقت و انرژی بیشتری بگذارید.
یک نویسنده با تمام عاطفه و هیجانش مینویسد ولی باتمام عقل و منطقش بازنویسی میکند 😊
موفق باشید 🦋
🖋📗🖋📗🖋📗
اینجا، حرفهیداستان است
@herfeyedastan
🖋📗🖋📗🖋📗
#نقد_داستان
📘 نقد داستان "بابای رنگی"
🖋 منتقد: زهرا ملکثابت
سلام خانم الهام متفکریان عزیز 😍
خیلی ممنون از اینکه داستان "بابای رنگی" را نوشتید.
شروع داستان، جذاب است.
صحنهها، تصویری و جاندار است.
گاهی اشتباهات جزئی دارید که در ذوق میزند.
شصتی رادیو، اشتباه است.
شستی رادیو، درست است ✅️
کاسه رویی، اشتباه است.
کاسه روحی درست است ✅️
بجای اینکه بنویسید با خانه خالی روبهرو نشود، میتوانید بنویسید تا خانه را خالی نبیند.
و این قسمت یکدستی نثر داستان شما را بهمزده.
🔻نکته مهم در مورد پایان داستان شما:
مسئله داستان شما چیست؟ این نکته برای من مبهم ماندهاست.
بازگشت صحیح و سالم مرد خانواده؟
حفظ بقای یک خانواده؟
حفظ امنیت یک کشور؟
اگر مسئله اصلی داستان شما بازگشت مرد خانواده است، پس در پایان داستان باید این مسئله را حل کنید، نه اینکه مبهم و بیپاسخ بگذارید.
اگر مسئله اصلی داستان شما چیز دیگری بود، باید در طول داستان مطرح میکردید و در پایان پاسخ آنرا به مخاطب میدادید.
اگر مسئله فرعی داستان شما بازگشت مرد خانواده بود، یک مرد ناشناس پشت در خانه، قابل قبول بود.
🟢 قسمتی از داستان "بابای رنگی" را جهت بررسی مسئله یکدستی افعال میآورم:
"رادیوی ترانزیستوری کنار سماور را روشن کرد. شصتیها را فشار داد تا موج دلخواهش را پیدا کرد. مارش پیروزی پخش میشد، دلش غنج رفت. با خودش فکر کرد حتما خبر خوبی خواهد شنید."
دکتر ابوالحسن نجفی در مقدمهی کتاب غلط ننویسیم میگوید: «سخنگفتن به فارسی برای کسانی که این زبان را از کودکی آموختهاند ظاهراً کار آسانی است. ما به همان سادگی که نفس میکشیم با دیگران نیز سخن میگوییم. اما نوشتن به فارسی به این آسانی نیست.»
به نظرم این حرف میتواند مرجع داستاننویسان برای مسئله عدمیکدستی افعال باشد 🥰
اگرچه برخی از منتقدان و کارشناسان ادبی نظرشان بر یکدستی افعال است 😊
شاید آنها هم به همین مرجع استناد میکنند😉
موفق باشید خانم متفکریان
📘🖋📘🖋📘🖋
باحرفهیداستان، حرفهای بنویس
@herfeyedastan
📘🖋📘🖋📘🖋
.
رضایت بابت نقد داستان کوتاه
این هم پیام رضایت دوست نویسنده بابت
نقد تخصصی داستان کوتاهشان
انشاالله که بازنویسی بکنند و چاپ بشود
#رضایت #نقد_داستان
#رضایت_تدریس
@zisabet
.
.
یکی دیگه از داستانهای خانم مظفری که قبلاً براشون #نقد_داستان یا همون #راهبری کردهبودم در کتاب "بلوط پیر" توسط "انتشارات شاولد" چاپ شده
بر طبل شادانه بکوب
🎹🎶🎵🎵🥁
#رضایت_تدریس