eitaa logo
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
757 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
36 فایل
به‌نامِ‌خداوندِچشم‌انتظارانِ‌بی‌قرار..!!💔 سفر عشق از آن روز شروع شد ڪہ خدا ✨ مهــر یڪ بے ڪفن انداخت میــانِ دل ما .💔 #اندکی‌ا‌زمـا↯ @shorotharim #مدیر↯ @Babasadgh وقف‌بانوی‌بی‌نشآن🌱 وقف‌آقاامام‌زمان🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
بـِسـم‌‌رَب‌ِّفاطمه‌💚
السَّـلام‌ُ‌علیک‌یا‌‌فاطمه‌معصومه💛 ‌السَّـلام‌ُ‌علیک‌یا‌حجةِ‌الله‌‌فی‌ارضه💔
اِلهى عَظُمَ الْبَلاء ... نبودنت ، همان بلایِ عظیم است ؛ که زمین را تنگ کرده! و اینک... از میله‌های غربت هزار ساله رهایت می‌کنیم! و زمین را ؛ از بلایِ هزار لایه... 🥀 روزمان را با شما ؛ نو می‌کنیم ... 🌸سلام امام زمانم🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸| ولادت‌باسعادت‌ڪوثر‌همیشہ‌جاری‌ڪویر قم‌حضرت‌فاطمہ‌معصومہ‌سلام‌الله‌علیها‌و‌ روز‌دخترمبارک‌باد.💕🔗'.
💚] دخترم دردانہ‌بمان؛حیای‌تو؛ بیمہ‌میکند‌چشم‌های‌مردان‌پاک سرزمینم‌را...🌱'. 🖇. ❥•|𔓘حࢪ‌یـم؏شق‌تـا‌شہادتـ ➺@herimashgh
السلا‌م‌علیک‌ای‌همه‌داروندارم🌿✨
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
السلا‌م‌علیک‌ای‌همه‌داروندارم🌿✨
” خدایا ” توراعاشق‌دیدم‌و‌غریبانه‌عاشقت‌شدم تو‌را‌بخشنده‌پنداشتم‌و‌گنه‌کار‌شدم؛ تورا‌وفادار‌دیدم‌و‌بی‌وفایی‌نمودم‌ولی‌هر‌کجا‌که رفتم‌سرشکسته‌بازگشتم تو‌را‌،گرم‌دیدم‌و‌در‌سردترین‌لحظات‌به‌سراغت‌آمدم اما… تو‌مرا‌چه‌دیدی‌که‌همچنان‌بخشنده‌و‌توبه‌پذیرو مشتاق‌بنده‌ات‌ماندی🖇♥️؟ :‌)
کوثر ایران اومد 1.mp3
9.32M
•°🌱 🌺کوثر ایران اومد 🌺خواهر سلطان اومد 👏👏 🎤 ❥•|𔓘حࢪ‌یـم؏شق‌تـا‌شہادتـ ➺@herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❄️5صلوات❄️برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان(عج) بفرستین تا انشاالله رمان بارگذاری بشه.🌸🌿
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ 🔻 قسمت #صد_سی_هشت با دیدن ما
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت کمیل سریع اسلحه اش را چک کرد،به دو مردی که از ماشین پیاده شدند نگاهی انداخت،متوجه ماشینش نشده بودند. آرام در را باز کرد و از ماشین پیاده شد،باید قبل از اینکه به ماشین سمانه نزدیک میشدن،آن ها را متوقف می کرد،اسلحه را بالا آورد و شلیک هوایی کرد. آن دو هراسان به عقب برگشتند ،با وحشت به کمیل و اسلحه ان نگاه کردند. یکی از آن ها با لکنت گفت: ــ تو،تو زنده ای؟ کمیل همزمان که آن ها را هدف گرفته بود، با دقت به چهره اش نگاهی انداخت اما او را به خاطر نیاورد. ــ کی هستی؟برا چی دنبال این ماشینید؟ نفر دومی آرام دستش را به سمت اسلحه اش برد که با شلیک کمیل جلوی پایش دستپاچه اسلحه بر روی زمین افتاد. عصبی غرید: ــ با پا بفرستش اینور وقتی از غیر مسلح بودن آن ها مطمئن شد،دوباره سوالش را پرسید،اما یکی از ان دو بدون توجه به سوال کمیل وتیر شلیک شده دوباره پرسید: ـ مگه تو نمردی؟من خودم بهت شلیک کردمـ کمیل پوزخندی زد! ــ پس تو بودی که شلیک کردی؟تیمور شمارو فرستاد؟ تا میخواستن لب باز کنند،ماشین های یگان وارد کوچه شدند. آن دو که میدانستند دیگر امیدی برای فرار نیست،دست هایشان را روی سر گذاشتند و بر زمین زانو زدند. دو نفر از نیروه های یگان به سمتشان آمدند و آن ها را به سمت ماشین بردند،تا آخرین لحظه نگاه شوکه ی آن مرد بر روی کمیل بود. یاسر به سمتش آمد و با لبخند خسته از گفت: ــ تیمور دستگیر شد کمیل ناباور گفت: ــ چی ؟ ــ تیمور دستگیر شد،همین یک ساعت پیش ↩️ ... ○⭕️ ✍🏻 : فاطمه امیری