دلم نگرفته است
برایِ تویی که نیستی
دلم گرفته است
برایِ تویی که نمی آیی
و اضطرابِ اینکه
آرام آرام نمی آیی
هزار تکه ام کرده است
هزار تکه هایم را
به هزار راهِ تو فرستاده ام
اما هر بار به تلخِ تلخِ نبودن تو رسیده ام
و هیچکدام از راه ها نمی دانند
من دلم نگرفته است
برایِ تویی که نیستی
من دلم گرفته است
برایِ تویی که نمی آیی...
#امیرمحمد_مصطفی_زاده
تنهایی
مهربانم کرده است
شبیه سربازی که
از روی برجک دیده بانی
برای تک تیرانداز آن سوی مرز
دست تکان می دهد...
#حامد_ابراهیم_پور
من
صدای نفست را
سلامی می دانم
که آفتاب
اولین بار
به دانه ی گندم داد..
#رسول_ادهمی
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
در آفاق گشادهست ولیکن بستهست
از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر
من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر
از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر
گر چه در خیل تو بسیار به از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر
این حدیث از سر دردیست که من میگویم
تا بر آتش ننهی بوی نیاید ز عبیر
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخسار خبر میدهد از سر ضمیر
عشق پیرانه سر از من عجبت میآید
چه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر
من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم
برنگیرم وگرم چشم بدوزند به تیر
عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر
سعدیا پیکر مطبوع برای نظر است
گر نبینی چه بود فایده چشم بصیر
#سعدی
محبوبم!
دنیا ویرانه ی کوچکی ست...
ما یادگرفته ایم که گریستن، بخشی از انسان است...
مثل درد؛
مثل زخم ها،
مثل تنهایی!
ما یادگرفته ایم؛ بگرییم...
چرا که درد و تنهایی و زخم را نمی توان پنهان کرد
چرا که "دوستت دارم" را نمی توان پنهان کرد
و قلب های سرخ حتی
از زیر پیراهن هایمان هم پیداست
حالا تو ای رنج همیشگی
ای صلابت وصف ناپذیر اندوه های پنهانی
به من بگو
اگر دوستت نداشته باشم
چگونه زنده بمانم...؟
که آیا انسان بی درد را می توان آدمی نامید؟
#حمید_جدیدی
فراموشت کرده ام
و حالا
همه چیز عادی شده
باران که می بارد
پنجره را می بندم
دیگر یادم نیست
غروب جمعه
چه ساعتی بود!
پاییز را
تنها از روی تقویم می شناسم!
فراموشت کرده ام
اما ...
گاهی دلم برای دلتنگ ِ تو شدن
تنگ می شود ...
#مرتضی_شالی
اگر از کمند عشقت بروم، کجا گریزم؟
که خلاص بی تو بندست و حیات بی تو زندان
اگرم نمیپسندی، مدهم به دست دشمن
که من از تو برنگردم به جفای ناپسندان
#سعدی
زن،
مردی ثروتمند یا زیبا
یا حتی شاعر نمی خواهد
او مردی میخواهد
که چشمانش را بفهمد
آنگاه که اندوهگین شد
با دستش به
سینه اش اشاره کند
و بگوید:
اینجا سرزمین توست...
#نزار_قبانی
دیر شده، می دانم!
باید بیایم
باران را در چشم هایت بند بیاورم؛
به قلبت نفوذ کنم و
خاطره ی سالها تنهایی ات را پاک کنم!
باید هر چه عشق دارم
به پایت بریزم
بعد از تو
هیچ حسّی به دردِ من نخواهد خورد...!
#مینا_آقازاده
خیال قشنگیست
اگر من
کلید بچرخانم
تو از پنجره تابیده باشی
و خانه عطر بوسه بگیرد.
#یاسمن_احمدی
گور پدر این صندلی که میگوید:
«من یکنفرهام»!
هندسه عشق
جای مرا باز میکند
کنار تو
#ابن_محمود