#ماهور
باد فرستادهاند به خیالشان که میافتم؛ غافلند از اینکه من خودم طوفانم! سنگ انداختهاند، به خیالشان زمین میخورم؛ غافلند از اینکه من خودم کوهم! مرا به دریاچه انداختهاند به خیالشان غرق میشوم؛ نمیدانند من خودم اقیانوسم!
دارند خودشان را خسته میکنند، من ابرم، نمیتوان به من آسیب زد...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
من خسته تر از آنم که برایم ذرهای اهمیت داشته باشد که در حال حاضر کدام رفتار متفاوت من، حرص چه کسی را در آورده، به چه کسی برخورده یا کدام کار من، در کدامین نقطه از جهان کسی، تابوشکنی یا عبور از خطوط قرمز به حساب آمده... در حال حاضر فقط هر کاری که از نظر خودم درست باشد را انجام میدهم و در صورتی از کار یا رفتار یا عقیدهای دست میکشم که خودم احساس کنم اشتباه است یا برای خودم یا دیگران آسیبی به همراه دارد.
اینها را گفتم که بدانید؛ آدمها کار خودشان را میکنند و معمولا اهمیت چندانی به نظرات شما نمیدهند. قضاوت و دخالت و حسادت و تنگنظری، فقط انرژیِ خودتان را میگیرد. انگار در محفظهای شیشهای نشستهباشید و هرچه به سمت مقابل پرتاب کنید به خودتان بر میگردد و آدمها فقط تکاپو و تقلای بینتیجهی شما را میبینند. تنها کار دریت این است که اگر حضور کسی آزارتان داد، خودتان و محفظهتان را بردارید و دور شوید.
به نفع همهمان است که هرکدام، در محفظههای شیشهای خودمان نشسته و سرمان به کار خودمان گرم باشد و مشغول به جهان خودمان باشیم...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
در چرخه ی ناگزیرِ دشمنی های بی دلیل و خشم های نابجا ، افتاده ایم ...
با زخم هایی بر تن و خنجرهایی در دست ؛ لبه ی پرتگاه انتقام ایستاده و در پیِ التیام می گردیم .
می چرخیم و زخم می زنیم و می چرخیم و زخم می خوریم ،
ابروان در هم کشیده و مشت ها گره کرده ، آماده ی حمله ایستاده ایم ، هِی درد می کشیم و هرکس را حوالی مان دیدیم ؛ قربانی اش می کنیم ...
هرچه بیشتر می دویم ، زخمی تر می شویم ،
با خنجرهای دو لبه ای که با هر بار فشردن و زخم زدن ، خودمان را زخمی تر می کند !
همه مان خشمگینیم از زخم های کهنه ای که به تن داریم و مقصری که نمی یابیم و تقصیری که هربار به گردنِ کسی می اندازیم .
و آرام نخواهیم گرفت مگر در آن هنگام که خنجرها را زمین بگذاریم ،
یکدیگر را در آغوش بگیریم و التیامِ زخم های هم باشیم ...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
وقتهایی هستند که در برابر زندگی چنان بی دفاع می شوی که فکر می کنی دیگر آخر راه است. زندگی ما را تمام این آخرها می سازند.
بلند شدن هایمان ، ادامه دادن هایمان ، از نو ، نفس تازه کردن مان ، از سر قصه آغاز شدنمان ...
ما نویسنده قصه ی خودمان هستیم. باید شاهکار بنویسیمش. هر روز فصل دیگری را ..
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
نباید حواست باشد به اینکه هستند یا نه!
باید زندگیات را بکنی!
نباید وابسته باشی به حضور و حرفهاشان!
نباید زیاده از حد دل ببندی.
رابطه تا جایی خوب پیش میرود و آدمها تا جایی خوبند که معمولی دوستشان داشته باشی و معمولی با آنها تعامل کنی و معمولی روی حضورشان حساب کنی.
و مشکل دقیقا همانجاییست که تو در دوست داشتنها و خواستنها و توقع داشتنها افراط میکنی و همه چیز خراب میشود...
رابطه با آدمها، حرف زدن از دریچهی پنجرههاست و از پنجره صمیمی میشوید و همه چیز خوب پیش میرود و همه چیز از جایی خراب میشود که تو توقعت بیشتر میشود و میخواهی از در وارد شوی...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
یک روز می فهمی که عاقبت ، این تویی که برای خودت می مانی و آدم ها هرچقدر هم عزیز و هرچقدر هم نزدیک ؛ دنبالِ زندگی و آرزوهای خودشان می روند .
روزی به خودت می آیی ،
روزی که تارهای سفید موهایت در نبرد تن به تن با تارهای سیاه ، پیروز شده اند ،
و تو مانده ای و حسرتِ کارهایی که نکرده ای ، لذتی که نبرده ای و زمانی که برای خودت نگذاشته ای !
تو مانده ای و آرزوهایی که برای رسیدنشان دیر است ...
روزی تو پیر خواهی شد و این "برای دیگران بودن ها" و خودت را فراموش کردن ها ، حریفِ حسرت و بغض های شبانه ات نخواهند شد ....
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
بعضی ها هم هستند ؛
که فارق از تمامِ دنیا ،
فارق از تمامِ بی مهریِ آدم ها ؛
از راه می رسند ،
حالِ لحظه هایت را خوب می کنند ،
و تو دیوانه وار ، شیفته شان می شوی !
همان هایی که بی توقع مهربانند ...
که لبخند هایشان بویِ خدا می دهد ...
از بس ساده و صمیمی اند و در حرف و کارهایشان هیچ ریا و قصدی نیست ...
خودِشانند ...
خوبند ...
خواستنی اند ...
بدونِ برنامه یِ قبلی همینند و همینقدر دلبری می کنند ...
قرار نبود اینها برایمان عجیب باشند ... نه !
قرار بود همه مان همینقدر آدم باشیم !!! اما جایی در ابتدایِ جاده ، راه را اشتباه رفتیم ...
و حال ما مانده ایم و حسرتِ مهربانی هایی ؛
که نکرده ایم ...!
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
من برای تو آرزوی بهترین لحظات و اتفاقات را دارم. آرزو میکنم دستان خدا روی سرت باشد و کائنات، حول محور رویاهای تو بچرخد. آرزو میکنم که بلندپرواز باشی و جسور باشی و در رسیدنِ به خواستههات، کلهشق باشی و لجباز باشی و ناامید نشونده! که خداوند، ناامیدنشوندگان را دوست دارد و کائنات، در مقابل آدمهای بلندپرواز، تسلیمتر است و سر به زیرتر...
آرزو میکنم آرزو کنی و برای آرزوهات تلاش کنی و صبور باشی و جسور باشی و ادامه دهنده...
و کاش برسی، کاش به تمام چیزهایی که میخواهی برسی و بعد از این، شادتر و آزادتر و امیدوارتر زندگی کنی...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
روزی بالاخره به شرایط ایدهآلت میرسی و فراموش نکن مقابل هرکس که در کمال تعجب، دستاوردهای خودش را با تو قیاس کرد و از رسیدنهای تو و نرسیدنهای خودش و چراهای روزگار حرف زد؛ قاطعانه بایستی و بگویی: "چون من سخت تلاش کردم و به خودم سخت گرفتم و خودم را بیمحابا محدود کردم و تمام وقتهایی که تو به قضاوت و قیاس و تفریح نشسته بودی، داشتم کار میکردم و میجنگیدم و به تنهایی به بنبست میرسیدم و دوام میآوردم و وقتی با من از این پلههای بسیار و دامنهی ناهموار نگذشتهای و ذرهای از دشواریهایی که به جان خریدهام را نچشیدهای و زمانت را به آسایش و راحتطلبی اختصاص دادهای، حق نداری روی قله کنار من بایستی و جوری از سهولتِ رسیدنم حرف بزنی که خستگیهای مسیر به تنم بماند!
آدمها فقط حق دارند خودشان و تلاشها و دستاوردهای خودشان و مسیر زیستیِ خودشان را قضاوت کنند.
تو چه میدانی برای اینکه امروز بتوانم بخندم، چند بار گریستهام و برای نفسهای آسودهی امروزم، چندینبار نفسهایم به شماره افتاده و چندبار به انتهای خطِ طاقتم رسیده و با خستگی و ناکامی بازگشتهام؟
کسی چه میداند در جهانِ دیگران چهها گذشته و آدمهای به مقصد رسیده کدامین مسیرهای صعبالعبور و دشوار را پشتسر گذاشتهاند؟
کسی چه میداند بهای لبخندهای امروز، چندین زخم و آسیب و اندوهِ جانفرسا در دیروز بوده؟
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
خیال بباف، نفس بکش، کتاب بخوان، ذوق کن.
به هر شکلی که میشود؛ زنده باش
و دستان زمخت زندگی را محکم بگیر.
کسی را پیدا کن که پایهی دیوانگیهات باشد، با تو زیر باران خیس شود، با تو توی خیابان بلند بخندد، با تو موزیک گوش کند، کتاب بخواند، فیلم ببیند. کسی را پیدا کن که سن و سال حالیش نباشد، که از قضاوتها نهراسد، که ساده، ذوق کند، که سبز باشد، بکر باشد، دیوانه باشد.کسی را پیدا کن که با تو از طرح ناموزون ابرها، به دهکدههای خیال برسد، که سرکش باشد و با تو بدون آسمان و بال، پرواز کند، که با تو چای بنوشد و شعر بخواند و دیوانگی کند. دنیا به قدر کافی، آدمِ بیذوق دارد، دنبال کسی باش که ذوق داشتهباشد و حضور و حرفهاش، تو را جانی دوباره ببخشد و ترغیب کند به زیستن.
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
"دوستی" که؛ همیشه با هم بودن و به هم مجال ندادن و دائما در ارتباط بودن نیست! دوستی یعنی همدیگر را دوست داشتن و همدیگر را فهمیدن و به هم مجالِ زیستن و نفس کشیدن و خلوتی بدون واسطه دادن! دوستی یعنی برای هم آرزوهای خوب داشتن و حتی بیخبر از هم ماندن برای روزها و ماهها و همچنان برای هم بهترینها را خواستن و گاهی برای راحتی و مجالِ ارتقای هم، دورتر ایستادن و فاصله گرفتن... که من فاصلههای به صلاح و آگاهانه را مقدستر از نزدیک ماندنهای مداوم نابالغانه میدانم...
دوستی یعنی من دوستت دارم و خوشحالم که در جهان من هستی و میشناسمت و برای این دوست داشتن، تو را موظف به هیچ نمیدانم، حتی توجههای مدام تو را نمیطلبم؛ وقتی جهانی کار عقب افتاده و اندوهِ به بار نشستهی آمادهی چیده شدن داری. دوستی یعنی من هرگز قاتلِ انرژی و زمانِ تو نخواهمبود و راضی نخواهمشد برای برآوردن توقعات من، ذرهای از موفقیت و تلاش دست نگهداری و از مسیر زندگی و کارهات عقب بمانی چرا که نمیخواهم به هیچ شکلی به تو آسیب بزنم.
دوستی یعنی من دوستت دارم و خواهان بهترینها برای تو هستم و تو مجازی گاهی برای من زمان نداشتهباشی یا دغدغههای بسیاری مانع تمرکزت باشند و تو را مجاز میدانم که گاهی حتی حوصلهی هیچ چیز را نداشتهباشی. من از جهان درون و بیرون تو و از روحیات تو آگاه نیستم و هرگز تو را قضاوت نخواهمکرد و همچنان تو را دوست خواهم داشت. "دوستی" یعنی حال تو خوب باشد و به یاد من که بیفتی، لبخند بزنی، همین...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
یاد گرفته ام ؛
بحث کردن با انسانِ احمق ؛
شخصیت و شعورِ خودم را می برد زیرِ سوال ...!
گاهی باید بی منطق ترین توهین ها را هم ... نادیده انگاشت ...
چاره ای نیست !!!
وقتی که قرار نیست کسی بفهمد ؛
آب در هاون کوبیدن ،
از منطق و آرامشِ خودم می کاهد ...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
الهی شکر که امروز صبورترم و آرامتر و قدردان داشتهها و دستاوردها و هر جزئیات خوشایندی که میبینم و مرا به یاد تو میاندازد. الهی شکر که خیلی وقتها قوی بودم و از پسِ دشواریها و ناملایمتیهای بسیاری برآمدم و به قدری در خویشتنداری و سکوت، روزهای سختم را پشتسر گذاشتم و از کسی کمک نخواستم که در ذهن آدمها اینگونه ترسیم شده که من هرگز هیچ مشکلی نداشتهام و تمام مسیرها برای من هموار بوده! الهی شکر بابت ارادهی مستحکمی که به من بخشیدهای؛ منی که سخت باور دارم حتی بالاترین تواناییها هم بدون چاشنیِ اراده، هیچاند، هیچ! من باور دارم که خواستن، توانستن نیست! خواستن و سخت تلاش کردن و دوام آوردن، توانستن است...
الهی شکر که هر صبحی که چشم گشودم، به خودم قول دادم امروز هم آدمِ تسلیمنشونده و تلاشگری باشم و مطمئن شوم که هرگز در بیعملی و بطالت و رکود نزیستهام.
الهی شکر بابت همه چیز، برای اینکه حواست به من بوده همیشه و از میان اینهمه انسان، خوبترینشان را مقابل راهم گذاشتهای و برای هر نوری که به هرشکلی به جهان من فرستادهای و به من قوت قلب بخشیدهای.
الهی شکر که هربار با تو حرف میزنم و روح و جانم قرار میگیرد و الهی شکر که تو خدای منی، در بهترین حالتی که یک خدا میتواند باشد...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
من به هیچکس قول ندادم همیشه عالی باشم، خطا نکنم، زمین نخورم، عاقلانه رفتار کنم، بینظیر باشم!
من هیچ سوگندی نخوردهام مبنی بر این که همیشه حالم خوب باشد و کم نیاورم و جا نزنم و در هر شرایطی قوی باشم. از من توقع نداشته باشید شبیه به اسطورهای بینقص رفتار کنم و خودم را محدود کنم تا شما از دیدن نقاب یک آدم یکپارچه و همه چیز تمام، لذت ببرید! من هزار تکهام و هر تکهام به فراخور شرایط و روحیات و طاقتی که در آن لحظه دارم، یک جور رفتار میکند. از من نخواهید خودم نباشم و تمام مدت ادای آدمهای بیتفاوت و مستحکم و قوی را در بیاورم و درونم پر از بغضهای نیمه کاره باشد. از من نخواهید همان مسیری را طی کنم که همه طی کردهاند و همان روحیات و علایقی را داشتهباشم که همه دارند! از من نخواهید از خودم دست بکشم و با روحیات خودم بیگانه شوم و به سبک دیگران پیش بروم و آدمِ دیگری باشم...
من همینم! همانی که سعی میکند به شیوهی خودش و نسبت به تواناییهای پنهانِ وجودش، بهترین باشد، کسی را آزار ندهد، دلی را نشکند، اتفاقات خوبی را رقم بزند و خورشیدِ جهان خودش باشد...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
دلم برای آدم های تنها می سوزد ...
آن دسته آدم هایی که برای خودشان آنقدر ارزش قائلند که هرکسی را لایقِ همنشینی نمی دانند ...
همان هایی که حریمشان ، حرمت دارد ...
دلم برای بغض هایِ بی مخاطبشان می گیرد ...
دلم برای لبخند و شیطنت های تبعید شده شان می سوزد ...
این آدم ها اشتباه نکرده اند ...
لیاقتشان هم تنهایی نیست ... !
ما گناهکاریم ...
نباید جوری می شدیم که تنهایی را
به حضورِ ما ترجیح دهند ...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
مهم نیست ...
این که مشکلاتم چقدر بزرگ باشند ...
ایمان دارم که من ؛
با روحیه ی شکست ناپذیری که دارم ؛
از پسِ بدترین فجایع و مشکلاتِ جهان هم بر خواهم آمد ...
من آنقدر انرژی و توانایی دارم
که بدترین های جهان را
به بهترین ها تبدیل کنم ...
من "معجزه" نیستم اما ؛
کنارِ من ؛
نمی شود شاد و امیدوار نبود ...
نمی شود !!!
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
همهی ما زخمهایی را با خودمان حمل میکنیم که اگر موفق نشویم حلشان کنیم و از آنها التیام یابیم، به مرور تبدیل میشوند به تیغههایی تیز و بُرّنده که ناخواسته با آنها، دیگران را زخمی میکنیم.
و جهان، پر شده از آدمهایی که هربار به هم نزدیک شدند، به هم زخم زدند؛ بیآنکه بدانند این زخمها یادگار همان زخمها و آسیبهاییست که در گذشته بخشی از روانشان را درگیر کرده و برای التیام آن، هیچ کاری نکردهاند!
و زخمهای التیام نیافته، محو نمیشوند!
و زخمهای التیام نیافته، میمانند و سرسخت میشوند و آسیب میزنند...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
پردهها را کشیدهام، نشستهام وسط آرامشِ خانه و دارم کتاب میخوانم و حالم خوب است. انگار که ساعتها شنا کردهباشی و حالا به ساحل آرام و امنی رسیدهباشی و نفسهای راحتی بکشی؛ آدم نیاز دارد بعد از یک هفتهی شلوغ، خودش را تا کنج دنجی بکشاند و از خودش با کتاب و چای و فیلم و موسیقی، پذیرایی کند.
باید گاهی در میانهی مسیر چادر زد و نشست و خستگی تکاند و لذت برد،
همهاش که مقصد نیست!
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
تو میخواهی بخندی و دیوانه باشی و مهربانی کنی و سخت نگیری و بگذری و اهمیت ندهی و زندگی کنی و برایت مهم نیست دیگران چند بار در ترازوی معاشرتهاشان ملاحظهی احساسات و شعور تو را نمیکنند و فکر میکنند که از نفهمیدن است که سکوت میکنی! تو همه چیز را به روشنیِ روز میفهمی اما ترجیح میدهی گاهی حتی احمق فرض شوی؛ ولی وقتت را بر سر مجادلههای بینتیجه، تلف نکنی!
همچنان میخندی و تمام تلاشت را برای بیخیال بودن به کار میگیری و از خیلی کاستیها و بیانصافیها چشمپوشی میکنی و چشم روی خیلی ناحقیها میبندی و میگذاری به حسابِ تفاوتِ میان آدمها، حتی اگر هیچ ربطی به تفاوتها نداشتهباشد. همه چیز بر میگردد به اینکه تو حوصلهی جنجال نداری و میخواهی در حاشیهی امن و آرامی برای خودت زندگی کنی.
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
یک سری آدم هاهم هستند که حکایتشان برایِ آدم ، درست شبیهِ حکایتِ "کرفس" است..
از طعمشان هم بگذریم، انصافاً هضمِ رفتارهایشان آدم را از پا در می آورد..
برایت یک در هزار هم انرژی و فایده ندارند اما تو باید برای یک گفتگوی ساده شان هرچه انرژی و غرور تا آن لحظه جمع کرده ای ، مصرف کنی... آخرش هم تو می مانی وحجمِ خالیِ یک حسرت توی دلت ...
تا می توانید از این کرفس هایِ به ظاهر مفید دور شوید.. از بیرون مشخص نیست ، اما درونشان جز هوا و حفره هایِ خالی ، چیزی ندارند..
مفید که نیستند هیچ؛ انرژی و انگیزه ی تو را هم تمام می کنند و می روند پیِ کارشان..
از ما گفتن بود... آدم اگر قرار است عاشق هم شود ، باید عاشقِ باطنِ آدم ها شود.. در عصری که چهره ها را می تراشند و زیبایی ها را تزریق می کنند، به ظواهر، هیچ اعتمادی نیست...
عاشقِ کسی شوید که اگر مفید هم نبود، لا اقل بعد از رفتنش، انگیزه تان برایِ عاشق شدن، سر جایش بماند...
عاشقِ باطنِ آدم ها شوید!
باطن را نمی شود جراحی کرد...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
هی نگویید اشکالی ندارد، هی نگویید چیز مهمی نیست، هی نگویید صبوری کن، درست میشود. اینقدر فرزندانتان را به تحمل کردن و کوتاه آمدن و اعتراض نکردن عادت ندهید. دنیا پر شده از آدمهای بالغی که مدام رنج میکشند و مدام تحمل میکنند و مدام از زخمشان میگریزند و مدام به زخمشان برمیگردند، چرا که در کودکی هربار زمین خوردهاند و هربار شنیدهاند که: قوی باش! هیس! چیزی نشده که اینقدر شلوغش میکنی!
دنیا پر شده از آدمهای اندوهگینی که وسط جهنمشان ایستاده و همچنان لبخند میزنند...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
من فرشتهی نجاتی را میشناسم
که میتواند تو را، از بند تمام مشکلات رها کند
نگرانی هایت را به باد بسپارد و بغض هایت را به اقیانوس؛
به جهانت ، رنگ خوشبختی بپاشد و
به قامت روزگارت ،رخت سعادت بپوشاند
من فرشتهای را میشناسم
که صاحب اعجاز است
میتواند زندگیات را زیر و رو کند و آرزوهایت را مستجاب...
دیدنش چشم بصیرت هم نمیخواهد
آینه را نگاه کن
لبخند بزن
دستهای خودت را بگیر
و جهانت را آنطور که میخواهی بساز
که هیچ معجزهای بالاتر از اراده نیست
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
گاهی همان بهتر که نشود، که تا آخرین پله هم برسی و برگردی. گاهی صلاح کار در نشدن است، در با هزار مکافات و رنج تا پشت در رسیدن، در نزدن و بازگشتن!
گاهی تمام عمر آرزو میکنی بشود، تمام تلاشت را هم میکنی، به ورودیِ مقصد که رسیدی، میبینی ارزشش را ندارد و بر میگردی. منی که تمام مسیر را به عشق مقصدی دویدم و جنگیدم و از یک جایی به بعد خودم نخواستم برسم این را به تو میگویم! منی که خودم تمام راهی که با هزار اشتیاق و مصیبت رفته بودم، به میل خودم بازگشتم، منی که تازه فهمیدم با احساس که بروی، با منطقت پشیمان میشوی و بر میگردی!
هیچوقت در رسیدنت عجول نباش و به هر مقصدی تن نده و به هر قیمتی قانع نشو و نگذار پاهای خسته از دویدنت، تو را مجاب و ناگزیر به توقف کنند. به پلهی اولت برگرد و از نو تلاش کن، اما خودت را اسیر یک عمر پشیمانی و افسوسِ بینتیجه نکن!
این را از همانهایی بپرس که نیمی از عمرشان دویدند که برسند و نیم دیگر عمرشان را حسرت میخورند که ای کاش نرسیدهبودند و من معتقدم که : "نرسیدن" شرف دارد به " تاهمیشه حسرتِ بیفایده خوردن و راه به هیچ جایی نداشتن!"
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
من آرزوی آرامش دارم، برای آنکس که از من بدگویی میکند.
من آرزوی ثروت دارم، برای آنکس که به دستاوردهای من حسادت میکند.
من آرزوی موفقیت دارم، برای آنکس که موفقیت من غمگینش میکند.
من آرزوی شادیهای بیشمار دارم، برای هر آنکس که به شادیهای من غبطه میخورد و آرزوی خوشبختی دارم برای تمام آدمها...
گاهی واکنش آدمها برآمده از احساسشان نسبت به ما نیست، آدمها گاهی حالشان از ناکامیهای جهانشان خوب نیست و دنبال سیبلی برای پرتابِ خشم و اندوهشان میگردند و گاهی این ماییم که بیخبر از همهجا، گزینهی پرتابشان قرار میگیریم بااین هدف که قدری سبکتر شوند...
حسادت و بخالت و بدگویی و بدخواهی، ریشه در کمبودهای درونی و بیرونیِ آدمها دارد. اگر حال همه خوب باشد، اگر تمام آدمها راضی و خوشحال باشند، اگر ناکامی و شکست در جهان آدمها کمتر از آستانهی تحملشان باشد؛ چه دلیلی دارد آدمی با آدم دیگر بد باشد؟!
کاش آنقدر مناعت طبع داشتهباشیم که بپذیریم؛ دیگران هیچ نقشی در ناکامیهای ما ندارند و احساساتمان نسبت به آدمها را از احساسات سرکوب شدهای که در وجودمان داریم، تفکیک کنیم. همین...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
گاهی دلت میخواهد فریاد بزنی و کمک بخواهی،
در حالی که نه سِیلیست، نه دریاییست، نه آتش مهیبیست و نه سانحهای.
گاهی از درون در حال فروپاشی و سرریزی و دریچههای تحملت یک به یک مسدود شده.
دلت میخواهد جار بزنی و یاری بطلبی و از کسی بخواهی تو را نجات بدهد و تو را از دریای اندوه بیرون بکشد. اما نمیتوانی.
نمیشود هیچ تشریح و نمودی برای آنچه گلوی روانت را بیرحمانه فشرده و تنفست را به شماره انداخته و تو را تا مرز نابودی و اضمحلال کشانده، پیدا کنی، چرا که بعضی سوانح، از درون اتفاق میافتند.
اینگونه است که تو روزی، جایی، برای همیشه میشکنی و تمام میشوی و کالبدت همچنان میخندد و راه میرود و ادامه میدهد.
من فکر میکنم عمر روان آدمها خیلی کوتاهتر از عمر کالبد آدمهاست.
خیلیها مردهاند، خیلیها نیمه جانند و خیلیها درحال جان دادن، در حالی که از بیرون، همه چیز عادی به نظر میرسد...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ