eitaa logo
🌻حس زیبای زندگی🌻
1.5هزار دنبال‌کننده
50.2هزار عکس
5.5هزار ویدیو
96 فایل
🥰کانال حس زیبای زندگی محل بارگذاری بهترین مطالب معنوی؛ ارزشی؛ انگیزشی... با یک حس خوب و عالی با ما همراه باشید🥰 ارتباط مستقیم با مدیر کانال @KimiyaOrganic_123
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌻حس زیبای زندگی🌻
1_7400445.mp3
3.66M
🌸هر روز صبح دعای عهد را به نیابت از شهدای دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم و همه شهدای عزیز کشورمون و همجنین به نیابت از برادر شهیدم سردار شهید محمد مهدی حمیدی قرآئت میکنیم. @Shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻 زیارت مختصر حضرت رسول (صلّی اللّه علیه و آله) در روز شنبه : السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِفْوَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ اللهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِکَ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ رَبِّکَ وَ عَبَدْتَهُ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَجَزَاکَ اللهُ یَا رَسُولَ اللهِ أَفْضَلَ مَا جَزَى نَبِیّا عَنْ أُمَّتِهِ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ. سلام و رحمت خدا و برکاتش بر تو ای رسول خدا، سلام بر تو ای محمّد بن عبد اللّه، سلام بر توی ای اختیارشده خدا، سلام بر تو ای محبوب خدا، سلام بر تو ای برگزیده خدا، سلام بر تو ای امین وحی خدا، شهادت می دهم که تو فرستاده خدایی و گواهی می دهم که تو محمّد بن عبد اللّه هستی و گواهی می دهم که تو امّت خویش را خیرخواهانه پند گفتی، و در راه پرودگارت جهاد کردی،و او را تا زمان مرگ پرستیدی، پس خدا پاداشت دهد ای فرستاده خدا، بهترین پاداشی که به پیامبری از سوی امّتش می دهد. خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست. برترین درودی که بر ابراهیم و خاندان ابراهیم فرستادی، همانا تو ستوده و بزرگواری التماس دعا✋🌸 @Shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم بزرگواران تقویم نجومی اسلامی تقدیم به شما خوبان ✴️ امروز شنبه 👈8 تیر 1398 👈29 ژوئن 2019 👈25 شوال 1440 🕌 مناسبت های اسلامی و دینی. 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 شهادت حضرت صادق آل محمد صلی الله علیه و اله(84هجری قمری) بر شما تسلیت باد 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 📛صدقه صبحگاهی رفع نحوست میکند. 👶 فرزند امروز روزیش وسیع و نیکوکار و عالم و فقیه خواهد بود.ان شاءالله. 🤕بیمار امروز شفا یابد ان شاءالله. 🚖 مسافرت با صدقه باشد. 🔭 🌗احکام نجومی. 🔘خرید طلا و جواهرات. 🔘شروع به ساخت و ساز و بنایی. 💑 مباشرت و انعقاد نطفه برای مباشرت و تاثیر ان بر فرزند دلیلی وارد نشده.ولی برای سلامتی جسم مفید است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری خوب است. 💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، خوب است و باعث صفای خاطر است. 😴😴 تعبیر خواب امشب. خوابی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 26 سوره مبارکه شعراا. قال ربکم و رب ابائکم الاولین... و از معنی ان چنین استفاده می شود که فرد بسیار خوب و عاقلی در مقام نصیحت خواب بیننده بر اید تا وی به جواب سوال خود علیه خصم برسد.ان شاالله. و شما مطلب خود را بر ان قیاس کنید . 💅 ناخن گرفتن شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست. 🙏🏻 وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد . 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌹 زندگیتون صادقی 🌹 🍁🌱🍁🌱🌷🌱🍁🌱🍁 @Shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق(ع) - شهادت درشب غصه دلم رنگ سحر میخواهد وقت پرواز شده بال سفر میخواهد غربت شهر مدینه همه جا معروف است روضه اش خون دل و دیده تر میخواهد حرمت موی سپیدم که در این شهر شکست قصه ای شد که سرانجام جگر میخواهد همه قوت من را اثر زهر گرفت آهم از بغض ترک خورده اثر میخواهد نیمه شب دشمن و بی حرمتی اش یادم هست او چه از جان منِ سوخته پر میخواهد طرف کوچه کشیدند و عبایم افتاد بردن پیر مگر چند نفر میخواهد؟ آتش و هیزم و کوچه همه اش تکراری ست غم این صحنه فقط ضربه ی در میخواهد نه عمامه به سرم بود زمین افتادم نه کسی دور و برم بود زمین افتادم جام چشم من بی تاب پر از غم میشد داشت لبریز غم و گریه ی نم نم میشد هر قدم پشت سر مرکب دشمن آن شب از نفس های من سوخته دل کم میشد بند نعلین و کهن سالی و رنج کوچه به زمین خوردن من داشت مسلم میشد ماه شوال که حال دل من را میدید با زمین خوردن من داشت محرم میشد بی هوا خوردن من روی زمین علت داشت در نظر روضه ی گودال مجسم میشد چقدر نیزه و شمشیر !؛ بساط قتلِ... ...تشنه ی خسته به گودال فراهم میشد پنجه ی قاتل بی رحم به جانش افتاد با سر زلف خودش داشت معمم میشد مسعود اصلانی 🏴▪️🏴▪️🌸▪️🏴▪️🏴 @Shamim_best_gift
ازمسیر در نه، ازدیوارِ خانه ریختند روز نَه این قومِ نامحرم شبانه ریختند یک نفرآمد به محراب ونمازش را شکست بی حیایی بی هوا راز و نیازش راشکست 🏴شهادت امام جعفر صادق تسلیت باد🏴 @Shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلزار بقیع مدفنے را ڪم داشٺ در هجر امام شیعیان ماتم داشٺ مےریخٺ ز تابوٺ امام صادق خاڪے ڪه مدینہ بر سر عالم داشٺ ▪️شهادت امام جعفر صادق(ع) تسلیت باد▪️ @shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسل در نسل عشق دارم، عاشقم چون گرفتارت کما فی السابقم شیعه ی فقه و اصول مذهبم زنده از انوار قال الصادقم ◾️شهادت امام جعفر صادق(ع)، بنیانگذار مذهب تشیع را خدمت همه شما بزرگواران در کانال شمیم رضوان تسلیت و تعزیت میگم◾️ @Shamim_best_gift
4_6015034146802368714.mp3
8.9M
▪️شهادت امام صادق(ع) ◾️ بازَم توی قلب شهر ▪️حاج حسین سیب‌سرخی @Shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅رمان طعم سیب 🌴قسمت نوزدهم چشمامو ریز کردم و زیر چشمی بچه هارو نگاه کردم. بعد نیلوفر رو به من گفت: -باباااا چیزی نیست که برو بریم الان شب میشه باید برگردیم خونه. ابروهامو دادم بالاو گفتم: -بریم حس کردم بچه ها دارن به هم علامت میدن ولی واقعا نمیفهمیدم که چرا اینجوری میکنن خیلی مشکوک بودن... را افتادیم و رفتیم سر خیابون تاکسی سوار شدیم. هانیه جلو نشت و منو نگار و نیلوفر عقب نشستیم.من وسط نشسته بودم.رو کردم به نیلوفر گفتم: -خب حالا خانوم برنامه چین کجا داریم میریم؟؟ نیلوفر لبشو کج کرد گفت: -حالا یه جا میریم دیگه چقد میپرسی!!! یه دونه آروم زدم رو دستش گفتم: -خیلیییی مشکوک میزنیناااا. نگار با شونش هولم داد گفت: -ای بابا چقد گیر میدی یه مدت باهامون بیرون نیومدی حالا هی حساس شدی میگی مشکوک میزنی! برگشتم نگاش کردم گفتم: -خب هیییس بیا منو بزن. بعد با بچه ها یواش خندیدیم. بعد از مدتی جلو یه پاساژ پیاده شدیم. چونمو دادم بالاو گفتم: -خب از اول درست بگین میخواییم بیاییم خرید دیگه... هانیه دستمو گرفت بااخم گفت: -بیا بریم.نیومدیم خرید. بچه ها همشون یه دفعه جدی شدن!!! هانیه اخم کرد.نگارو نیلوفر هم به دنبال هانیه اخم کردن! این اخم ها یکم منو نگران کرد... راه افتادیم رفتیم داخل پاساژ...تقریبا بزرگ بود...پله هارو رفتیم بالا طبقه ی اول و دوم فروشگاه و لباس و... از این جور چیزا بود طبقه ی سوم سینما بود.رفتیم طبقه ی چهارم. رستوران و کافی شاپ بود. قلبم داشت میومد توی دهنم ینی چی چرا بچه ها اینجوری با اخم منو آوردن اینجا چرا بهم نمیگفتن کجا میریم... نیلوفر خیلی با گوشیش ور می رفت. معلوم بود داره به کسی پیام میده همشم زیر چشمی به من نگاه میکرد. من هیچی نمی گفتم و فقط دنبالشون راه میرفتم. دور رستوران به چرخی زدیم و یه دفعه جلوی یه میز ایستادیم.وقتی چشمم خورد به میز. شوکه شدم.برگشتم یه نگاهی به بچه ها کردم دیدم همشون بهم لبخند زدن از روی شادی و خوشحالی نتونستم خودمو نگه دارم و جیغ کشیدم رستوران هم خلوت بود و دورو برمون کسی نبود که بخواد صدامو بشنوه... نویسنده مریم ســرخہ‌ای 🌻🍃🌻🍃💐🍃🌻🍃🌻 @Shamim_best_gift
✅رمان طعم سیب 🌴قسمت بیستم از خوشحالی زیاد گریم گرفته بود...روکردم به بچه ها و گفتم: -این چه کاریه آخه... یکه دفعه محدثه و سپیده از پشت صندلی اومدن بیرون...روکردم به بچه ها و گفتم: -شماها دیوونه اید!!! همشون باهم گفتن: -تولدت مبارک... همگی میخندیدیم...قلبم از خوشحالی کم مونده بود دیگه از کار بیفته...خنده هام کم کم تبدیل شدن به اشک البته اشک آمیخته هم با غم...هم با شوق... روکردم بهشون گفتم: -واقعا دیوونه اید اخه این چه کاریه باورتون میشه من خودم یادم نبود... هانیه قیافشو کج و کوله کرد و گفت: -بله دیگه!!!انقدر فکر یار سفر کرده ای که دیگه ماها رو که هیچ!!!خودتم فراموش کردی... نیلوفر یه دونه زد تو پهلوی هانیه... گریم شدید تر شد ولی می خندیدم... نیلوفر اومد طرفم یه دونه زد توکمرم و گفت: -بسه دیگه حالا انقدر گریه کن ما کیک رو بخوریم... خندیدم و اشک هامو پاک کردم نشستم روی صندلی... یه کیک شکلاتی خیلی زیبا که دورش با اسمارتیز تزئین شده بود روبه روی من بود... رو کردم به بچه ها و گفتم: -این بزرگترین و بهترین جشن تولد زندگیم بود...حالا این دیوونه بازیا زیر سر کی بود؟؟؟ همه به نیلوفر نگاه کردن و نیلوفر هم خودشو زد به اون راه... نویسنده مریم ســرخہ‌ای 🌹🍃🌹🍃💐🍃🌹🍃🌹 @Shamim_best_gift
✅رمان طعم سیب 🌴قسمت بیست و یکم رو کردم به نیلوفرو گفتم: -به به ببین چه شاهکاری کرده. نیلوفر خندید و گفت: -من که کاری نکردم فقط گوشه ای از جبران خوبیاته... یه دونه زدم رو پاش گفتم: -این حرفا چیه دختره ی بی تربیت !! همگی خندیدیم... گوشه ی کیک سه تا فشفشه بود دورشم شمع های کوچیک کوچیک. نگار شمع هارو روشن کردو هانیه هم فشفشه هارو. بعد از کلی دیوونه بازی و عکسو فیلم.. شروع کردن تولد مبارک رو خوندن قرار شد خوندنشون که تموم شد من شمع هارو فوت کنم... بچه ها داشتن میخوندن و من در حال آرزو کردن بودم... دیگه هیچ چیز نشنیدم مثل یه فیلم همه چیز اومد جلوی چشمم... روز اولی که علی رو بعد از چند سال دیدم تا روزی که برای آخرین بار بهم پشت کردو رفت... روزی که حافظ گفت منتظر باش... توی دلم آرزو کردم که خداکنه حافظ درست گفته باشه... خداکنه که بالاخره یار به مرادش برسه... به خودم اومدم دیدم بچه ها هاج و واج نگاهم میکنن سپیده ابروهاشو بر توهم و گفت: -اگه آرزو هاتون تموم شد برای ماهم یه امن یجیب بخون!!بابا فوت کن شمعو گشنمونه!!! دوباره همگی زدیم زیر خنده... بچه ها شروع کردن به شمارش و بعد از 1...2...3...4...5... و وقتی به بیستوسه رسید...من شمع ها رو فوت کردم... همگی دست زدن و من هنوز هم توی شوک بودم رو کردم به بچه ها گفتم: -بچه ها واقعا دستتون درد نکنه نمیدونم چجوری جبران کنم. محدثه گفت: -نمیدونم نداره که ماه دیگه همین موقع ها تولد منه میتونی اونموقع جبران کنی... همگی به هم نگاه کردیم و خندیدیم...خلاصه اون روز ما بعد از این همه سختی و غم شد پر از خنده و شوخی... بعد هم کیک خوردیم و با بچه ها چای و نسکافه سفارش دادیم. بعد هم نوبت به کادو هام رسید...کادو هارو یه گوشه از میز چیده بودن...شروع کردم به باز کردن کادو ها. اولین کادو برای محدثه بود که با کاغذ کادوی قرمز دیدنی شده بود بازش کردم و یه لباس قرمز شیک بود همینطور کادو های بعدی.سپیده برام یه ساعت خریده بود.هانیه هم یه مجسمه ی زیبا.نگار هم مثل محدثه یه دست لباس خیلی قشنگ.رسید به کادوی نیلوفر یه جعبه ی کوچیک بود یکم نگاش کردم چشم هامو ریز کردم و گفتم: -چی خریدی کلک؟؟؟ نیلوفر لبخند زدو گفت: -بازش کن... وقتی بازش کردم شوکه شدم یه نیم ست خیلی قشنگ بود رو کردم بهش گفتم: -نیلوفر...اخه این چه کاریه!! بغلم کردو گفت: -هیچ چیز نمیتونه خوبیاتو جبران کنه. -دیوونه این حرفارو نزن خول میشیا... کلی گپ زدیم دیگه هوارو به تاریکی بود کم کم بلند شدیم و آماده ی رفتن شدیم... نویسنده:مریم ســرخہ‌ای 🍁🕊🍁🕊🌻🕊🍁🕊🍁 @Shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکرگزاری برای جذب آرزوها لازم نیست برای رسیدن به آرزوهایتان زیادی تلاش و تقلا کنید و مصرانه دنبال چیزی باشید. تلاش و کوشش زیادی می تواند نیل به آرزوهایتان را از شما کند کرده یا متوقف سازد ، در حالی که نیروی سپاسگزاری، آنها را بسوی شما جذب می کند. می توانید خیلی راحت و با داشتن فکر و احساس شکرآمیز از این که قبلا به آن آرزو دست یافته اید، به چیزهای زیادی دست یابید. نگران چگونگی تحقق این رؤیا نباشید، فقط تصور کنید که تحقق یافته است. هر چقدر بیشتر بتوانید شور و اشتیاق بیشتری صرف قدردانی تان کنید، سریعتر رؤیاهایتان را به حقیقت می رسانید. هر چه انرژی بیشتری صرف رؤیای خود کنید، زودتر به آن می رسید. اما بدبینی و شک و تردید ، آن را پاک می کند. ✔️جمله تاکیدی: " از اینکه تمام آرزوهایم اکنون واقعیت دارند ، سپاسگزارم " 🌹✨🌹✨🌴✨🌹✨🌹 @Shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ظهرتون شادمان تر از هرروز دلتون پر از شادی خونتون پر از عشق عشقتون پر از صداقت نونتون پر از برکت زندگيتون پر ازصمیمیت و امیدتون به خدا باشه 💓ظهرتون بخیر💓 @Shamim_best_gift ‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی ڪوتاه است لذت ببرید عشق ڪمیاب است ازدستش ندهید خشم بداست رهایش ڪنید ترس قاتل ذهن است شڪستش دهید خاطرات شیرینند قدرشان را بدانيد @Shamim_best_gift
کاش همیشه در کودکی میماندیم تا بجای دلهایمان سر زنواهایمان زخمی میشد... @Shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا