eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترخیص کوچک‌ترین مجروح حادثه حرم شاهچراغ از بیمارستان راستین مجروح ۲ ساله حادثه تروریستی تکفیری در حرم مطهر احمد بن موسی علیه السلام از بیمارستان مرخص شد. تروریست‌های آنور آبی حتی عکس تو را هم نشان ندادند،چون تو برای آن‌ها صرفه سیاسی نداشتی
نه نیروی امنیتی بود نه بسیجی نه سپاهی، چرا سلبریتی ها شهادت این بنده خدا رو محکوم نمیکنند برای یزدان قجری لوکوموتیوران قطار باری راه آهن مبارکه اصفهان که در حمله وحوش داعشی و در اثر پرتاب کوکتل مولوتوف و سوختگی جانش رو از دست داد و شهید شد. 🔴
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم : (میم . ر) پارت سی و ششم ........ کم کم پلکام روی هم افتاد و خوابم برد . انگار داشتم خواب می دیدم خواب بود یه نفری اومد سمتم یه مردی بود جوون . صورتش هم برام تار بود قیافه اش خیلی اشنا نبود و یه پرنده رو داد دستم و رفت . با صدای تقه های که به در اتاق خورد از خواب پریدم . توی جام نیم خیز شدم : بفرمایید؟ مادرم در اتاق رو باز کرد : عزیزم معلومه خیلی خسته بودی که خوابیدی ......... خواستم صدات کنم برای شام فدات شم . کمی مکث کرد و اومد داخل اتاق انگاری میخواست چیزی بگه اومد لبه تختم نشست و شروع کرد : کیانا جونم مادری ته دلم رضا نبود خانواده جمشیدی برا دخترمون که تو باشی بیان خواستگاری .......... ولی حاج بابات میگه یه وقتی بهشون بی احترامی نشه ......... بالاخره هرچی که هست همسایه ما هستن . لبخندی به روی مادرم پاشیدم و از زیر پتو اومدم بیرون : چشم مادر گلم ........ نگران نباشین بی احترامی صورت نمیگیره . راستی حاج بابات کامران رو هم برا فردا شب می فرسته خونه عمه منیژه تا خونه نباشه ........ میگه جوونه شاید اشتباهی سر بزنه ازش . دوباره نگاهی به مامان کردم : هر جور شما و اقاجون صلاح میدونید . مادرم ادامه داد : به این مریم گلی هم بگو بیاد پیشت ........ کتایون که نیست فعلن برات خواهری کنه ...... حداقل مریم باشه که کمتر از خواهرت نیست . درست یادمه اون شبی رو که نسترن خانوم تو بیمارستان بعد زایمان سینه اش شیر نداشت و من ۱۵ روز هم تو رو شیر دادم هم به مریم . نسترن خانوم مادر مریم بود و من و مریم به فاصله یک روز از هم توی بیمارستان به دنیا اومده بودیم اون موقع نسترن خانوم اینا به گفته ی مادرم تازه این خونه رو خریده بودن . مادرم از روی تخت بلند شد و رو به من کرد : کیانا مادری بلند شو دستی به صورتت بکش برا شام منتظریم همه ....... الانه که صدای کامرانم در بیاد . همون لحظه صدای کامران از طبقه پایین بلند شد : مامان جان پس چی شد شام ؟ روده بزرگه روده کوچیه رو تیکه تیکه کرد . از لحن کامران هر دومون به خنده افتادیم . بعد از رفتن مامان سریع صورتم رو شستم بعد با حوله خشک کردم ....... دوباره نگاهی به خودم در آینه کردم و به سمت در اتاق رفتم ........ عطر آبگوشت کل خونه رو برداشته بود و با دماغم بازی بازی می کرد . به سرعت وارد اشپزخانه شدم . اقاجون و کامران روی صندلی نشسته بودن و مامان داشت براشون غذا می کشید . سلامی گفتم و منم به جمعشون اضافه شدم . اقاجون و کامران در حال نون خورد کردن برای تلیت بودن . منم مشغول شدم که اقاجونم رو به مامان گفت : ملیحه خانوم عجب بو برنگی راه انداختی خودت هم بیا بشین . چشم حاج اقا الان میام بذارین این ابگوشت رو بریزم توی ظرف بیارم سر سفره . همگی مشغول خوردن شدیم و کامران از کارای شرکت تعریف می کرد که الان خیلی حجم کارا بالا رفته و مردم برای سقف خونه هاشون از حلب طرح دار استفاده می کنند . از هر دری حرف زده می شد . گاهی از مزه پرانی های کامران همه به خنده می افتادیم . خنده ها رو که روی لب مامان و بابا و کامران می دیدم احساس می کردم خوشبخت ترین دختری هستم که چنین خانواده ای داره . بعد از خوردن شام برای کمک به مامان موندم توی اشپزخانه و تمامی ظرف ها رو شستم .همین جوری توی فکر بودم که چه جوری اتفاقات این چند روز رو که بین من و کیایی افتاده رو تعریف کنم . مامانم به ارومی دستش رو گذاشت روی شونم : چیه کیانا ؟ خیلی تو فکری مامان جان ........ فکر میکنم میخوای یه چیزی رو به من بگی ولی دست دست میکنی جان مادر ........ ! 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم : (میم . ر)
🛑چرا طارمی رو میزنن؟ چون پدرش تو راهپیمایی ١٣آبان شرکت کرده! چون مادرش دعا کرده گل بزنه و به شهدای شاه چراغ تقدیم کنه! چون خودش دوتا گل زده ومایه خوشحالی ایرانیا شده! چون بهترین بازیکن تیم ملیه! چون درجواب خبرنگارفیفا حرفه ای جواب داده! حریف قبل بازی میخواد طارمی رو مصدوم کنه
4_6019406513704012675.mp3
5.29M
🔸فریب دادن عالی 🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج ╔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 ⭕ تو دورانی که وطنفروشانی مانند علی کریمی اکسیژن هوا را مسموم میکنند تو باش! ❌ نیما نکیسا تابو شکنی کرده، پشتشو خالی نکنید بگید و نشر بدید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
28.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( خدا حافظ آقا مهربونه ) زهرا: مرتیکه یه جوری دستش رو روی زنگ گذاشته بود و زنگ می زد که یهو ترسیدم، معصومه قلبش اومد تو دهنش! حسین: دنیا دنیای نامردی شده! کی فکرشو می کرد؟! صاحبخونمون آقا جوادی به خاطر مال دنیا بیاد و اینجوری جوابمون کنه!اونم تو چلّه ی زمستون! معصومه: بابا درو باز کن دیگه سردمه ،زودتر بریم تو خونه صداپیشگان: مریم میرزایی - محمد رضا جعفری - فاطمه عبدی - عبد الله نظری - کامران شریفی - علیرضا جعفری - امیر علی مومنی نژاد نویسنده: مهری درویش کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای پنج شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
«یُخرِبون بیوتَهم بأیدیهم»؛ با دستان خود خانه‌هایشان را خراب می‌کنند! ‏طی روز های آتی تعداد خداحافظی‌ها و استعفاها و پناهندگی‌ها زیاد میشه. فک می‌کنن دارن فشار میارن به جمهوری‌اسلامی؛ اما خدا داره پاک‌سازی می‌کنه... آره... داریم خانه تکانی می کنیم... قراره مهمان ویژه بیاد...