ای کاش پرنده ای بودم
با درختی تنها
شاخ و برگ زده در افق
زیر آسمان صاف و یکدست
با مفقودینی که رسیدند
و از سقف تنگ آسمان بر ما چکیدند
بازوی این استخوان ها کجاست؟
صورتش کو؟
تا دوباره عطر آن گریه ها را حس کنم
قلب این استخوان کجاست؟
تا روی آن دست بگذارم
سرم را از دیوار بلند میکنم
انبوهی اندام استخوانی
پای حرف هایم گریه میکنند
زمین شلمچه خیس شده
انگار همان شب کربلای پنج است
نه! کربلای چهار
که آن همه غواص رفتند
و ام الرصاص را به بهشت متصل کردند...
💠 از اشعار میهمان محترم برنامهی #شبی_با_شهیدان
به مناسبت تفحص ۱۷۵ شهید غواص،
برادر #جواد_چناری
gap.im/heyat1342
sapp.ir/heyat1342
ble.im/heyat1342
t.me/heyat1342
eitaa.com/heyat1342