eitaa logo
هیات شهدای گمنام
791 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
214 ویدیو
31 فایل
✅ کانال رسمی اطلاع‌رسانی برنامه‌های هیأت شهدای گمنام مرکز علمی فرهنگی شهیدآوینی استان قزوین 🆔صفحات ما در فضای مجازی: ble.im/heyat1342 t.me/heyat1342 eitaa.com/heyat1342 🔸️ارسال نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارتباط با ادمین: @Ali_1342
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 بخش دوم | شهادت امام صادق(ع) 🏴 نبود یاوری تو را به روزگار فتنه‌ها تو ای امام جاودان چه صادقانه زیستی 🚩 🆔 @Heyat1342
🔘 نام تو بلند است و مقام تو رفیع است... ▫️روایت هیأت 🚩 🆔 @Heyat1342
🔘 ای کاش که باشد نظر لطف تو با ما... ▫️روایت هیأت 🚩 🆔 @Heyat1342
📚 - بخش سوم | 💭 اکنون قیام زید به مراحل آخر خود رسیده است و امید پیروزی هر لحظه کمتر و کمتر می‌شود... از کتاب بخوانیم: 🔰 «سپیدهٔ روز پنج‌شنبه بیست‌وپنجم محرم سال ۱۲۱ هجری سر از افق به‌درآورد. لشگر زید، مسلح و آمادهٔ کارزار به‌صف شدند. زید از مقابل لشگر عبور کرد و همه را از زیر نظر گذراند. فرماندهان و دسته‌ها همه منظم و آماده بودند. در آن میان چشمش به سلیمان افتاد که خود را تجهیز کرده و آماده بود. او فرماندهی دسته‌اش را با موافقت زید به معاویه‌بن‌اسحاق سپرده بود. زید دلیل این کار او را نپرسید. سلیمان نیز حرفی نزد. زید به‌وضوح می‌دید که این سلیمان، سلیمان دیروز نیست. با خود گفت: «این مرد را چه شده است؟» 🔰 سلیمان از دیروز که از زبان زید فتوای امام را شنید و دانست که امام صادق (ع) قیام عمومی را تأیید نکرده است، دیگر دستش به شمشیر نمی‌رفت. بودنش نیز بیشتر از سر حس وفاداری بود تا همراهی‌کردن. ازدست‌رفتن ابراهیم برایش بی‌هدف و عبث می‌نمود و رنجش می‌داد. 🔰 ... جنگ بی‌وقفه ادامه داشت؛ چیزی از نیمهٔ روز نگذشته بود که زید خبردار شد معاویه‌بین‌اسحاق نیز کشته شده است. اندوه ازدست‌دادن دو فرماندهٔ سلحشور و شجاع، قلب زید را به‌هم فشرد. خودش نیز چندین زخم برداشته بود که گرچه مهلک نبود اما خون‌ریزی داشت. درد از‌دست‌دادن این دو تن بیشتر آزارش می‌داد. ساعت‌ها جنگ‌و‌گریز بی‌وقفه افراد را خسته کرد بود. از لشگر زید هرکس کشته می‌شد، دیگران باید جای او را پر می‌کردند. در حالی‌که از لشگر خلیفه هر چه کم می‌شد، بی‌درنگ با افراد تازه‌نفس پر می‌شد. زید همچنان رعدآسا و مهلک به دشمن ضربه می‌زد و حمله می‌کرد و نفس هماوردهایش را می‌گرفت. افراد دشمن از مقابلش می‌گریختند. کمتر کسی زهره داشت با او بجنگد. 🔰 ... با غروب آفتاب، آتش جنگ فروکش کرد. میان لشگر عباس همهمه‌ای گنگ درگرفته‌بود. عده‌ای می‌گفتند با چشم خود کشته‌شدن زید را دیده‌اند. عده‌ای می‌گفتند تیر خورده است اما زخمی کاری ندارد و سرپاست. عده‌ای می‌گفتند کسی که تیر خورده زید نبوده است. خبر به یوسف نیز رسید یوسف عده‌ای را مأمور کرد تا صحت و سقم خبر را دریابند. قرار شد با استفاده از تاریکی شب، جاسوسانی به میان لشگر زید فرستاده شود. 🔰 زید هنوز زنده بود، اما نمی‌دانست که با مرگ فاصلهٔ چندانی ندارد. چهره‌اش از خون پوشیده شده بود. او را به خانهٔ یکی از یارانش به نام حرّان‌بن‌ابی‌کریمه بردند و در بستری خواباندند. چند نفر پی طبیب رفتند. طبیب که مردی میان‌سال و خوش‌رو بود، بر بالین زید آمد. وقتی وضع تیری را که در پیشانی سردار فرو رفته بود بررسی کرد، چهره‌اش در هم رفت. با ناامیدی به اطرافیان نگاهی انداخت. 🔰 زید بی‌هوش بود. گاهی لحظه‌ای به‌هوش می‌آمد و دوباره بی‌هوش می‌شد. با اشارهٔ طبیب، اطرافیان در اتاقی دیگر جمع شدند و به‌شور نشستند. طبیب به آن‌ها گفت: «بی فوت وقت به شما می‌گویم که تیر در بدترین نقطهٔ ممکن فرو رفته است، امکان خارج‌کردن آن بدون آسیب‌دیدن سردار وجود ندارد. اگر هم بتوانم با جراحی تیر را خارج کنم، بعید می‌دانم سردار زنده بماند، اکنون هر کاری بگویید همان را انجام می‌دهم!» دوستان زید هر یک چیزی گفتند، اما هیچ‌یک نمی‌خواست فرمانی دهد که در صورت اجرا و شهادت زید، مقصر قلمداد شود. 🔰 ... طبیب دست‌به‌کار شد و تیر را از پیشانی زید‌بن‌علی بیرون آورد. با درآوردن تیر، همان دم جان از تن زید بیرون رفت و روحش از قفس تن آزاد شد. ساعتی از نیمه‌شب گذشته بود و شب می‌رفت که خود را به آغوش فلق بسپارد. یاران زید گریان و غم‌زده کنار بستر او نشسته بودند. اکنون مسئلهٔ آن‌ها این بود که با جنازهٔ زید چه کنند. می‌دانستند که اگر به دست دشمن بیفتد، مُثله‌اش می‌کنند.» ؛ رمانی جذاب از اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانه امام صادق(ع) 👇 🚩 🆔 @Heyat1342
هدایت شده از هیات شهدای گمنام
📚 | 📝 نویسنده: سهیلا عبدالحسینی ▫️انتشارات: به‌نشر ▫️قالب: رمان و داستان 🔰 این اثر یک عاشقانه آرام است که در کنار داستان، گزارش دقیقی از اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانه امام صادق(علیه‌السلام) را شرح می‌دهد و نویسنده اثر سعی کرده به بیان وقایع تاریخی عصر وفادار باشد. 🌹 🚩 🆔 @Heyat1342