eitaa logo
|هیئت دانشجویی دانشگاه هرمزگان|
284 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
577 ویدیو
42 فایل
کانال اطلاع‌رسانی هیئت دانشجویی دانشگاه هرمزگان؛ 🌺محبین‌اهل‌بیت‌علیهم‌السلام🌺 ♦️یالَثاراتَ‌الحُسَین‌علیه‌السلام♦️ 🔹️با نهضت خمینی(ره) تا انقلاب مهدی(عج)🔹️ 🍃 التماس‌دعای‌فرج 🍃 ☎️ ارتباط با ادمین کانال: @yare_gomnam313 :برادران خواهران: @gomnamm361
مشاهده در ایتا
دانلود
Nashre Hadi Ba Hamkarie Madrese Taali Taghdim Mikonadمستند صوتی شنود_قسمت سوم_بخش اول.mp3
زمان: حجم: 7.81M
⭕️مستند صوتی ~شنود~ ▪︎تجربه‌ی زندگی برزخی در ۱۰ روز▪︎ □آگاهی نسبت به تمام اتفاقات دنیوی پیرامون در بیمارستان □اشراف کامل نسبت به پیرامون و جامعه و افراد □ارزش گذاری خدا، میزان دغدغه داشتن نسبت به مردم □دعای مادر، نجات دهنده انسان در مشکلات □معجزه بازگشت روح به تن □شهدا تنگی و تاریکی دنیا را میبنند که آرزوی شهادت می‌کنند. 🔸محبین اهل‌بیت علیهم‌السلام 🔸هیئت دانشجویی دانشگاه هرمزگان @heyat_HU
Nashre Hadi Ba Hamkarie Madrese Taali Taghdim Mikonadمستند صوتی شنود_قسمت سوم_بخش دوم.mp3
زمان: حجم: 7.49M
⭕️مستند صوتی ~شنود~ ▪︎تجربه‌ی زندگی برزخی در ۱۰ روز▪︎ □تاثیرگذاری و تصرف شهید در عالم ماده و دنیا □چرایی زنده نامیدن شهید □توانایی‌های روح در برزخ □شنیدن صداهایی عجیب و قهقهه شیطانی □توصیف حالت خَلسه 🔸محبین اهل‌بیت علیهم‌السلام 🔸هیئت دانشجویی دانشگاه هرمزگان @heyat_HU
▫️حالت خلسه را با ذکر آیه و مثال قرآنی شرح دهید. 👈🏻پاسخ خود را تا ساعت ۱۵ روز بعد در دیجی فرم زیر ارسال کنید. 📝https://digiform.ir/wcddb7b93 🔸محبین اهل‌بیت علیهم‌السلام 🔸هیئت دانشجویی دانشگاه هرمزگان @heyat_HU
📖کتاب دستی ک هرگز از سینه جدا نشد 📃شرح خاطرات شهید احمدعلی نیری البتّه دوستان احمد نیز کمک کار او بودند. بخاری هیزمی بزرگی در وسط مسجد قرار داشت که لوله دودکش آن به سمت سقف مسجد رفته بود. یک گلیم پنبه‌ای به رنگ آبی در زیر بخاری قرار داشت تا از سوختن فرش مسجد جلوگیری کند. مقداری هم هیزم و کُنده‌های خُرد شده درخت برای مصرف چند روز در کنار بخاری قرار گرفته بود. این بخاری بزرگ کامل توانایی آن را داشت که محوطه نسبتًا بزرگ مسجد را با آن ارتفاع بلند گرم کند و حتّی گاهی اوقات حرارت آن چنان بود که به سختی که باید چه مقدار چوب داخل بخاری بریزد تا بتواند حرارت آن را کاملا میشد از فاصله دو متری به آن نزدیک شد. احمدآقا کامل میدانست کنترل کند. دقیقًا پشت به قبله، دریچه‌ای وجود داشت تا از طریق آن هیزم داخل بخاری قرارداده شود. احمد کفش‌هایش را در آورده و وارد محوطه اصلی مسجد شده بود. آمیرزا، خادم مسجد، که پیرمردی خوش اخلاق و نورانی بود، به محض دیدن احمد شروع به قربان صدقه رفتن احمد کرده و گفته بود: «احمدجان، قربانت برم، بیزحمت یادت باشد حواله قند مسجد را از من بگیری تا آن را تهیه کنی؛ قندمان دارد تمام میشود.» احمدآقا لبخندی زده و گفته بود: «چشم؛ بگذار اول بخاری را روشن کنم که خیلی هوا سرد شده؛ بعد می‌آیم ازت میگیرم» و رفته بود به سمت بخاری و بعد از باز کردن دریچه، از سمت راست بخاری تعدادی کُنده چوب برداشته و داخل بخاری انداخته بود؛ دقیقًا روی نرده‌های فولادی و بالاتر از خاکسترهای باقیمانده از آتش قبلی. حال باید مقداری هم نفت میریخت روی کنده‌ها. احمد برگشته و رفته بود داخل آبدارخانه مسجد که در انتهای مسجد قرار داشت و ظرف پیمانه‌مانند نفت را برداشته و با استفاده از قیف، مقداری نفت از ظرف بیست لیتری فلزی ریخته بود داخل ظرف انتقال. ادامه دارد ... 📲 لینک جامع راه های ارتباطی: https://zil.ink/heyat_HU 🔰هیئت دانشجویی محبین اهل‌بیت ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌‌ علیهم‌السلام دانشگاه هرمزگان🚩 @heyat_HU