eitaa logo
🌱هیات کودک یامهدی(عج)🌱
435 دنبال‌کننده
416 عکس
248 ویدیو
1 فایل
ادمین: @Heyat_kodak110 این کانال درگاهی برای انتشار برنامه ها، اقدامات، گزارشات، نکات تربیتی و... هیات کودک یامهدی عج است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. مادری که به توسعه فردی خودش اهمیت میده ، داره بهترین خدمت رو به بچه هاش می‌کنه👌 💟برای آرزوهات ارزش قائل شو بانو💟 . @heyat_kodak_yamahdi
اگر فرزند شما مرتبا بهانه گيری می كند، به اين دليل است كه از نوازش جسمانی و فيزیکی شما محروم است . اگر فرزند شما دروغ می گويد، به اين دليل است كه شما عكس العمل های های شدیدی در برابر رفتار و گفتارش نشان داده اید . اگر عزت نفس كودك شما پايين است، به این دليل است كه شما بيشتر او را نصيحت كرده ايد تا تشويق و تهييج. اگر فرزند شما در محيط اجتماعی از خود دفاع نمی كند، به اين دليل است كه در مقابل جمع او را مورد انتقاد قرار داده ايد . @heyat_kodak_yamahdi
لی لی لی لی حوضک می خوام بگم یه قصه ای به اسم قصه کساء پنج تن آل عبا🌹 جمع شدند🌹 تا که بگن برای ما قصه ای از اهل کساء 🌹اولی رسول الله بود، پیامبر خدا بود، محمد امین بود، از همه بهترین بود خواست که بره زیر کساء، تا بده پیغامی به ما 🌹دومی امام حسن بود، امام دومین بود، صبور و مهربون بود اجازه خواست تا که بره زیر کساء، همراه جدش مصطفی 🌹سومی امام حسین بود، امام سومین بود، شجاع و مرد دین بود اجازه خواست تا که بره زیر کساء، همراه جدش مصطفی، کنار او بود مجتبی 🌹چهارمی امیرمومنین بود، امام اولین بود، علی شیر خدا بود اجازه خواست تا که بره زیر کساء، همراه یارش مصطفی، کنار اولاد زهرا 🌹پنجمی هم فاطمه، دختر مصطفی بود، همسر مرتضی بود، بهترین زنان بود اجازه خواست تا که بره زیر کساء، کنار هر چهار نفر، تا که بشن همراه هم پنج تن آل عبا 🌸 فرشته ها فرشته ها 🌸 خداجونم گفت به اونا می خوام بگم تا بدونید پیام دارم برسونید کل جهان هر چی که هست از رود و کوه و دریاها تا خورشید و زمین و ماه فقط به عشق فاطمه است فاطمه و پدر او فاطمه و همسر او فاطمه و اولاد او ✅ این قصه بود واقعی برای هر شیعه ای تا که بشه از غم رها به حرمت پنج تن آل عبا 🌸 @heyat_kodak_yamahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
* 🧔🏻👨🏻‍🦱 یک پدر تمام عیار برای دخترتون باشید 🌸 با همسرتون ارتباطی صمیمی و نزدیک داشته باشید. 🌸 از هوش دخترتون تعریف و تمجید کنید و واسش کتاب بخونید. موفق‌ترین زن‌ها اونایی هستن که پدرانشون به هوش و فهم اونا ابراز علاقه و توجه کردن. 🌸 به علایقش توجه کنید. دخترتون نیاز داره که موقع انجام فعالیت هنری یا ورزشی‌اش توسط شما دیده بشه. 🌸 از زیباییش تعریف کنید. تعریف و تمجید پدر از حرکت‌های ورزشی دخترش،لباس مدرسه‌اش، شونه کردن موهاش وحتی سبک پوشش اون خیلی مهمه. 🌸 اونطور که می‌خواید همسر آینده دخترتون با اون رفتار کنه،باهاش رفتار کنید. روش تعامل شما با دخترتون همون چیزیه که اون در آینده در رابطه با یک مرد بهش عادت می‌کنه. 🌸 همون مرد مهربونی باشید که آرزو دارید همسر دخترتون باشه. شما الگوی مردانه‌ای هستید که دخترتون موقع ازدواج به احتمال زیاد در جستجوش هست، اگه می‌خواید همسر دخترتون وفادار، سختکوش و صادق، مسئولیت‌پذیر،اخلاق مدار، مقید به اصول مذهبی و.... باشه لازمه شما هم کاملا این ویژگی‌ها رو تو خودتون پرورش بدید. @heyat_kodak_yamahdi
❤️ اگر را دوست دارید ؛ به احترام بگذارید... شما خواسته یا ناخواسته، الگوی فرزندتان هستید. او از رفتار و گفتار شما می‌آموزد که چطور با جنس موافق و مخالفش رفتار کند. چند مثال : _ این بابات همیشه جورابهاش اینجا ریخته!! _این مامانت همیشه دیر می‌کنه !! با این حرفها کودک احساس می‌کند که مقصر است.همچنین شما با همین حرفهای ساده جایگاه همسرتان را تخریب کردید.ذهن کودک درگیر میشود. اگر با همسرتان مسئله‌ای دارید، بدون حضور کودک با هم صحبت کنید و مدام مسائل گذشته را جلوی کودک ورق نزنید و بیان نکنید. ✅ برای کودک، پدر و مادر دو نیمه بدنش هستند، پس با گله از همسرتان آرامش و شادی او را نگیرید @heyat_kodak_yamahdi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
3 سال به بالا فیلم رو تا آخر ببینین🎥 با این لیوان‌ها سه تا بازی جذاب انجام میدن😍 @heyat_kodak_yamahdi
❣ پدر، با من بازى كن... تحقيقات نشان داده نوع هايى كه مادر ها با فرزندانشان انجام می دهند، با بازى هايى كه معمولا پدر ها انجام مى دهند متفاوت است. ✅ كودكانى كه هر دو نوع بازى را دارند به خوبى فعاليت هاى مناسب زندگى را مى آموزند، و رشد سالم و متعادل ترى را دارند. وقتى پدر با فرزندش بازى ميكند بيشتر به دنبال خوش گذرانى با اوست، برعكس بازى هاى مادرانه بيشتر آموزشی است و مادر ترجيح می دهد حين بازى به فرزندش آموزش دهد. كودک هنگام بازى با والدين دو دنياى مختلف را تجربه می كند، دنياهايى كه مكمل هم هستند و آموزش هاى هر دو زندگى را به او می شناساند. @heyat_kodak_yamahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸زباله‌های بازیافتی همه‌چیز به‌هم‌ریخته بود. قوطی‌های خالی کنسرو، شیشه‌های نوشابه، تکه‌های کاغذ و مقوا و روزنامه، پاکت‌های شیر، اسباب‌بازی‌های شکسته‌ی پلاستیکی و هزاران هزار وسیله‌ی شکسته و خراب‌شده که دیگر هیچ استفاده‌ای نداشتند روی‌هم تلنبار شده بودند. یک‌تکه شیشه‌ی قرمزرنگ هم که قبلاً یک لیوان خوش‌رنگ بود، وسط این‌همه زباله به این‌طرف و آن‌طرف می‌افتاد. دل کوچک شیشه پر از غم بود. یاد روزهایی افتاده بود که لیوان یک دختر کوچولوی دوست‌داشتنی بود. دختر کوچولو فقط توی لیوان قرمزش آب می‌خورد. اما یک روز لیوان از دستش افتاد و شکست و مادر آن را داخل کیسه‌ی زباله‌های خشک انداخت و برای دخترش یک لیوان جدید خرید. حالا لیوان شکسته وسط بقیه زباله‌ها بود و نمی‌دانست چه اتفاقی برایش می‌افتد. دور و برش را نگاه کرد و دید یک بشقاب شیشه‌ای شکسته‌ی قرمز هم آنجاست. اما او خیلی خوشحال بود و خودش را روی زباله‌ها سُر می‌داد. بشقاب تا لیوان را دید فریاد کوچکی زد و او را صدا کرد. لیوان خودش را به بشقاب رساند و گفت: «چرا انقدر خوشحالی؟ اصلاً می‌دانی چه اتفاقی قرار است برای ما بیفتد؟» بشقاب گفت: «معلوم که خوشحالم! برای اینکه قرار است ما را بازیافت کنند. یعنی قرار است ما را تغییر دهند و از ما چیزهای جدید بسازند. اینجا ماهایی را که از یک جنس هستیم جدا می‌کنند. مثلاً قوطی‌های فلزی یا هر چیزی را که فلزی باشد، به کمک آهنرباهای بزرگ جدا می‌کنند، یا کاغذها و مقواها را از پلاستیک‌ها جدا می‌کنند. ما هم که شیشه‌ای هستیم از بقیه جدا می‌شویم. البته ما از پلاستیک‌ها خیلی خوشبخت‌تریم چون آن‌ها بعد از بازیافت دیگر مثل اول درخشان و خوش‌رنگ نمی‌شوند. می‌دانی آدم‌ها با این کار در مقدار زیادی انرژی صرفه‌جویی می‌کنند و دوباره از موادی که دارند استفاده می‌کنند. خبر بهتر اینکه من و تو باهم بازیافت می‌شویم چون شیشه‌های همرنگ را جدا می‌کنند و باهم بازیافت می‌کنند. چون شیشه‌ها رنگشان بعد از بازیافت مثل قبلشان می‌ماند». لیوان با شنیدن حرف‌های بشقاب دیگر ناراحت نبود. چون می‌دانست بازهم چیز جدیدی از او ساخته می‌شود و قرار است جایی دیگر از او استفاده شود. و از همه مهم‌تر خوشحال بود که مادر دختر کوچولو او را در کیسه‌ی زباله‌های خشک انداخته تا بتواند بازیافت شود. فوری دست بشقاب را گرفت و شروع به سرخوردن کرد. @heyat_kodak_yamahdi
🌺برای کمک به رشد مغز فرزندتان، كودک را تشويق كنيد تا نمايش بازی كند: 🔹🔹كودكان از تبديل وقايع روزمره و يا تخيلاتشان به نمايش‌های جالب و بازی كردن در اين نمايش‌ها، بسیار می‌آموزند. 🔹🔹هنگامی كه كودک شما یک نمايشنامه ساده را طراحی مي‌كند، مهارت‌های كلامی و اجتماعی او افزايش می‌يابند. او با بازی كردن، بر روی آگاهی و کنترل احساسات و عواطف خود تمرين می‌كند. 🔹🔹هنگامی كه او خود را به عنوان یک پدر، دكتر و يا معلم تصور می‌كند، احساس قدرت كرده و همچنين مسئول بودن را تمرين می‌كند. @heyat_kodak_yamahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در خانه ای که مادری مادر در کمال احترام است هیچوقت بچه جرات نمی‌کند بی احترامی کند...... @heyat_kodak_yamahdi
رشوه دادن به کودکان، آن هم وقتی باید وظیفه‌شان را انجام دهند، باعث می‌شود همیشه، از شما توقع جایزه داشته باشند. ☯ تشویق کردن بچه‌ها برای خوب رفتار کردن، بهتر از دادن وعده جایزه است. ✴️مثلا بهتر است به‌جای به کار بردن جمله «اگر امروز که رفتیم خانه خاله، پسر خوبی باشی، برایت اسباب‌بازی می‌خرم»، از جمله «من واقعا به تو افتخار می‌کنم هر وقت میریم خونه خاله خیلی پسر مودبی هستی. تو با این کارت من را خوش‌حال میکنی» استفاده کنید. @heyat_kodak_yamahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼سلام گردو کوچولو سنگِ سفید خمیازه کشید و چشم هایش را باز کرد. درخت گردوی بالای تپه سلام کرد. سنگ ها جواب ندادند و به گردو گفتند: ساکت باش و بخواب. حالا دوباره درخت می خواهد همان حرف ها را تکرار کند. سنگِ سفید آهسته سلام کرد و چشم هایش را روی هم گذاشت. درختِ گردو با صدای بلند گفت: هزار بار گفتم باز هم می گویم که این سنگِ سفید، سنگ نیست. سنگ ها همه با هم گفتند: پس چرا مثل سنگ ها فقط یک جا نشسته و هیچ کاری نمی کند. سنگِ سفید گفت: من خودم هم احساس می کنم با سنگ ها فرق دارم ولی نمی دانم چه فرقی. درخت گفت: تو از بس کنار سنگ ها بوده ای و با آنها حرف زده ای، مثل آنها شده ای. تو درون خودت چیزی داری که هیچ سنگی مثل آن را ندارد. سنگ سفید گفت: من که چیزی داخل خودم نمی بینم. درخت آه کشید و گفت: سنگ بودن جلوی چشم هایت را گرفته. تو نمی توانی آن را ببینی ولی من می بینم. سنگ ها خوابیدند و شروع به خر و پف کردند. سنگ سفید به درخت نگاه کرد و گفت: من همیشه به حرف سنگ ها گوش کردم ولی این بارمی خواهم به حرف تو اعتماد کنم. من هرگز از تو دروغی نشنیده ام پس این بار تصمیم گرفته ام هر کاری تو گفتی انجام بدهم. درخت شاخه اش را روی سر سنگ کشید و گفت: خودت را به آب برسان و کنار آب بمان. دیگر با سنگ ها کاری نداشته باش. آب به تو کمک می کند. سنگِ سفید خودش را قِل داد و به طرف آب حرکت کرد. او از یک راه پر پیچ و خم رد شد تا به چشمه رسید. سنگِ سفید مدت ها آنجا کنار چشمه ماند. کم کم از میان سنگ یک برگ سبز جوانه زد و بزرگ و بزرگ تر شد. درخت گردو از بالای تپه فریاد کشید: سلام گردو کوچولو. @heyat_kodak_yamahdi
سلام صبح بخیر😍
* با فرزند خندیدن نشان از این دارد که شما از نقش یک والد همیشه سختگیر خارج شده و لحظات خوشی را با او و در کنارش دارید. -سعی کنید فضای خندیدن را در محیط خانه به وجود بیاورید. ♨️اینکه مدام در آشپزخانه‌ اید، یا در حال ديدن اخبار، شما را از فرزندتان دورتر و دورتر میکند و او به ناچار به دنیای بازی‌ های رایانه ای پناه می‌ برد. 🔹با کودک خندیدن کار مشکلی نیست، ولی با این کار چیزی را به او هدیه میدهید که در تمام عمر به دردش می‌خورد؛ یعنی شاد بودن... @heyat_kodak_yamahdi
* 🪁اگر کودکتان شما را می زند یا چنگ می گیرد، نه نصیحت کنید، نه داد بزنید ، نه تنبیه کنید، و نه شما هم کتک بزنید که ببین درد دارد. مدتی باید دست های شما آماده باشد قبل از اقدام کردن دست او را بگیرید، نه بگویید. اگر زد یا رفتاری کرد که به شما درد فیزیکی داد به مدت یک یا دو دقیقه با حالت صورتتان نشان دهید ناراحتید. فراموش نکنید داد زدن، نصیحت کردن یا ناز کردن کودک، کارش را تبدیل به بازی و لجبازی خواهد کرد. {🌿تماس فیزیکی و در آغوش گرفتن باعث رشد مغز، رشد احساسات و رشد روابط اجتماعی در نوزاد و کودکان می شود.} @heyat_kodak_yamahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼هرکی به فکر خویشه روزی بود و روزگاری بود در مزرعه سرسبزی موش شیطان و بلایی زندگی می کرد در این مزرعه به غیر از موشی یک مرغ و یک گوسفند و یک گاو و یک مار بزرگ که شدیدا با موشی دشمن بود به همراه زن و مرد مزرعه دار زندگی می کردند. یک روز صبح موشی که خیلی گرسنه بود، از لانه اش بیرون آمد و به دنبال غذا می گشت که مرد مزرعه دار که برای خرید به شهر رفته بود همراه با بسته ای سر رسید و همسرش را صدا کرد و بسته را به او داد. موشی خوشحال شد و با خود گفت: حتما برای او غذا خریده از باقیمانده آن ما هم بهره ای می بریم منتظر ماند تا زن مزرعه دا ر بسته را باز کرد. ناگهان چشمش به تله موشی که در دستان او بود افتاد و فریاد زد" ای خدای من" مار بدجنس کم بود، تله موش هم به آن اضافه شد از فردا یک لحظه هم نمی توانم بیرون بیایم. خدا به خیر کند و به سراغ خانم مر غه رفت و گفت:مرد مزرعه دار تله موش خریده بیایید فکری بکنیم، "خانم مرغه گفت": تله موش به من کارندارد من مرغم و از تخم مرغ من استفاده می کنند. بعد موشی به سراغ گوسفند رفت و از او کمک خواست گوسفند در جواب او گفت: آنها فقط از شیر من استفاده می کنند و تله موش به من کاری ندارد . بعد از آن به سراغدگاو رفت او هم در جواب گفت: از من برای شخم زدن استفاده می کنند و تله موش با من کار ندارد موشی هم ناراحت به خانه اش رفت. هوا کم کم تاریک شد و همه به خواب رفتند نزدیک نصف شب صدای تله موش بلند شد مرد مزرعه دار همراه زنش بیرون آمدندو به سراغ تله موش رفتند و با تعجب دیدند که مار در داخل تله گیر افتاد ه است. زن مزرعه دار بی خبراز خطر، نزدیک مار ایستاده بود مارهم که خیلی عصبانی بود پای زن را نیش زد زن هم فریادی زد و به زمین افتاد مرد مزرعه دار که تازه فهمیده بود چه شده است، با بیلی که در دست داشت به سر مار زد و او را کشت، و زن را که بیهوش شده بود به اتاق برد و توسط یکی از همسایه ها طبیب را با خبرکرد. طبیب با دیدن زن به او دارویی داد و گفت : باید استراحت کند مار سمی بوده است باید او را به بیمارستان ببرید یا حسابی از او پرستاری کنید و او را تقویت کنید. فردای آن روز همسایه ها برای عیادت زن آمدند یکی از همسایه ها گفت: سوپ مرغ برای او خوب است مردهم به سرعت به سراغ خانم مرغه رفت و او را کشت و پرهایش را کند و از او سوپ و خوراک مفصلی درست کرد و به همسرش داد. ولی حال او بد و بد و بدتر شد، بعد چند روز یکی دیگر از همسایه ها گفت: او باید گوشت بخورد خیلی ضعیف شده است، مرد به سراغ گوسفند رفت و او را کشت و چند روز برای همسرش کباب و غذاهای مفصل درست کرد و به او داد ولی زهر مار اثر کرد و بعد از چند ماه زن بیچاره مرد. همه فامیل برای تسلیت به مرد مزرعه دار دور او جمع شدند، مرد هم برای پذیرایی از آنها مجبور شد گاو را هم بکشد و برای آنها غذا درست کند. در تمام این مدّت موشی نظاره گر اتفاقاتی بود که در مزرعه می افتاد و با تعجب همه آنها را دنبال می کرد و با خود می گفت: من به آنها گفتم ولی توجه نکردند و فقط به فکر خود بودند. 🍃از این داستان نتیجه میگیریم که خودخواهی عاقبت بدی دارد ‌‌🌼🍃🌸🍂 @heyat_kodak_yamahdi