eitaa logo
هیات کودک یامهدی(عج)
412 دنبال‌کننده
508 عکس
271 ویدیو
2 فایل
ادمین: @Heyat_kodak110 این کانال درگاهی برای انتشار برنامه ها، اقدامات، گزارشات، نکات تربیتی و... هیات کودک یامهدی عج است.
مشاهده در ایتا
دانلود
دیشب در هیئت کودک مهمان داشتیم... حضور عمو روحانی که مورد استقبال کودکان قرار گرفت..‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 برنامه شب هشتم محرم در هیات کودک برای کودکان ۳ تا ۷ سال برگزار شد. 🔺پذیرش کودکان هر شب از ساعت ۲۱ در صلی الله علیه و آله انجام می گیرد. @heyat_kodak_yamahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 سینه زنی بچه ها در هیئت کودک ،با حضور گرم و صمیمی حجت الاسلام سید حسین موسوی... @heyat_kodak_yamahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم.... شب هشتم ... شب جوان امام حسین(ع).... کودکان را با حضرت علی اکبر (ع)آشنا کردیم... گفتیم پسر اول امام حسین(ع) ،بسیار شبیه پیغمبر بودند... از محبت بین امام با پسرشان گفتیم... از احترامی که حضرت علی اکبر (ع)نسبت به پدرشان داشتند.. گفتیم از دلاوری شجاعت شهادت ... گفتیم و بچه ها گوش دادند ... عجیب بود .. امشب موقع قصه خیلی ساکت بودند به چه می اندیشیدند... چه چیزی را در ذهن هایشان بالا و پایین می‌کردند... قصه تمام شد... حالا نوبت بچه ها بود .... _خاله !!یعنی حضرت علی اکبر داداش بزرگ حضرت علی اصغر بود؟ _بله عزیزم... _پس چرا اجازه داد تیر بزنن به حضرت علی اصغر؟؟ من هیچوقت اجازه نمیدم کسی داداش کوچیکم رو اذیت کنه... صدای شکسته شدن بغض هایمان را شنیدیم.. سخت است از درون اشک بریزی و حفظ ظاهر کنی برای اینکه کودکانمان غصه نخورن... نمی‌دانیم تجربه کرده اید یا نه؟؟؟ سخت است روضه خوان، کودک سه، چهار ساله باشد در روضه اش سوال هایی که می‌پرسد که با فکر کردن به جوابش اشک می‌ریزی... فقط گفتیم برادر بزرگ قبل از برادر کوچک به شهادت رسید نگفتیم جوان امام حسین را قبل از شش ماهه اش .اربا اربا کرده اند... نگفتیم امام برای تشییع علی اکبر اش جوانان بنی هاشم را صدا زد .... نگفتیم داغ علی اکبر آنقدر سنگین بود حضرت زینب (س)این بار برای تسلی برادرآمد... ما شب هشتم با نگفته هایمان اشک ریختیم... ✏️بماند به یادگار.. هشتم محرم الحرام ۱۴۴۶،هیئت کودک یا مهدی(عج)
دیشب بچه ها با رنگ انگشتی کلی نقاشی های خوشگل برامون کشیدن☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 برنامه شب نهم محرم در هیات کودک برای کودکان ۳ تا ۷ سال برگزار شد. 🔺پذیرش کودکان هر شب از ساعت ۲۱ در صلی الله علیه و آله انجام می گیرد. @heyat_kodak_yamahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهترین عموی دنیا( ع) عمو سعید من یک ورزشکار قوی است. من او را خیلی دوست دارم. یک روز به او گفتم تو بهترین عموی دنیا هستی. عمو سعید کمی فکر کرد و گفت :نه من بهترین عموی دنیا نیستم ولی بهترین عموی دنیا را می شناسم. گفتم خوب او کیست؟ عمو سعید گفت بهترین عموی دنیا حضرت عباس علیه السلام است. گفتم چرا او بهترین عموی دنیاست؟ عمو سعید گفت: خوب قضیه اش مفصل است. خواهش کردم برایم تعریف کند. عمو سعید گفت: در کربلا، کاروان امام حسین به وسیله دشمنان محاصره شده بود. دشمنان سنگدل  ،نمی گذاشتند که امام و یارانش از آب رودخانه ی فرات استفاده کنند. قحطی آب، خیلی زود همه ی اهل حرم را تشنه کرد. بیشتر از همه، بچه ها تشنه شده بودند.  اما بچه های امام حسین می دانستند که عموی شجاعشان می تواند از میان محاصره کنندگان عبور کند و برایشان آب بیاورد. چون عموی آنها یک فرمانده ی بسیار قدرتمند و یک شمشیر زن ماهر بود. وقتی تشنگی شدید شد، حضرت عباس به دستور امام حسین، همراه بیست نفر دیگر به سمت گوشه ای از رودخانه ی فرات حمله کرد. او با شجاعت و مهارت زیادی مشغول جنگیدن با سربازان یزید شد و حواسشان را پرت کرد تا دوستانش بتوانند مشکها را پر از آب کنند. مشکها که پر شد همگی توانستند از دست سربازهای یزید فرار کنند و آب را برای اهل حرم بیاورند. بچه هایی که جلوی خیمه ها ایستاده بودند دیدند عمو در حالیکه مشک آب روی دوشش گرفته ،به سمت آنها می آید. بچه ها از پیروزی عمو خوشحال شدند. من از حرفهای عمو سعید خوشم آمد و ذوق کردم اما عمو سعید با ناراحتی گفت:  روز عاشورا اتفاق دیگری افتاد. آن روز این عموی مهربان دیگر نتوانست بچه ها را خوشحال کند. او با مشک آب به سمت رودخانه رفت اما بعضی از سربازان، پشت درختها پنهان شده بودند و از پشت سر و از پهلو ،به او حمله کردند و او را تیرباران کردند. عمو عباس با وجود اینکه از دستهایش خون می ریخت، مشک آب را به دندانش گرفته بود و سعی می کرد هر طوری شده مشک آب را به خیمه ها برساند. اما دشمنان، او را محاصره کردند و مشکش را پاره کردند و خودش را هم به شهادت رساندند. عمو سعید، آخر قصه را در حالی برایم تعریف کرد که اشک می ریخت. من هم آن روز برای بهترین عموی دنیا گریه کردم  @heyat_kodak_yamahdi