┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
••آجَرَکَ اللّٰه یا صــاحِبَ الزَّمــان••
📷 #گزارش_تصویری ⬇️
▪️مراسم روضه هفتگی
🔹سخنران:حجت الاسلام و المسلمین
سید حمزه روحبخش
📆 پنجشنبه ۲۶/آبان/۱۴۰۱
🔹مکان برگزاری:دانشگاه شهید مطهری (واحد برادران)
🏴 هِیئَتْ رَهپویان وِلایَتْ 🏴
|مدارسشهیدمطهریمشهد|
☑️ @heyat_rahpoyan_velayat
هیئت رهپویان ولایت (محفل رهروان مکتب شهید سلیمانی)
📜 روایت سوم : امام خمینی (ره) در سوگ جوان کربلا #چهل_روز_چهل_روایت آقای حاج سید محمد کوثری ، ذاکر
📜 روایت چهارم :
پشیمانی شیخ اعظم انصاری
#چهل_روز_چهل_روایت
مرحوم آیت الله حاج شیخ احمد سبطالشیخ که از علمای معروف و محترم بیت شیخ اعظم انصاری میباشند ، نقل میکنند : در یکی از سالها در #شب_عاشورا به خاطر اینکه مجلس به طول انجامیده بود و به خاطر ملاحظه و مراعات همسایهها که مبادا ناراحت گردند ، شیخ میفرماید که :«سینهزنی را ترک نمایید.»
اهلمجلس هم سینه نزده ، و متفرق میشوند و شیخ به جامه خواب میرود .
طولی نمیکشد که از خواب بیدار شده و دستور میدهد که جماعتی را که در مجلس بودهاند جمع کنند و بگویند تا سینهزنی و نوحهخوانی نمایند . و همه را هم شربت بدهید و پذیرایی نمائید .
پس عدهای را جمع نموده ، مشغول سینهزنی میگردند و خود شیخ نیز با آنها به سینهزنی میپردازد .
موقعی که سبب آن را از ایشان سوال میکنند ، میفرمایند : الان که به خواب رفتم حضرت صدیقه کبری (س) را در خواب دیدم و به من فرمودند :«شیخ مرتضی ، تو مانع عزاداری فرزندم اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) هستی .»
عرض کردم : خیر ؛ و از خواب پریدم . لذا از #حضرت_زهرا_س خجالت میکشم که در شب شهادت فرزندش (شب عاشورا) ، عزاداری نکرده به خواب بروم .
و به همین جهت تا زنده بودند همه ساله در شب عاشورا در خاتمهی مجلس روضهخوانی ، مراسم سینهزنی را ترک نمیفرمودند و خودشان نیز در آن شرکت داشتند و به سینه میزدند .
منابع :
✓ عزاداری سنت شیعیان
جلد ۲ - ص ۴۸۰
🆔@heyat_rahpoyan_velayat
هیئت رهپویان ولایت (محفل رهروان مکتب شهید سلیمانی)
📜 روایت چهارم : پشیمانی شیخ اعظم انصاری #چهل_روز_چهل_روایت مرحوم آیت الله حاج شیخ احمد سبطالشیخ
📜 روایت پنجم :
نام آقا سیدجعفر را بنویس ...
#چهل_روز_چهل_روایت
حضرت آیت الله وحید خراسانی رویای صادقهای را از فقیه بزرگوار ، آیت الله العظمی سید عبدالهادی شیرازی نقل کردهاند که خلاصهاش چنین است :
هنگامی که خبر درگذشت #آیت_الله_سیدجعفر_شیرازی به آیت الله سید عبدالهادی شیرازی رسید ، من ( یعنی آیت الله وحید) در کنار استاد بودم . ایشان سر خود را نزدیک گوش من آورد و فرمود : قضیهای دربارهی آقا سیدجعفر دارم که تا زنده بود نگفتم ، اکنون که فوت شده میگویم :
شبی خواب دیدم در بیرونیِ منزل (همانجا که محل تدریس بنده است) دو کرسی گذاشتهاند .
بعد #حضرت_سیدالشهداء_ع و #حضرت_عباس_ع وارد شدند و روی این دو کرسی نشستند . حضرت عباس «ع» دفتری را باز کرد و من متن آن را میدیدم . امام حسین «ع» به یکی از نام هایی که در آن دفتر بود اشاره کرد و فرمود : این اسم را قلم بزن (پاک کن) ؛ حضرت عباس «ع» آن نام را قلم زد . بعد امام «ع» فرمودند :«جای آن ، نام آقا سیدجعفر را بنویس.» حضرت عباس «ع» نام ایشان را نوشت و دفتر را بست و رفتند . مرحوم آیت الله شیرازی سپس فرمود : من از عظمت آن رویا تا صبح نخوابیدم .
فردای آن روز وقتی آقا سیدجعفر آمد به ایشان گفتم : من خوابی دیدهام ؛ و شرح رویا را برای ایشان نقل کردم .
ایشان با شنیدن آن منقلب شد و گفت :
قضیه این است که من دیشب (شب اول محرم) در حرم بودم . بعد به این فکر افتادم که من یک عمر برای امام حسین «ع» گریه کردهام ، اما کسی را نگریاندهام و این اجر ، نصیب من نشده است . این موضوع فکر مرا مشغول کرد . رفتم و جستجو کردم و کتاب {جلاء العیون} علامهی مجلسی را پیدا کردم .
به خانه آمدم و زن و بچهام را دور هم جمع کردم و گفتم :«از امشب من میخوانم و شما گریه کنید.»
ایشان پس از نقل این رویا اضافه کرد که رویای آیت الله شیرازی در همان شب (یعنی شب اول محرم) و برپاییِ نخستین جلسهی سید جعفر بوده و من هر وقت برای زیارت به حرم حضرت عبدالعظیم «ع» میآیم ، قبر ایشان را هم زیارت میکنم .
منابع :
✓ مصباحالهدی-ج۱-ص۲۰۸-مجلس دهم
🆔@heyat_rahpoyan_velayat
18.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 #کلیپ_تصویری | #سخنرانی
💠 اهمیت زندگی اخلاقی
🗣 #حجتالاسلاموالمسلمینعالی
🔸مشاهده نسخه با کیفیت
🏴 هِیئَتْ رَهپویان وِلایَتْ🏴
|مدارسشهیدمطهریمشهد|
🆔 @heyat_rahpoyan_velayat
هیئت رهپویان ولایت (محفل رهروان مکتب شهید سلیمانی)
📜 روایت پنجم : نام آقا سیدجعفر را بنویس ... #چهل_روز_چهل_روایت حضرت آیت الله وحید خراسانی رویای ص
📜 روایت ششم :
فتوی به وجوب عزاداری
#چهل_روز_چهل_روایت
جناب حجتالاسلام حاج شیخ علی آزاد قزوینی از محصلین حوزه نجف ، برای اینجانب (معتمدی کاشانی) نقل فرمودند که :
قبل از جمهوری شدن #عراق (زمان سلطنت ملک فیصل ثانی) دهه #عاشورا به #کاظمین مشرف شده بودم . دستهجات سینهزنی و زنجیرزنی و قمهزنی را دیدم که با شور و حال فوقالعادهای به طرف صحن مطهر میرفتند .
ضمنا جمعی از بانوان عرب را هم دیدم که «لاطِماتِ الْوُجوهِ» بر صورت زنان و نوحهکنان در عزاداری شرکت داشتند ؛ ناگاه #عبا از سر یکی از آن زنان افتاد .
من به شرطه گفتم : به این زن که عبا از سرش افتاده و توجه ندارد بگو مواظب عبایش باشد ، شرطه گفت : شما دنبال کار خودت برو . من ناراحت شدم و رفتم .
چون به #نجف_اشرف برگشتم ، روزی در محضر فقیه عالیقدر و استاد معظم ، حضرت آیتالله حاج میرزا حسن بجنوردی صاحب کتاب «القواعد الفقهیه» و کتاب «منتهی الاصول» جریان عزاداری کاظمین و آن زنی که عبا از سرش افتاده بود را عرض کردم .
ایشان با ناراحتی فرمودند :«مگر شما نمیدانید که این زن در حال عزاداری بوده و بیاختیار عبا از سرش افتاده و توجهی به خودش نداشته !؟»
سپس دربارهی اهمیت عزاداریها فرمودند که :
اگر خدای ناکرده روزی ببینم عزاداری امام حسین «ع» کمرنگ و سست میشود ، حکم میکنم که سینهزدن و زنجیر زدن و قمه زدن #واجب است !
و فرمودند که :«عزاداری شور و حال و شیون و غوغا میخواهد ، اینکه جمعی از آقایان جمع شوند و آهسته آهسته دست روی سینه بگذارند و حسین حسین بگویند #عزاداری_نیست.»
جناب شیخ علی آزاد به دنبال نقل این مطلب افزودند که روزی هم به محضر مرجع و فقیه عالیقدر مرحوم آیتالله حاج سید محمود شاهرودی شرفیاب شدم و فرمایشات آیت الله بجنوردی را به ایشان عرض کردم ، ایشان هم در جواب فرمودند :«آقای بجنوردی صحیح فرمودهاند ، من هم اگر ببینم کار به اینجا میرسد حکم به #وجوب عزاداریها میدهم.»
منابع :
✓ عزاداری سنتی شیعیان
جلد ۳ - صفحه ۵۶۲ - فصل بیستم
🆔@heyat_rahpoyan_velayat
هیئت رهپویان ولایت (محفل رهروان مکتب شهید سلیمانی)
📜 روایت ششم : فتوی به وجوب عزاداری #چهل_روز_چهل_روایت جناب حجتالاسلام حاج شیخ علی آزاد قزوینی ا
📜 روایت هفتم :
زائری که از داغ سیدالشهداء«ع» جان داد
#چهل_روز_چهل_روایت
فاضل دربندی در کتاب «اسرار الشهادة» ذکر میکند : شنیدم حکایت غریبی را که پنجاه سال پیش اتفاق افتاده و آن این است که :
شخصی از بزرگان #هند به نیت مجاورت #کربلای_معلی آمد و مدت شش ماه در آنجا بود و داخل حرم مطهر نگردید . و هر وقت ارادهی زیارت عزیز زهرا «س» را مینمود بر بام منزل خود بالا میرفت و بر آن حضرت سلام میکرد و او را اینگونه زیارت مینمود تا آنکه خبر او به سیدمرتضی [علم الهدی] که از بزرگان آن عصر و موسوم به {نقیب} بود ، رسید .
پس جناب سید به منزل او اومد و او را ملامت و سرزنش فرمود و گفت :
از آداب زیارت در مذهب اهل بیت «ع» این است که داخل #حرم شوی و #عتبه و #ضریح را ببوسی ، و این طریقه که تو داری از برای کسانی میباشد که در بلاد بعیده هستند و نمیتوانند به حرم بیایند .
چون آن مرد این سخن بشنید ، گفت : یا نقیب الاشراف ؛ از تو توفع دارم که هر چه قدر از مال دنیا میخواهی از من بگیری و مرا مامور به دخول حرم شریف نفرمایی و معاف داری .
سید از این سخن متغیر گردید و گفت : من از برای مال دنیا این سخن نگفتم ، بلکه این طریقه را بدعت و منکر میدانم و نهی از منکر واجب است .
چون آن مرد این سخن بشنید آه سردی از جگر پردرد کشید ؛ پس از جا برخاست و #غسل_زیارت کرد و بهترین لباس خود را پوشید و از خانه #پا_برهنه با سکینه و وقار بیرون آمد و با خشوع و خضوع تمام ، نالان و گریان ، متوجه به سوی حرم گردید .
تا آنکه به در صحن مطهر رسید . به سجده افتاد و سجده کرد و عتبهی صحن شریف را بوسید . پس برخاست لرزان ، مانند جوجه گنجشکی که آن را در هوای سرد در آب انداخته باشند ، با رنگ و روی زرد ، مانند کسی که ثلث روح او خارج گشته باشد ، تا آنکه وارد کفشکن مطهر گردید .
نزدیک صحن شد ، به سجده افتاد و زمین را بوسید و برخاست مانند کسی که در حالت #احتضار باشد . پس بر ایوان مقدس بر آمد و خود را با مشقت تمام به باب رواق رسانید .
چون چشمش به #قبر مطهر افتاد ؛ نفسی اندوهناک برآورد ، و نالهای جانسوز مانند زن بچه مردهای بکشید .
پس به آوازی دلگداذ گفت :«أ هذا مَصرعُ سیدالشهداء (ع) ؟ أ هذا مقتل سیدالشهداء (ع) ؟»
آیا اینجا جای افتادن حسین است ؟ آیا مقتل حسین اینجاست ؟
پس صیحهای زد و بیفتاد و جان به جانآفرین تسلیم نمود و به شهدای آن زمین ملحق گردید .
منابع :
✓ دار السّلام ، صفحهی ۳۰۱
🆔@heyat_rahpoyan_velayat
#اطلاعیه
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
••السَّلام عَلیکِ یا رُقیه خاتون «س»••
• مراسم روضهی هفتگی •
سخنران :
حجتالاسلاموالمسلمین
شیخ علیاکبر طاهریان
مداح :
مداحان اهل بیت «علیهالسلام»
📆 پنجشنبه ۰۳/آذر/۱۴۰۱
🕣 ساعت ۲۰
📍بهشتی ۳۶ ، دانشگاه شهید مطهری (ره) ، حسینیه المهدی (عج) .
🏴 هِیئَتْ رَهپویان وِلایَتْ 🏴
|مدارسشهیدمطهریمشهد|
برادران و خواهران
▪️ @heyat_rahpoyan_velayat
هیئت رهپویان ولایت (محفل رهروان مکتب شهید سلیمانی)
📜 روایت هفتم : زائری که از داغ سیدالشهداء«ع» جان داد #چهل_روز_چهل_روایت فاضل دربندی در کتاب «ا
📜 روایت هشتم :
حوالهات دادم به فرزندم حسین
#چهل_روز_چهل_روایت
علامه امینی میفرمایند : روزی به کتاب «ربیع الابرار» زمخشری نیاز پیدا کردم ، در آن موقع این کتاب به چاپ نرسیده بود ، فقط سه نسخه از آن سراغ داشتم : یکی در کتابخانه امام یحیی در #یمن ، دیگری در کتابخانه ظاهریّه در #دمشق و سومی در کتابخانه یکی از مراجع #نجف اشرف که پس از فوتش به پسرش به ارث رسیده بود . علامه امینی به در خانهی آن شخص میرود و از او میطلبد که این کتاب را به مدت سه روز به او امانت بدهد ؛ قبول نمیکند .
به مدت دو روز ؛ قبول نمیکند .
به مدت یک روز ؛ باز هم قبول نمیکند .
به مدت سه ساعت ؛ باز هم قبول نمیکند .
در پایان میفرماید : اجازه دهید بیایم در کتابخانهتان مطالعه کنم ، باز هم نمیپذیرد .
علامه امینی به خدمت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی میرود ، ایشان را واسطه قرار میدهد ، صاحب نسخه باز هم نمیپذیرد . سپس آیت الله کاشف الغطاء را واسطه قرار میدهد ، باز هم نمیپذیرد !
پس از ناامیدی به حرم مولای متقیان «ع» مشرف میشود و از این رویداد شکایت میکند .
با غم و اندوه فراوان به خانه بر میگردد ، مدتی خوابش نمیبرد ، تا در اواخر شب در میان خواب و بیداری به محضر #امیر_المومنین_ع میرسد و عرضه میدارد :«مولا جان ! میبینید که برای دسترسی به یک کتاب چه مشکلاتی پیش روی من قرار میگیرد . مولا «ع» میفرمایند : پاسخ خواستهی شما در نزد فرزندم حسین (ع) است .»
از خواب بیدار شده ، وضو گرفته ، به #کربلای_معلی مشرف شده ، نماز صبح را در حرم سالار شهیدان میخواند ، شکایاتش را به آن حضرت عرضه میکند .
از حرم امام حسین «ع» به حرم حضرت ابوالفضل «ع» روی میآورد . پس از زیارت آن حضرت به خداوند متوسل میشود و عرضه میدارد :«بار خدایا ، تو را به مقام و منزلت این دو برادر مشکل مرا آسان بگردان .»
در حدود طلوع آفتاب از حرم بیرون آمده و در یکی از ایوان ها مینشیند و در مورد مشکل خود به اندیشه فرو میرود . در آن هنگام خطیب توانا شیخ محسن ابوالحبّ میرسد و تقاضا میکند که برای صرف صبحانه به منزل ایشان تشریف ببرند .
هوا گرم بوده ، در باغچهی خانه مینشینند و صبحانه را صرف میکنند و بعد از دقایقی میفرماید : کتابخانهات را به من نشان بده .
با هم به کتابخانه میروند ، کتابخانهاش را بسیار غنی و پربار میبیند .
وقتی قفسهها را مورد توجه قرار میدهد ، چشمش به نسخهای از کتاب «ربیع الأبرار» زمخشری میافتد ، که برای آن به امیرالمومنین «ع» شکایت کرده بود و حضرت فرموده بود : پاسخ این خواسته در نزد فرزندم حسین «ع» میباشد .
یک مرتبه اشک در دیدگانش حلقه میزند . آرام آرام صدایش به گریه بلند میشود . صاحب خانه از راز گریهاش میپرسد و #علامه داستان را نقل میکند . او نیز اشک میریزد و عرضه میدارد : این نسخه یکی از نسخههای نادر است و بسیار پر ارزش و آقای قاسم محمد رجب ، صاحب انتشارات «المثنّی» بزرگترین مرکز انتشاراتی #بغداد آن را به یک هزار دینار از من خواست که چاپ و منتشر کند ، ولی من ندادم .
آنگاه قلم خود را از جیبش در آورد و بر روی نسخه نوشت :«تقدیم به علامهی امینی.»
سپس گفت :«این بود معنای حوالهی امیرمومنان (ع) شما را ، به محضر حضرت سیدالشهداء (ع).»
منابع :
✓ موسوعة الغدیر ، ج۱ ، ص۴۴
🆔@heyat_rahpoyan_velayat