#حضرت_معصومه
#زندگینامه ⚠️
۱۷ ساله بود که برادرش امام رضا (ع) به اجبار از مدینه به مرو برده میشود و مأموران با عنوان ولایتعهدی او را به پایتخت خود احضار میکند، در این هنگام سال ۲۰۰ هجری است، وداع دردمندانه و پرسوزی که حضرت رضا (ع) هنگام ترک مدینه به سوی مرو انجام میدهد، همه را به گریه میاندازد، همه میدانند که حضرت را پس از این سفر بیبازگشت، نخواهند دید.
از این رو یک سال نمیگذرد که حضرت معصومه (س) همراه تعدای از برادران خویش به شوق دیدار برادرش عزم سفر میکند و به قصد خراسان به راه میافتد، اما دست تقدیر تدبیر دیگری اندیشیده است به ساوه که میرسد، بیمار میشود، در برخی نقلها آمده است که میان همراهان آن حضرت و مأموران حکومتی که مخالف اهل بیت (ع) بودند، درگیری میشود و بعضی از همراهان به شهادت می رسند.
در ساوه میپرسند که فاصله تا قم چقدر است که میگویند: ۱۰ فرسخ، میخواهد که او را به قم برسانند، چرا که شیعیان قم هواداران اهل بیت (ع) هستند و اشعریان به این خاندان احترام میگذارند و او از پدرش موسی بن جعفر (ع) شنیده است که قم مرکز شیعیان ما است.
وقتی به قم میرسد عدهای از بزرگان و چهرههای معتبر قمی به استقبال او میشتابند، موسی بن خزرج اشعری در پیشاپیش استقبالکنندگان است، پیشمیرود و زمام ناقه دختر موسی بن جعفر (ع) را میگیرد و او را به طرف خانه خود میبرد، موسی بن خزرج افتخار آن را دارد که تنها ۱۷ روز از دختر امام پذیرایی کند.
حال این بانو وخیمتر میشود و در روز ۱۰ ربیعالثانی ۲۰۱ هجری چشم از جهان بسته به خانه ابدی آخرت کوچ میکند، به دستور موسی بن خزرج او را غسل میدهند و کفن میکنند و برای خاکسپاری به قطعه زمینی بابلان که متعلق به موسی است، منتقل میکنند و پس از خواندن نماز ایشان را به خاک میسپارند...
#وفات_حضرت_معصومه
#تسلیت_باد
🆔 @heiat_saralah
#شهادت_حضرت_ام_البنین
#تسلیت_باد
به تیغی حیف گیسویت گسستند
دو بازویت دو بازویت گسستند
از آنجایی که من بوسیده بودم
بمیرم هر دو اَبرویت گسستند
انیس گریه هایم را گرفتند
توانِ دست و پایم را گرفتند
کمانی تر شدم از زینب افسوس
سرِ پیری عصایم را گرفتند
بهارم را چه سان پاییز و کردند
دلم را از غمت لبریز و کردند
سرت ای کاش رویِ نیزه می ماند
تو را از مرکبی آویز و کردند
غمت راهِ نفس بر سینه بسته
ترک بر چهره ی آیینه بسته
زِ بسکه خاک و بر سر ریختم من
ببین عباس دستم پینه بسته
از آن سرو علی بنیاد و صد حیف
از آن قامت از آن شمشاد و صد حیف
دو دستی که عصای پیریم بود
خداوندا ز تن افتاد و صد حیف
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
🆔 @heiat_saralah
#حضرت_ام_البنین
ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی
برای خانه مولا که انتخاب شدی
به خانه ی ولي الله اعظم آمدی و
دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی
به جای اینکه شوی مدعی همسری اش
کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی
تنور خانه ی حیدر دوباره گرم شد و
برای چرخش دستاس انتخاب شدی
چهار تا پسر آورده ای برای علی
که جای فاطمه ام البنین خطاب شدی
دلت همیشه چنین شوهری دعا میکرد
تو مثل حضرت صدیقه مستجاب شدی
اگر چه ضرب غلافی به بازویت نگرفت
میان کوچه به دیوار زانویت نگرفت
تو را به قصد جسارت کسی اسیر نکرد
به چادر عربی تو خار گیر نکرد
تو را که فرق علی دیده ای و خون حسن
به غیر کرببلا هیچ چیز پیر نکرد
به احترام همان تکه بوریا دیگر
زمین خانه ی تو نیت حصیر نکرد
از آن زمان که شنیدی خزان گلها را
هوای کوی تو باغ دل پذیر نکرد
چه خوب شد که نبودی و کربلا بینی
که دست دشمن دون رحم بر صغیر نکرد
به نعل تازه گرفتند تا بدن ها را
به ضرب دست لگد میزدن زن ها را
#شهادت_حضرت_ام_البنین
#تسلیت_باد
🆔 @heiat_saralah
من که جا مانده ی آن خار و خسم میدانم
من که از دود گرفته نفسم میدانم
که چه دردیست به صحرا غم بی بابایی
غم گهواره ی خالی و غم لالایی
#شهادت_امام_محمد_باقر(ع)🥀
#تسلیت_باد🏴
@heiat_saralah
🕯یکسال نیم مانده غمت در گلوی من
🍂هر روز وشب تویی همه جا روبروی من
🕯در زیر آفتابم و تشنه شبیه تو
🍂دنیا کشیده خنجر غم بر گلوی من
#أم_المصائب
#وفات_حضرت_زینب(س)🏴
#تسلیت_باد
@heiat_saralah
#یا_جواد_الائمہ_ع
در مسلک جواد اگر قول جود رفت
وقت وفای وعده رقم می شود زیاد
باب الجواد چیست که در بین زائران
آن جا که می رسند قسم می شود زیاد
باب الجواد چیست که هر کس از آن گذشت
در چشم هاش شوق حرم می شود زیاد
#شهادت_امام_جواد(ع)🏴
#تسلیت_باد.
"هادے"
اگر تویے
ڪهڪسے گُم نمےشود..!
#شهادت_امام_هادی(ع)🥀
#تسلیت_باد🥀