eitaa logo
( هیئت ابوالفضلی پایین شهرکدکن وتکیه ابوالفضلی عادلی ها تاسیس سال ۱۲۸۰)
321 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
4.8هزار ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آن که مرا حالا مُرید تو نوشته حتماً تو را هم می‌نویسد «یا مراد»ت تو هر کجا پا می‌نهی هر صبح خورشید عرض ارادت می‌کند بر بامدادت بابای تو با دیدن تو گریه می‌کرد با گریه لطف دیگری دارد عبادت آباء و اجدادت همه یک یک جوادند پس می‌نویسیم‌ات جواد بن الجوادت بر روی پایت می‌گذارد کعبه سر هم جبریل حتی می‌گذارد بال و پر هم   به خاک پایت احتیاجی نیست اصلاً وقتی دوا می‌سازم از این خاکِ دَر، هم تو کعبه‌ای! آن کعبه‌ای که در طوافت بال و پر ما سوخته؛ حتی جگر هم   با آبروی تو تهجّد آبرو یافت فیض از مناجات تو می‌گیرد سحر هم نام مرا هم بین این عشاق بنویس بگذار تا جا خوش کند این یک نفر هم ای جان به قربان تو و دورِ شلوغت یوسف شدن بازار دارد، دردسر هم در کوچه، جانِ ما نقابت را بیانداز! این گونه چشمت می‌زنند این‌ها، نظر هم هستند یک یک شیرها دنبال دامت چشمان آهوی خراسانِ پدر هم فهم من از لطف جوادی تو این است: که آن چه را گفتیم دادی، بیشتر هم ما را ببر تا کاظمین این بار با هم ما را بخر در کاظمین این بار درهم * * جز عجز، سائل چاره‌ای دیگر ندارد وقتی کریمیِ‌ خدا آخر ندارد   ما را برای در زدن معطل نکردند اصلاً ‌بیوت این کریمان در ندارد این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است نام علی که اصغر و اکبر ندارد   طفل رباب‌ست و ولیکن عادتش بود از شانهٔ عمه سرش را بر ندارد   بین مقامات رباب این شأن کافی‌ست که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد   وقتی که آمد لشکر کوفه به هم ریخت میدان علمداری ازین بهتر ندارد   گیرم که از فردا دوباره آب وا شد چه فایده، شش ماهه که دیگر ندارد   ✍ ( هیئت ابوالفضلی پایین شهرکدکن وتکیه ابوالفضلی عادلیها تاسیس سال ۱۲۸۰) https://eitaa.com/heyatabolfazlipayinshahrkadkan
هدایت شده از مجتمع فرهنگی آیت‌الله علائی و هیأت محبان الزهراءمشهد
در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت وقت طواف چارمش خاکسترش ریخت فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت او «زینت» است و بی‌نیاز از زینتی‌هاست پس از مقامش بود اگر که زیورش ریخت وقتی دهان وا کرد، دیدند انبیا هم نهج‌البلاغه بود که از منبرش ریخت در کوفه حتی سایه‌اش را هم ندیدند فرمود: غُضّوا، چشم‌ها در محضرش ریخت زن بود اما با ابهّت حرف می‌زد مردی نبود آن جا مگر کرک و پرش ریخت وقتی که وا شد معجرش، بال فرشته پوشیه‌های عرش را روی سرش ریخت یک‌گوشه از خشمش اباالفضل‌آفرین است گفتیم زینب، صد ابوالفضل از برش ریخت هجده سر بالای نیزه لشگرش بود تا شهر کوفه چند باری لشگرش ریخت با نیزه می‌کردند بازی نیزه‌داران آن قدر خون از نیزه‌ها بر معجرش ریخت به مرقدش تازه نگاه چپ نکرده صد لشگر تازه‌نفس دور و برش ریخت آن قدر بالا رفت و بالاتر که حتی در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e