سردار فدوی: طرح ولایت از آغاز راه اندازی مورد توجه رهبر انقلاب بوده است
جانشین فرماندهی کل سپاه:
🔹طرح ولایت، طرح اصلاح باورها است. وقتی باور درست شود همه کارها درست میشود.
🔹یکی از کارهای پر خیر و برکت که از آغاز مورد توجه رهبر فرزانه انقلاب بوده، این دوره است.
🔹این طرح دستور صریح حضرت آقاست، حضرت سلمان وقتی پشت سر امیرمومنان راه می رفتند یک جای پا باقی می ماند. یعنی دقیقا پا جای پای امام خود می گذاشتند. این ولایتمداری است.
🔹وقتی امام نظر می دهد فرد نباید نظر علی حده داشته باشد، خاصه در مورد کاری مثل طرح ولایت که نظر صریح و مستقیم امام جامعه است.
هیأت شهدا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم @kheymegahevelayat #قسمت_صد_هشتاد_و_شش یک روز ساعت ۱۰ صبح بود
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
@kheymegahevelayat
#قسمت_صد_و_هشتاد_و_هفت
وقتی از هتل اومدم بیرون نمیدونستم باید به کدوم سمتی برم... ۱۰۰ درصد اونی که نفوذی بود و اون آدم و فرستاده بود کار من و تموم کنه تا نسترن توسلی و دکتر افشین عزتی به راحتی به مقصودشون برسن، دیگه الان فکر میکرد کار من تموم شده هست... گوشی اون آدمی که اومده بود تا من و بکشه رو از جیبم درآوردم و به اون شماره ای که بهم نشون داده بود یه پیام فرستادم تا خیال کنه اونی که فرستاد سراغ من، کارم و تموم کرده.. به زبان عربی نوشتم:
«انتهيت من ذلك...کارش و تموم کردم.»
گوشی رو خاموش کردم گذاشتم توی جیبم. گوشی که باید به نیروی کمکی وصل میشدم و روشن کردم، چون چاره ای نداشتم.. چندثانیه ای از کامل بالا اومدن گوشی گذشته بود که پیامکی رو از نیروی کمکی «یاسر» دریافت کردم.
«تعال مباشرة إلى الشارع خلف الفندق... فوری بیا به سمت خیابون پشت هتل.»
فورا رفتم خیابون پشت هتل... تا رسیدم دیدم دکتر عزتی و نسترن توسلی دارن سوار یه ماشین شاسی بلند میشن. شاید باورتون نشه، اما به صراحت میگم.. اونقدری که نسترن توسلی برای سیستم اطلاعاتی ما با ارزش بود، افشین عزتی دانشمند اتمی دیگه از این لحظه ارزش نداشت. افشین از لحاظ علمی یه روزی به دردمون میخورد، اما حالا دیگه نه چون خیانت کرده بود. ولی نسترن برای ما حُسن شاه ماهی داشت. نباید گمش میکردم.
پیام دادم به گوشی دختر شهید حاج احمد العبیدی نوشتم:
يرجى الذهاب إلى الطابق العلوي في غرفتهم وأخذ القلم من الخلف. وإعطائه لأخيك لمنحي وظيفة لا تدعني أعرف ما تقوله
لطفا برو بالا داخل اتاق اونا (افشین و نسترن) خودکارو از پشت تابلو بگیر و به دست برادرت برسون تا سرفرصت به من بده. از احوالت من و بی خبر نزار
یک نفر و دیدم که با موتور مسافر جا به جا میکنه. بهش یه مبلغی دادم و گفتم پشت اون ماشین بره
چندروز بیشتر به اربعین باقی نمونده بود حرکت کردیم رفتیم سمت کربلا. همینطور دنبال سوژه ها بودم که ساعت ۳ بعد از ظهر به وقت عراق یه جا توقف کردن. اونم بعد از حدود ۵ ساعت چون خیییلی ترافیک بود. راننده موتور گفت دیگه بیشتر از این نمیتونم ببرمت و یه فکری به حال خودت کن.. منم موندم چه خاکی به سرم کنم
خلاصه، از فرصت استفاده کردم فورا چفیه مُ از دور کمرم باز کردم انداختم روی زمین نمازم و کنار یه موکب خوندم خدا منو ببخشه، معلوم نبود نمازم و چطور خوندم اون روز حواسم به سوژه ها بود تا گمشون نکنم مستحبات نماز مثل قنوت و... رو رها کردم
همینطور که از دور نگاشون میکردم وَ زیر نظر داشتمشون، دیدم یه ماشین دیگه اومد دنبال دکترافشین عزتی و نسترن توسلی. موندم با دست خالی چیکار کنم اونا سوار ماشین شدن و داشتن بین شلوغی و جمعیت میرفتند. قشنگ معلوم بود که حضور اون ماشین در اون تایم خاص، کاملا از قبل برنامه ریزی شده هست
در همین حین، چشمم خورد به یه دوچرخه رفتم به یک نوجوون کنار یکی از موکب ها گفتم دوچرخه برای کیه؟ گفت برای منه بهش گفتم میشه اجاره بدی گفت نه!! این پسره هم داشت لج میکرد. گفتم بهت پول زیادی میدم بازم قبول نکرد. هرچی اصرار کردم که هرقدری پول بخوای بهت میدم برو دوچرخه بهتر بخر اما پاش و کرده بود توی یه کفش هر چی دوروبرم و نگاه کردم دیدم کسی نیست بخوام بگم بیا این پول و بگیر من و ببر به هرجایی که این ماشین داره میره
مجبور شدم بین اون بیابون که دستم به جایی بند نبود، پسره رو ببرمش پشت موکب که خلوت بود بترسونمش اما بازم لج میکرد وَ میگفت دوچرخم و نمیدم. اعصابم داشت میریخت به هم از طرفی دلمم به حال این خادم امام حسین می سوخت، اما من کارم جوری بود که نباید اون دوتا رو گم میکردم
نمیتونستم برای اون پسره توضیح بدم که موضوع چیه. دیدم همچنان داره مقاومت میکنه، از توی کیفم چسب پنج سانتی رو آوردم بیرون، پیچیدم دور دهن اون نوجوون عراقی، دستاشم به تن میله های پشت موکب بستم، فورا اومدم کنار موکب چفیه رو بستم به صورتم بعدشم اسم موکب و به ذهنم سپردم، دوچرخه رو گرفتم فرار کردم
بین جمعیت همینطور رکاب میزدم. از کنار جاده و قسمت خاکی میرفتم تا به ماشین برسم خلاصه رسیدم به ماشین. پاهام دیگه جون نداشت، ولی مجبور بودم رکاب بزنم از طرفی هوا هم به شدت آلوده بود، دیگه نفسم بالا نمیومد، اما من باید تلاش میکردم
شاید باورتون نشه، حدود ۳ ساعت بخاطر ترافیک و حضور زائر و... من رکاب زدم تا اینکه رسیدیم به یک روستایی و ماشین حامل دکتر عزتی و نسترن پیچید داخل یه کوچه عزتی و نسترن از ماشین پیاده شدند و با وسیله هاشون رفتند داخل خونه ای ناشناس
دوچرخه رو گذاشتم یه کنار، نشستم روی خاک ها. دیگه از درد پا داشتم میمُردم آنقدر رکاب زده بودم که وقتی نشستم روی زمین حس میکردم هنوز پاهام داره به طور خودکار رکاب میزنه دیدم رفت و آمدهای داخل کوچه بسیار زیاد هست همزمان یه نفر اومد سمتم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آغازی برای پایان ۲۵۰ سال بردگی
آشفتهام چو #پیرغلامی ڪه از غمت، 😞🍃
یڪ عمر گریهڪرد ولے #ڪربلا نرفت😭🍃
🌷 #اللهم_ارزقنا_زیارت_الکربلا
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
1_265068497.mp3
5.43M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃دل می زنم به دریا
🍃پا میزارم تو جاده
🎤 #مهدی_سلحشور
⏯ #نوآهنگ #شهدا
🌷 #پنجشنبه_های_شهدایی
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
@hyate_shohada
خدایا!!
مرا به قافله ای که به سویت آمدند
متصل کن💔
#سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌷
#شبتون_شهدایی ✨🌙
هدایت شده از هیأت شهدا
Dua-Nodbeh-Farahmand(1).mp3
25.23M
🍃 #دعای_ندبه
🎵نوای استاد محسن فرهمند
التماس دعا💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تحلیل_تصویری
🔴 اگر میتوانید همین امروز فرار کنید؟!
💬 #خاخام_یهودی
🔹 به سوی بیابان هم شده فقط فرار کنید؟!
✅ چه شده است که این چنین توصیه به فرار میکنند؟
#بین_الملل
هدایت شده از هیأت شهدا
dfc48cb92827c5496287b24d1f3ac4fe.mp3
2.63M
هدایت شده از هیأت شهدا
﷽
#لحظه_استجابت
🍃اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #داستان_سی_ام ؛ احترام به روحانیت
♨️ برخورد #حاج_قاسم با علما و روحانیون چگونه بود؟
🔰 مجموعه کلیپ #میراث_سلیمانی ، برشهایی #پرجاذبه و زیبا از زندگانی سردار حاج قاسم سلیمانی
📚منبع: "کتاب سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران"
هدایت شده از هیأت شهدا
🍃🌸🍃
🕗 #ساعت_عاشقی
آرام نگردد دل شوریدهام امشب
تا آن که کند دیدنت از عشق کفایت
┄┅┅❁💚❁┅┅
#از_دور_سلام ✋
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
هدایت شده از هیأت شهدا
dfc48cb92827c5496287b24d1f3ac4fe.mp3
2.63M
🔹برخاستن از سجده یا رکوع پیش از امام جماعت
⁉️ اگر پیش از #امام_جماعت و به صورت غیر عمدی، از #سجده یا #رکوع سر برداریم، باید منتظر شویم تا امام هم برخیزد یا برگردیم؟ آيا دو سجده محسوب نمی شود؟
✅ج: اگر بدانید که در صورت برگشت، به سجده یا #رکوعِ_امام جماعت می رسید، باید برگردید و با او همراه شوید و اشکال ندارد.
#احکام_نماز_جماعت
#تبعيّت_از_امام_جماعت
27.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌در پی #مطالبه_حوزویان سراسر کشور از رئیس قوه قضائیه جهت محاکمه عاملان ولنگاری فضای مجازی مطرح شد؛
🎥 دکترمحمد صادق کوشکی:
🔸سال ۲۰۱۸ به دستور دادگاه عالی روسیه فعالیت تلگرام دراین کشورممنوع شد وبیش از ۱۸ میلیون کاربرتلگرام آی پی هایشان بسته شد.
این #دادگاه دلیل این تصمیم را دفاع ازامنیت ملی روسیه اعلام کرد.
🔸در چین نیزسالهاست عمده ی فعالیت های اینترنتی توسط اینترنت بومی و #موتور_های_جستجوگر_بومی اداره شده و نیازهای جامعه اشان تامین میشود
چین دلیل این اقدام را جلوگیری ازتسلط رقبای آمریکایی واروپایی براقتصاد وسیاست و عرصه های فرهنگیش عنوان کرد.
🔸ازدیدگاه قرآنی، قرآن هرگونه فعالیتی که موجب #سلطه_کفار_بر_مومنین بشود را جایز ندانسته است.
🔻 متاسفانه امروزفضای مجازی ما به گونهای است که عملا دشمنان وکفار مسلطند برجامعه ی ما
🔻 #اینستاگرام سبک زندگی ما را به طورجدی تهدید میکند.
🔻 ابزارهای به ظاهر ارتباطی همچون تلگرام و واتس اپ نیز انتقال دهنده اطلاعات جامعه ما به دشمنان ما هستند.
🔻🔺آن چه درفضای مجازی غیربومی میگذرد به تعبیر رهبرانقلاب یک ولنگاری است؛ ناشی از بی اعتنایی، غفلت، تساحل و یا خدایی ناکرده #نفوذ_دشمن_در_عرصه_های_اجرایی_ما ،
در #وزارت_ارتباطات، #شورای_عالی_فضای_مجازی و شاید #ما_فوق_آن
🔶 از #قوه_قضائیه توقع میرود که برای مقابله ی با این ولنگاری فرهنگی تلاش بکند و #بیش_از_این_سکوت_نکند.
🔷 از #منتخبین_مجلس_آینده توقع می رود که نگرانی رهبری درخصوص ولنگاری فضای مجازی را جدی بگیرند وبا تصویب قوانین قاطع،تلاش کنند فضای مجازی درکشور بومی بشود.
هیأت شهدا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم @kheymegahevelayat #قسمت_صد_و_هشتاد_و_هفت وقتی از هتل اومدم ب
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
@kheymegahevelayat
#قسمت_صد_و_هشتاد_و_هشت
گفت:
«مرحبا اخي تعال الى الله في منزلك. عزيزي حاج الإمام الحسين. تعال إلى بيت الإمام الحسين. كل شيء جاهز لك...***سلام برادر. تو رو به خدا بیا به داخل منزل من. ای زائر امام حسین تو رو به جان امام حسین بیا به منزل من. برات همه چیز آماده هست.»
نفهمیدم چی شد، اما مثل حالا که دارم براتون مینویسم، از این همه محبت مردم عراق که به زائر امام حسین داشتند گوشه های چشمم تر شد! دیدم خم شد نشست روی خاک ها داره پاهای منو ماساژ میده.. دستاش و گرفتم کشیدمش سمت خودم بغلش کردم دستاش و از روی احترام گذاشتم بالای سرم، مجبور شدم یه چاخانی سر هم کنم تا دست از سرم برداره. بهش گفتم:
«حبيبي ، علي أن أذهب إلى المكان الآن ولا أستطيع المجيء إلى منزلك...*عزیزم من الان باید برم به جایی و نمیتونم بیام به منزل تو.»
خیلی اصرار کرد و منم انکار.. خلاصه دست به سرش کردم تا بره.
کم کم هوا تاریک شده و رفت و آمدهای داخل کوچه هم کم شده بود... چشمم افتاد به یه سطل آشغال کنار دیوار که کلی کارتن و کسیه و پلاستیک کنارش دِپو شده بود.. موقعیت سطل زباله طوری بود که زیر نور چراغ برق نبود وَ کسی نمیتونست منو که داخل تاریکی میشینم ببینه.
یکی از اصول کارهای اطلاعاتی در شب همین هست. برای اینکه شناسایی نشی، باید بری در تاریکی بشینی و کمین کنی وَ سوژه رو در روشنایی قراربدی و کنترلش کنی.
از فرصت خلوت بودن کوچه استفاده کردم رفتم پشت سطل زباله نشستم... مقدار زیادی از کارتن ها و کیسه هایی که وجود داشت ریختم روی خودم و زیرش مخفی شدم تا کسی من و نبینه، اما جوری تنظیمش کردم که خودم بتونم همه چیز و زیر نظر بگیرم و ببینم.. قشنگ به درب خونه مورد نظر که سوژه ها داخلش بودن اشراف داشتم.
چشمتون روز بد نبینه... دیدم بوی گند سطل زباله داره خفم میکنه!! اما مجبور بودم تحمل کنم! بدون حرکت نشستم و فقط چشمم رو به درب خونه دوختم.. یک ساعتی گذشت دیدم رفت و آمد خاصی دیگه نیست، فورا بلند شدم رفتم دورو بر خونه رو چک کنم تا یه وقت درب دیگه ای نداشته باشه، که خداروشکر نداشت. آبی همراه من نبود، مجبور شدم چندساعت بعد از اذان مغرب با خاک تیمم کنم و همون پشت سطل زباله قبله رو تشخیص بدم و بشینم نمازم و یواشکی بخونم. چون اصلا نمیشد ایستاده نماز بخونم.
اون شب از فرط خستگی داشتم از بی خوابی بیهوش میشدم! اما تا میخواستم بخوابم یه سوزن ته گرد فرود میکردم توی رون پاهام یا میزدم به کف دستم تا نخوابم. اون شب رفت و آمد های مشکوکی به اون خونه میشد که برام سوال بود. ماشین های لوکس و...
موبایل اندروید و از کیفم در آوردم. باطری و سیم کارتش و جا زدم بعد روشنش کردم. دلیل اینکه گوشی اندروید و بعد از استفاده در هتل نورالعباس نجف که اداره داده بود برای ماموریت استفاده کنم خاموشش کردم و سیم کارت و باطریش و در آوردم رعایت مسائل امنیتی و حفاظتی بود.
وقتی روشن شد نور گوشی رو کم کردم. فعالش کردم و جی پی اس زدم موقعیت دقیق خودم و مشخص کردم.
گوشی مربوط به ارتباط با نیروی کمکی رو که یه گوشی ساده بود روشن کردم. بهش پیام دادم:
«مرحبا. اَریدُ المتحرک.. سلام. یه موتور میخوام.»
دو دقیقه بعد پیام داد:
«مرحبا اخي اين هو موقعك؟... سلام برادر. موقعیتت کجاست.»
موقعیت دقیق و براش فرستادم. 40 دقیقه بعد با یه موتور رسید سر کوچه. وقتی رسید چراغ موتورو خاموش کرد. همونطور که نشسته بود روی موتور، داشت داخل کوچه رو میدید. آروم گوشیم و از جیب پیرهنم گرفتم بهش پیام دادم:
«اترك المحرك في مواجهة سلة المهملات بجانب الدراجة.. ثم خذ الدراجة وخذها حول جسر ثورة الأشين مكاب شباب القاسم يبعد حوالي 100 كم عن كربلاء...
**موتورو بزار روبروی سطل زباله کنار دوچرخه، بعدش دوچرخه رو بگیر ببر سمت موکب شباب القاسم کنار پل ثوره العشرین که حدود 100 کیلومتری کربلا هست.»
قشنگ زیر نظر گرفتمش، دیدم اومد موتور و گذاشت و دوچرخه رو گرفت رفت تا به صاحبش برگردونه. از قبل داخل پلاستیکی که روی دسته دوچرخه نصب بود دوتا پنجاه هزارتومنی ایرانی گذاشتم براش و شماره منزلم در ایران رو هم برای این نوجوون گذاشتم تا اگر نیاز هست بیشتر بهش پول بدم بهم خبر بده.. دلیل اینکه براش دینار نگذاشتم این بود که ممکن بود هر لحظه برای کاری که ممکنه پیش بیاد پول عراقی نیازم بشه و من دستم حداقل خالی نباشه وسط ماموریت.
بگذریم.
خلاصه اونشب با سوزن به دست و پاهام، خودم و بیدار نگه داشتم. نماز صبحم و پشت همون سطل زباله بصورت نشسته و با تیمم خوندم. حالم داشت از بوی بد زباله ها به هم میخورد.. دیگه چشمام طاقت بیدار موندن نداشت. دستام آلوده بود، حتی نمیتونستم چشام و بمالونم چون ممکن بود عفونی بشه، برای همین مجبور بودم فقط پلک بزنم تا خارشی که از بی خوابی به چشمم افتاده بود، بتونم با همین پلک زدن های ساده بر طرفش کنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴به روز باشیم
🎥 چگونه با ویروس #شایعه در فضای مجازی مقابله کنیم؟
🔺دکتر روحانی: شایسته نیست که مردم در این شرایط دچار معضل مسکن و افزایش قیمت آن باشند!
✍ نمیشود ۷ سال تمام از وزیری که ساخت مسکن را وظیفهی دولت نمیداند و مخالف اجرای مالیات بر عایدی و خانههای خالیست حمایت کنید و امروز بابت وضعیت ایجاد شده در بازار مسکن نیز ناراحت باشید؛ البته بماند که اگر جناب روحانی واقعا احساس میکنند با دستورشان، قیمت مسکن و اجاره بها کاهش مییابد، امروز بابت تعلل در ایراد چنین دستوری #باید_پاسخگو_باشند !
#دو_صد_گفته_چون_نیم_کردار_نیست
ژله خوکی ؟!
♦️ حلال بودن ژلاتین های وارداتی مشخص نیست زیرا : یا به دلیل مشخص نبودن کشور صادر کننده ی آنها به ایران و مشکوک بودن کشور منبع آنها از گوشت خوک تهیه شده اند یا از گاوی هستند که در کشورهای غیر مسلمان ذبح شرعی نشده و در نتیجه نجس بوده و خوردن آن حرام است .
📌 تراریخته مصرف نکنیم
#بیوتروریسم
#تراریخته
#ژلاتین
#حـۻـرٺــ_مـوعـود 💙🍂
جمعه هایے ڪه نبودے
به تفریـ.ح زدیـݥ😞🖐🏻
ݥا فقــط
در غـم هجرآن تـؤ
ٺسبـیح زدیـم📿🎈
#شبتون_مهدوی ✨🌙