#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_اسرا
ما قرآن را به حق نازل كردهايم و به حق نازل شده و باطلى در آن راه نيافتهاست. و تو را- اى پيامبر- تنها نويد دهنده و اخطاركننده فرستاديم، پس تو را نسزد چيزى از آن بكاهى يا چيزى بر آن بيفزايى. (105)
آرى، قرآن را به مقتضاى نيازها و رويدادها بخش بخش و به صورتى كه خوانده شود فرو فرستاديم تا آن را با درنگ بر مردم تلاوت كنى، و آن را به تدريج فرو فرستاديم. (106)
بگو: به آن ايمان بياوريد يا ايمان نياوريد، در حقانيت آن تأثيرى ندارد. قطعا كسانى كه پيش از نزول قرآن از معارف الهى برخوردار شدهاند، هنگامى كه قرآن بر آنان تلاوت شود، سجدهكنان، بر چانههاى خود بر زمين مىافتند. (107)
و مىگويند: منزّه است پروردگار ما.
او قيامت را بر پا خواهد كرد، زيرا وعده پروردگار ما قطعا انجامشدنى است. (108)
آرى، گريهكنان بر چانههاى خود به روى مىافتند و قرآن آنان را فروتنى مىافزايد. (109)
بگو: خدا را با نام «اللّه» بخوانيد يا با نام «رحمان» تفاوت نمىكند؛ هركدام را بخوانيد از نيكوترين نامهاست و نيكوترين نامها همه از آن اوست. و نماز خود را با صداى بلند مخوان و آن را بسيار آهسته نيز مخوان، بلكه ميان اين دو راهى بجوى. (110)
و بگو: ستايش همه از آن خداوند است؛ همان كسى كه فرزندى براى خود نگرفته و در فرمانروايى شريكى ندارد و در تدبير جهان هستى درمانده نيست تا نياز به ياورى داشته باشد. خدا را سپاس گوى و او را چنانكه شايسته است به بزرگى ياد كن. (111)
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_کهف
به نام خداوند گستردهمهر مهربان
ستايش همه از آن خداوند است؛ همان كسى كه اين كتاب آسمانى را بر بندهاش محمّد فروفرستاد و در آن هيچ كژى و انحرافى قرار نداد. (1)
كتابى كه مايه برپايى جوامع انسانى است، تا كافران و گنهكاران را به عذابى سخت كه از جانب خداست بيم دهد و به مؤمنانى كه كارهاى شايسته مىكنند نويد دهد كه براى آنان پاداشى نيكو (بهشت) خواهد بود. (2)
و براى هميشه در آن ماندگارند. (3)
و تا كسانى را كه گفتند: خدا فرزندى برگرفتهاست، هشدار دهد. (4)
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_کهف
نه آنان بدين سخن علمى دارند و نه پدرانشان كه مقتداى آنانند بدان علمى داشتند. چه بزرگ سخنى است كه از دهانشان بيرون مىآيد! آنان جز دروغ نمىگويند. (5)
بيم آن مىرود كه اگر مشركان به اين قرآن ايمان نياورند تو در پى رويگردانى آنان خود را از شدت اندوه به هلاكت بيفكنى. (6)
ولى جاى اندوه نيست، ما آنچه را كه روى زمين است زينتى براى آن قرار دادهايم تا بدينوسيله مردم را بيازماييم كه كدام يك از آنان كردارش نيكوتر است. (7)
و هنگامى كه آزمون به پايان رسد، آنچه را كه بر روى زمين است از بين مىبريم و آن را به صورت خاكى بىگياه و جايى كه مورد رغبت نباشد در مىآوريم. (8)
آيا پنداشتهاى كه اصحاب كهف و رقيم از نشانههاى بسيار شگفتانگيز [و كمنظير] ما بودهاند؟ ولى بدان آنچه بر آدميان مىگذرد نظير واقعهاى است كه بر اصحاب كهف گذشت. (9)
ياد كن زمانى را كه آن جوانان در غار جاى گرفتند و گفتند:
پروردگارا، از جانب خود رحمتى به ما ببخش و راه درست را به ما بنماى و در كارى كه در پيش گرفتهايم راه نجاتى براى ما فراهم كن. (10)
پس چند سالى در آن غار به آرامى بر گوشهايشان نواختيم و آنان را به خواب فرو برديم. (11)
سپس از خواب بيدارشان كرديم تا مشخص كنيم كدام يك از آن دو گروه مدت درنگشان را برشمردهاند. (12)
ما داستان آنها را به دور از هر باطلى بر تو حكايت مىكنيم. آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما آنان را هدايت، افزوديم. (13)
و دلهايشان را استوار كرديم آنگاه كه برخاستند و به سردمداران مشرك خود گفتند:
پروردگار ما همان پروردگار آسمانها و زمين است و ما هرگز به جاى او معبودى را نمىپرستيم، زيرا اگر چنين كنيم، قطعا سخنى گزاف و ناروا گفتهايم. (14)
اينها قوم ما هستند كه به جاى او معبودانى را برگزيده و به پرستش آنها پرداختهاند. چرا بر شايستگى آنها براى پرستش دليلى آشكار نمىآورند؟
اين پرستش بىدليل، افترا بر خداست، و كيست ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بسته است. (15)
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_کهف
سپس از مشركان كناره گرفتند و به يكديگر گفتند: اكنون كه از آنان و از آنچه به جاى خدا مىپرستند كناره گرفتيد و روى به خداى يكتا آورديد، در آن غار جاى گيريد كه پروردگارتان رحمتى از رحمت خود را بر شما مىگستراند و براى شما در كارتان گشايشى فراهم مى آورد. (16)
و اگر خود را ميان آنان فرض كنى، مىبينى كه چون خورشيد بر مىآيد، از غارشان به سمت راست مىگرايد و بر آن جانب پرتو مىافكند. و چون غروب مىكند، از آنان مىگذرد در حالىكه نورش بر سمت چپ غار مىتابد؛ اين در حالى است كه آنان در جايى فراخ از آنكه آفتاب بر آن نمىتابد قرار گرفتهاند. اين از آيات خداست.
هر كه را خدا هدايت كند او رهيافته است، و هر كه را به گمراهى بيفكند، هرگز براى او كارگزارى هدايتگر نخواهى يافت. (17)
و ديدگانشان را گشوده مىبينى و آنان را بيدار مىانگارى، در حالىكه خفتهاند، و ما آنها را از پهلوى چپ به راست و از پهلوى راست به چپ مىگردانيم تا لباس و اندامشان در اثر تماس با زمين فرسوده نگردد، و سگشان بر آستانه غار دو ساعدش را گستردهاست. اگر بر آنها سر مىكشيدى، با حالت گريز از آنان روى مىگرداندى و از مشاهده آنها آكنده از ترس مىشدى. (18)
و همانگونه كه خواب را بر آنان مسلط كرديم، بيدارشان نموديم تا در ميان خود از يكديگر پرسش كنند. گويندهاى از آنان گفت: چقدر در خواب ماندهايد؟ چند تن از آنان گفتند: يك روز يا پارهاى از روز را ماندهايم، و برخى ديگر گفتند: پروردگارتان به مقدار ماندنتان داناتر است؛ اينك يكى از خودتان را با اين درهمهايتان به شهر بفرستيد؛ او بايد بنگرد كه غذاى كدامين فروشنده پاكيزهتر است پس از همان براى شما خوردنى بياورد، و بايد با مردم در داد و ستد و رفت و آمدش نرمى كند، مبادا كشمكشى روى دهد و كسى را از حال شما باخبر سازد. (19)
قطعا اگر آنان بر شما دست يابند سنگسارتان مىكنند يا شما را به آيين خود باز مىگردانند و در آن صورت هرگز سعادتمند نخواهيد شد. (20)
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_کهف
و بدينسان مردم را از حالشان با خبر ساختيم تا همگان (مؤمنان و كافران) بدانند كه وعده خدا حق است و در رستاخيز هيچ ترديدى نيست. آرى آنگاه اصحاب كهف را از خوابشان بيدار كرديم و مردم را از حالشان باخبر ساختيم كه آنان درباره حقانيت معاد با يكديگر كشمكش مىكردند.
ولى منكران معاد با اين نشانه بزرگ به حقيقت راه نيافتند، از اينرو گفتند: بنايى (ديوارى) بر آنان بسازيد و رهايشان كنيد، پروردگارشان به حالشان آگاهتر است، امّا كسانى كه در آنچه بدان باور داشتند (حقانيت معاد) پيروز شدند، گفتند: ما حتما بر آنان مسجدى بنا مىكنيم تا يادشان زنده بماند. (21)
به زودى مردم در شمار اصحاب كهف اختلاف خواهند كرد؛ برخى خواهند گفت: آنان سه تن بودند و چهارمين آنها سگشان بود، و برخى ديگر خواهند گفت: آنان پنج تن بودند و ششمين آنها سگشان بود- آنان تير در تاريكى مىافكنند و از روى جهل سخن مىگويند- و برخى نيز خواهند گفت: آنان هفت تن بودند و هشتمين آنها سگشان بود. بگو: پروردگارم به شمار آنها داناتر است؛ جز اندكى از مردم كسى شمار آنها را نمىداند. پس اى پيامبر، با كسانى كه درباره آنها سخن مىگويند جز به شيوهاى آشكار كه آيات قرآن بر آن دلالت دارد جدال مكن و از هيچ يك از آنان درباره اصحاب كهف نظرخواهى مكن. (22)
و هرگز در مورد كارى كه آهنگ آن را دارى مگو: قطعا من فردا آن را انجام مىدهم. (23)
مگر اينكه به همراه آن بگويى: اگر خدا بخواهد. و چنانچه آن را فراموش كردى، پروردگارت را با اين وصف كه همه امور به دست اوست و جز به اراده او كارى انجام نمىگيرد ياد كن و بگو: اميد است كه پروردگارم مرا به چيزى كه از ياد او پس از فراموشى، به هدايت نزديكتر است (به ذكر هميشگى خود) هدايت كند. (24)
و اصحاب كهف سيصد سال در غارشان به خواب ماندند و نه سال نيز بر آن افزودند. (25)
بگو: خداست كه به مدت درنگشان در غار از همه داناتر است، زيرا غيب آسمانها و زمين تنها از آن اوست. چه بينا و شنواست! براى آنان كارگزارى جز او نيست و هيچ كس را در فرمانروايى خود شريك نمىگيرد. (26)
آنچه از لوح محفوظ كه نگارش يافته پروردگار توست بر تو وحى مىشود تلاوت كن. سخنان او را دگرگون كنندهاى نيست، و جز او هرگز پناهگاهى براى خود نخواهى يافت. (27)
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_کهف
اى پيامبر، به كافران مرفّه كه در بند ايمان نيستند دل مبند، بلكه خود را پاىبند و همراه كسانى كه هر صبح و شام پروردگارشان را مىخوانند و خشنودى او را مىطلبند قرار ده و ديدگانت از آنان نگردد و به كفر پيشگان مرفّه نگرايد كه آرايش زندگى اين دنيا را بخواهى، و از آن كس كه ما دلش را از ياد خود غافل ساختهايم و از پى هواى خويش رفته و كارش ناديده گرفتن حق بوده است پيروى مكن. (28)
و به آنان بگو: حق از جانب پروردگار شماست. پس هر كه بخواهد ايمان بياورد و هر كه بخواهد كافر شود، ولى بدانند كه ما براى ستمكاران آتشى آماده كردهايم كه سرا پردهاش آنان را احاطه كردهاست، و اگر يارى بطلبند، با آبى مانند مس ذوب شده كه چهرهها را مىگدازد به فريادشان مىرسند. بد نوشيدنىاى است آن آب و بد تكيهگاهى است آن آتش. (29)
به يقين، كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، پاداششان را بهطور كامل مىدهيم، زيرا ما پاداش كسى را كه كار نيكو كند تباه نمىكنيم. (30)
اينانند كه بر ايشان بوستانهايى دايمى است، از زير قصرهايشان نهرها روان است.
در آنجا با دستوارههايى زرّين آراسته مىگردند و جامههايى سبز از حرير نازك و ديباى ستبر بر تن مىكنند، در آنجا بر تختها تكيه مىزنند. نيكو پاداشى است آن بوستانها و نيكو تكيهگاهى است آن تختها، (31)
براى آنان كه به دنيا دل بسته و از ياد خدا غافلند حكايتى را بيان كن؛ حكايت دو مردى كه به يكى از آنها دو باغ انگور داديم و گرداگرد آن دو باغ را با درختان خرما پوشانديم و ميان آن دو كشتزارى قرار داديم. (32)
درختان هر دو باغ ميوه خود را مىدادند و چيزى از آن نمىكاستند، و ميان آن دو باغ نهرى جوشان روان ساخته بوديم. (33)
علاوه بر اينها او ثروتى فراوان داشت؛ پس به رفيقش در حالىكه با او گفت و گو مىكرد، گفت:
دارايى من از تو بيشتر است و نفراتم (فرزندان و خدمتكارانم) از تو نيرومندترند. (34)
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_کهف
آن مرد در حالىكه بر اثر فراموشى خدا و غرور و تكبر بر خود ستم كرده بود وارد باغ خود شد و به رفيقش گفت: گمان نمىكنم اين باغ هرگز تباه شود، زيرا اسباب خرمى آن همچنان فراهم است. (35)
و گمان نمىكنم كه رستاخيز بر پا شود، و اگر هم رستاخيزى در كار باشد و من به سوى پروردگارم بازگردانده شوم قطعا بازگشتى بهتر از اين خواهم يافت، چرا كه شايستگى من در دنيا نشانگر لياقت من در آخرت است. (36)
رفيقش- در حالىكه با او گفت و گو مىكرد- در پاسخ وى گفت: آيا به آن كسى كه تو را از خاكى و سپس از نطفهاى آفريد و آنگاه تو را به صورت مردى اعتدال بخشيد، كافر شدهاى كه اراده او را در آفرينش بىاثر مىدانى؟ (37)
امّا من، حقيقت اين است كه خدا پروردگار من است و هيچ كس را با پروردگارم در تدبير امور هستى شريك نمىسازم. (38)
و چرا وقتى وارد باغ خود شدى نگفتى:
امر آن است كه خدا خواسته است و هيچ قدرتى جز در پرتو قدرت خدا نيست؟ و چون فرجام كارها در اختيار اوست، اگر مىبينى مال و فرزندان من از تو كمتر است، (39)
ممكن است پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا كند، و بر باغ تو شرارههايى از آسمان فرو فرستد، در نتيجه آن به صورت زمينى صاف و بىگياه درآيد. (40)
يا آب آن به زمين فرورود و هرگز نتوانى آن را به دست آورى. (41)
و سرانجام، محصولش را تباهى فرا گرفت و او در حالىكه باغش بر داربستهاى آن فروريخته بود براى آنچه در آن هزينه كرده بود، دستهايش را از پشيمانى به هم مىماليد و مىگفت: اى كاش كسى را با پروردگارم شريك نساخته و به غير او اعتماد نكرده بودم. (42)
او كه به خدمتكاران و فرزندان خود مىباليد، در آن هنگام هيچ گروهى را جز خدا نداشت كه به او يارى رسانند و خود نيز توان آن را نداشت كه عذاب را از خويشتن بگرداند. (43)
آرى، آنگاه كه علل و اسباب بىاثر شود، آشكار مىگردد كه فرمانروايى فقط در اختيار خداست، زيرا او حق است و بىعنايت او هيچ چيزى كارساز نيست. پاداش او از همه بهتر و به فرجام نيز از همه نيكوتر است. (44)
براى آن رفاهطلبانى كه به تجمّلات دنيا روى آورده و خدا را از ياد بردهاند زندگى دنيا را مثل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستاديم، پس گياه زمين با آن درآميخت و سبز و خرّم شد؛ آنگاه پس از چندى خشك و خرد گشت به گونهاى كه بادها آن را از سويى به سوى ديگر پراكنده مىسازند، و خدا بر هرچيزى تواناست. (45)
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_کهف
مال و پسران زيور زندگى دنيا و زودگذرند، ولى كارهاى شايسته كه ماندگار است نزد پروردگارت پاداشى بهتر دارد و براى دستيابى به رحمت او اميد بخشتر است. (46)
ياد كن روزى را كه كوهها را از جاى بركنده و روان مىسازيم در نتيجه زمين را صاف و آشكار مىبينى، و مشركان را محشور كرده و هيچ يك از آنان را فرو نگذاشتهايم. (47)
و در يك صف بر پروردگارت عرضه شدهاند و به آنان گفتهايم: همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم و چيزى از زيورهاى دنيا را با خود نداشتيد اينك نزد ما آمدهايد. تنها زيورهاى دنيا بازدارنده شما از كارهاى نيك نبود، بلكه مىپنداشتيد كه هرگز براى شما وعدهگاهى مقرّر نخواهيم كرد و قيامتى در كار نخواهد بود. (48)
و نامه اعمال براى داورى در ميان نهاده شدهاست، آنگاه مشركان و گنهكاران را مىبينى كه از آنچه در آن است بيمناكند و مىگويند: اى واى بر ما، اين چه نامه عملى است كه هيچ خرد و كلانى را فروگذار نكرده مگر اينكه آن را به شمار آوردهاست! و آنچه انجام دادهاند حاضر يافتهاند، و پروردگارت به هيچ كس ستم نمىكند. (49)
و ياد كن زمانى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد. پس همه سجده كردند، جز ابليس كه از جنّيان بود و از فرمان پروردگارش سرپيچى كرد. با اين وصف آيا او و نسلش را به جاى من كارساز خود گرفتهايد، در صورتى كه آنها دشمن شمايند؟ بد جايگزينى است كه ستمكاران به جاى خدا دارند. (50)
من ابليس و نسل او را نه گواه بر آفرينش آسمانها و زمين گرفتم و نه گواه بر آفرينش خودشان؛ پس چگونه مىتوانند كار جهان هستى را تدبير كنند يا امور خود را سامان دهند؟ علاوه بر اين، آنها عناصرى گمراهگرند و من هرگز گمراه كنندگان را مددكار خود نگرفتهام. (51)
و ياد كن روزى را كه خدا به مشركان مىگويد: كسانى را كه شريكان من مىپنداشتيد ندا دهيد. پس آنها را مىخوانند ولى آنان اجابتشان نمىكنند، و ما ميان آنها فاصلهاى قرار دادهايم كه روابط آنها را با يكديگر قطع كند. (52)
و گنهكاران آتش دوزخ را ديده و دريافتهاند كه در آن فرو مىافتند و آتش آنان را فرا مىگيرد و گريزگاهى از آن براى خود نخواهند يافت. (53)
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_کهف
و به راستى در اين قرآن هر گونه مثلى كه حق را براى مردم آشكار كند و آنان را به ايمان سوق دهد با بيانهاى گوناگون آوردهايم، ولى انسان از هرچيزى جدال پيشهتر است. (54)
اين مردم، گويى با كفر ورزيدن خود عذاب الهى را مىطلبند، زيرا هنگامى كه هدايت برايشان آمد، چيزى آنان را از ايمان آوردن و طلب آمرزش از پروردگارشان بازنداشت جز اينكه درخور آن گردند كه سنّتى كه درباره گذشتگان اجرا شد و آنان را نابود ساخت درباره اينان نيز اجرا شود، يا عذاب رويارويشان بيايد و با مشاهده آن به ايمان ناگزير شوند. (55)
اى پيامبر، مبادا كفر كافران تو را اندوهگين كند، زيرا ما پيامبران را جز بشارتدهنده و اخطاركننده نفرستادهايم، و كسانى كه كافر شدهاند به وسيله باطل به جدال مىپردازند تا حق را بدان پايمال كنند، و آنان آيات من و آنچه را كه بدان بيم داده شدهاند به مسخره گرفتهاند. (56)
و كيست ستمكارتر از آن كس كه آيات پروردگارش به او يادآورى شده و از آنها روى برتافته و اين دستاورد را كه پيش فرستاده فراموش كردهاست؟
ما بر دلهاى آنان چندين پوشش گذاشتهايم تا حقيقت را به انديشه خود درنيابند، و در گوشهايشان سنگينى نهادهايم تا سخن حق را چنانكه بايد نشنوند. از اينرو، اگر آنان را به هدايت فراخوانى، هرگز هدايت نخواهند شد. (57)
و پروردگار تو بسيار آمرزنده و صاحب رحمت است، لذا در عذابشان شتاب نمىكند. اگر به سزاى آنچه فراهم آوردهاند، آنان را مؤاخذه مىكرد، قطعا عذاب را هرچه زودتر بر سرشان فرود مىآورد. آنان تصور نكنند كه براى هميشه رهايى يافتهاند، بلكه براى عذابشان موعدى است كه در برابر آن هرگز پناهگاهى نخواهند يافت. (58)
و اين شهرهاست كه چون مردمش ستم كردند، آنها را هلاك كرديم، ولى در هلاكتشان شتاب نكرديم بلكه براى آن موعدى مقرّر داشتيم. (59)
و ياد كن زمانى را كه موسى به جوانى كه پيوسته همراهش بود گفت: همچنان خواهم رفت تا به محل برخورد آن دو دريا برسم يا زمانى دراز راه پويم. (60)
پس به راه خود ادامه دادند تا وقتى كه به محل برخورد آن دو دريا رسيدند و بر صخرهاى آرميدند، از ماهى خود كه آن را در كنارى نهاده بودند غافل شدند و ماهى راه خود را در دريا كه همچون جادهاى بود در پيش گرفت و رفت. (61)
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_کهف
و هنگامى كه از آنجا گذشتند، موسى به جوان همراهش گفت:
غذايمان را به ما بده كه ما از اين سفرمان رنج و خستگى ديديم. (62)
جوان گفت: ديدى [چه شد]؟ وقتى كنار آن صخره جاى گرفتيم، من فراموش كردم جريان ماهى را براى تو بازگويم، و كسى جز شيطان ياد آن را از خاطرم نبرد، و ماهى به گونهاى شگفتانگيز راه خود را در دريا پيش گرفت و رفت. (63)
موسى گفت: اين رويداد همان چيزى است كه ما در پى آن بوديم و اين نشانه ميعاد ماست؛ پس بىدرنگ ردّ پاى خود را دنبال كردند و بازگشتند. (64)
چون بدانجا رسيدند، بندهاى از بندگان ما (خضر) را يافتند كه از جانب خود رحمتى به او عطا كرده و از نزد خود دانشى به او آموخته بوديم. (65)
موسى به او گفت: آيا اجازه مىدهى به دنبال تو بيايم، با اين قرار كه بخشى از آنچه را كه به تو آموختهاند به من بياموزى تا به وسيله آن به راه درست رهنمون شوم؟ (66)
آن عالم (خضر) گفت: تو هرگز نمىتوانى همراه من باشى و بر روش آموزش من شكيبايى كنى. (67)
و چگونه بر چيزى كه دانشت بدان احاطه ندارد شكيبايى مىكنى؟ (68)
موسى گفت: اگر خدا بخواهد مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى تو را نافرمانى نخواهم كرد. (69)
خضر گفت: اگر دنبال من آمدى، از من درباره كارى كه انجام مىدهم چيزى مپرس تا خود از آن براى تو سخنى آغاز كنم. (70)
پس هردو به راه افتادند، تا وقتى كه سوار كشتى شدند، خضر آن را سوراخ كرد. موسى گفت: آيا آن را سوراخ كردى تا سرنشينانش را غرق كنى؟ به راستى كارى بس ناگوار كردى. (71)
خضر گفت: آيا به تو نگفتم كه هرگز نمىتوانى همراه من باشى و بر روش آموزش من شكيبايى ورزى؟ (72)
موسى گفت: مرا به فراموشى و غفلتم بازخواست مكن و به سبب كارم مرا در تنگنا قرار مده. (73)
سپس از كشتى پياده شدند و به راه افتادند، تا وقتى كه به پسرى نوجوان رسيدند و خضر او را كشت، موسى گفت: آيا شخص بىگناهى را بدون آنكه كسى را كشته باشد كشتى؟ به راستى كارى ناپسند مرتكب شدى. (74)
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_کهف
خضر گفت: آيا به تو نگفتم كه هرگز نمىتوانى همراه من باشى و بر روش آموزش من شكيبايى كنى؟ (75)
موسى گفت: اگر پس از اين درباره چيزى از تو پرسيدم با من همراهى مكن كه قطعا از جانب من به عذرى رسيدهاى. (76)
پس به راه افتادند تا وقتى كه به مردم ديارى رسيدند و از اهل آنجا غذا خواستند و آنان از مهمان نمودن و غذا دادن به آن دو خوددارى كردند و در آنجا ديوارى را يافتند كه مىخواست فروريزد و خضر آن را استوار ساخت، موسى گفت: اگر مىخواستى بر آن دستمزدى مىگرفتى تا به وسيله آن غذايى تهيه كنيم. (77)
خضر گفت: اين سخن تو باعث جدايى ميان من و توست. به زودى دليل آنچه را كه نتوانستى بر آن شكيبايى كنى به تو خبر مىدهم. (78)
امّا آن كشتى، از آن بينوايانى بود كه در دريا كار مىكردند و معاش خود را از اين طريق تأمين مىنمودند. من خواستم آن را معيوب كنم، زيرا در كمين آنان پادشاهى بود كه هركشتى سالمى را به زور مىگرفت. (79)
امّا آن نوجوان، پدر و مادرش مؤمن بودند و ما ترسيديم او با كفر و سركشى خود، آن دو را در تنگنا قرار دهد و بيازارد. (80)
پس خواستيم كه پروردگارشان براى آنان فرزندى را كه در ايمان و نيكوكارى از او بهتر و به رعايت حق خويشاوندى نزديكتر باشد، جايگزين او كند. (81)
و امّا آن ديوار، از آن دو پسر يتيم در شهر بود، و زير آن گنجى وجود داشت كه مال آن دو بود، و پدرشان مردى نيكوكار بود؛ پس پروردگارت خواست كه آن دو به توانايى خويش رسند و گنج خود را از آنجا بيرون آورند. اين به سبب رحمتى بود كه از جانب پروردگارت شامل حالشان شده بود. من آنچه انجام دادم از پيش خود نكردم، بلكه فرمان خدا را به جاى آوردم. اين بود دليل و خاستگاه آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى كنى. (82)
و از تو اى پيامبر درباره ذو القرنين مىپرسند. بگو: به زودى درباره او از قرآن براى شما خواهم خواند. (83)
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_کهف
ما به او براى حكومت در زمين توانايى بخشيديم و از هرچيزى كه او را به اهدافش برساند وسيلهاى به او عطا كرديم. (84)
پس او وسيلهاى فراهم كرد. (85)
و سپس به راه افتاد، تا وقتى كه به غروبگاه خورشيد، آخرين معمورههاى مغربزمين رسيد، از ساحل دريا چنين يافت كه گويى خورشيد در دريايى سياه و گلآلود فرو مىرود، و در كنار دريا قومى را يافت و آنان را تحت سلطه خود درآورد. گفتيم: اى ذو القرنين، با آنان چه خواهى كرد؟ آيا آنان را كيفر مىدهى يا در ميانشان به نيكى رفتار مىكنى؟ (86)
گفت: امّا آن كس كه ستم كردهاست، به زودى او را كيفر مىكنيم، سپس به سوى پروردگارش بازگردانده مىشود و خداوند او را به عذابى كه تصوّر آن را نمىكردهاست معذّب مىدارد. (87)
و امّا آن كس كه ايمان آورده و كارى شايسته كردهاست نيكوترين پاداش را خواهد داشت و به زودى او را به تكاليف سهل و سادهاى مكلّف خواهيم ساخت. (88)
سپس وسيله ديگرى براى حركت به سوى مشرق فراهم نمود. (89)
و به راه افتاد، تا وقتى كه به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد، خورشيد را يافت كه بر مردمى طلوع مىكند كه براى آنان در برابر تابش آن پوششى قرار نداده بوديم. (90)
ذو القرنين اينگونه عمل مىكرد، در حالىكه ما به آنچه در اختيار داشت و به آنچه بر او مىگذشت به خوبى آگاه بوديم و با هدايت ما اهداف خود را پيش مىبرد. (91)
آنگاه وسيله ديگرى براى حركت به سوى شمال فراهم ساخت. (92)
و به راه افتاد، تا وقتى كه به درّهاى ميان آن دو كوه (از كوههاى قفقاز) رسيد، در مجاورت آن دو كوه، قومى عقبمانده را يافت كه به آسانى مفهوم هيچ سخنى را درك نمىكردند. (93)
گفتند: اى ذو القرنين، قبيله «يأجوج» و «مأجوج» فسادگرند. آنان به اين سرزمين هجوم مىآورند و به قتل و غارت ما مىپردازند. آيا براى تو از اموال خود مزدى مقرّر كنيم كه ميان ما و آنان سدّى بنا كنى؟ (94)
ذو القرنين گفت: من به اموال شما نيازى ندارم. آنچه پروردگارم به من در آن توانايى بخشيده بهتر از دستمزدى است كه شما به من مىپردازيد.
اگر خواهان بناى سدّ هستيد، مرا با نيروى انسانى و تهيه مصالح يارى دهيد، من ميان شما و آنان سدّى استوار بنا خواهم كرد. (95)
سپس گفت: پارههاى آهن به من بدهيد. پس از آنكه پارههاى آهن را آوردند، آنها را روى هم چيد، و وقتى ميان آن دو كوه را با پارههاى آهن و مواد لازم پر كرد و آن دو را برابر ساخت، گفت: در دمهاى آهنگرى بدميد. هنگامى كه آنها را بسان آتش گداخته كرد گفت: مس ذوبشده به من دهيد تا بر شكافهاى آن فروريزم. (96)
بدين ترتيب سدّى بلند و استوار ساخت. از آن پس قبيله يأجوج و مأجوج نه توانستند از آن بالا روند و نه توانستند در آن رخنهاى پديد آورند. (97)
#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_کهف
ذو القرنين گفت: اين سد رحمتى از جانب پروردگار من است كه بدين وسيله امّتهايى از گزند فسادگران مصون مىمانند، و اين سدّ تا فرا رسيدن وعده الهى پايدار است، و هنگامى كه وعده پروردگارم فرارسد آن را با خاك يكسان مىكند، و وعده پروردگارم راست و درست است. (98)
آن روز كه چنين شود، مردم را به حال خود وا مىنهيم تا چون دريايى طوفانزده آشفته گردند و مانند امواج به هم درآميزند؛ و در صور دميده مىشود تا مردگان زنده شوند، آنگاه همه آنان را گرد مىآوريم. (99)
و آن روز دوزخ را براى كافران چنانكه بايد آشكار مىسازيم. (100)
همانان كه چشمانشان از ديدن نشانههاى من كه باعث ياد كرد من است در پرده بود و توانايى شنيدن حكمتها و اندرزها را نداشتند. (101)
آيا كسانى كه يكتايى خدا را منكر شدهاند پنداشتهاند كه بندگان مرا به جاى من كارسازانى مىگيرند كه آنان را يارى دهند و كيفر مرا از آنان بازدارند؟ چنين نيست، قطعا ما دوزخ را براى پيش پذيرايى از كافران آماده كردهايم. (102)
اى پيامبر، به مشركان بگو: آيا شما را از كسانى كه در همه كارهايشان زيانكارترين مردمند آگاه كنيم؟ (103)
آنان كسانىاند كه تلاششان در زندگى دنيا به بيراهه مىرود و خود مىپندارند كه كار نيك انجام مىدهند. (104)
آنان كسانىاند كه نشانههاى پروردگارشان و لقاى او را انكار كردهاند، در نتيجه اعمالشان تباه شده است، از اينرو ما در روز قيامت ميزانى براى آنان بر پا نمىكنيم و بىدرنگ راهى دوزخ خواهند شد. (105)
اين است حقيقت امرشان. سزايشان از آن روى كه كافر شدند و نشانهها و پيامبران مرا به مسخره گرفتند، دوزخ است. (106)
كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، باغهاى فردوس پيشپذيرايى آنان است. (107)
در آن جاودانهاند و انتقال از آنجا را نمىخواهند. (108)
بگو: اگر دريا براى نگارش كلمات (نشانههاى روشن) پروردگارم مركّب شود، پيش از آنكه نگارش كلمات پروردگارم پايان پذيرد دريا پايان خواهد يافت، هرچند مانند آن دريا را نيز به مدد آوريم. (109)
بگو: جز اين نيست كه من هم بشرى مانند شما هستم، با اين تفاوت كه به من وحى مىشود كه معبود شما معبودى يگانه است. پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد كارى شايسته كند و هيچكس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد. (110)