﷽
💌حکیمی در بیمارستان بستری شده بود و در آستانه نابینایی قرار داشت، ماههای زیادی را در اتاقی تاریک با چشمانی پانسمان شده گذراند، به او میگفتند: سلامتت از دست رفته است، بیناییت را از دست دادهای، آیا از مرگ نمیترسی؟؟
💚او با آرامش پاسخ میداد: « در این دنیای بیکران که ستارگان خدا آن را روشن کردهاند و لبریز از خداست، از هیچ چیز نمیترسم وقتی که در این اتاق تاریک بستری هستم، خداوند به من روشنی میبخشد.
دردی چون آتش دوزخ مرا در بر میگیرد و اما حتی در آن آتش هم رحمت خدا که تمام گنجهای عالم در برابرش ناچیزند، بر من میریزد و مرا در آغوش میگیرد. برای من همه چیز سخنگوست. رختخوابم، اشکهایم، بخار کمپرسی که روی چشمانم میگذارند، سقف و کف اتاق صدای پرستوها.. همه با من سخن میگویند.
خدا و تمام موجودات با من سخن میگویند. بدینسان حتی در این تاریکی هم به هیچ وجه احساس تنهایی نمیکنم.»
💌به او گفتند: «تو رنج زیادی را متحمل شدهای و قادر به دیدن نیستی، آیا از این وضع ناراحت نیستی؟»
پاسخ داد: «بله، ما آیا مردم از اینکه بال ندارند، ناراحت نیستند؟ آنها به جای بال هواپیما ساختهاند. همین موضوع در مورد چشم فیزیکی هم صدق میکند، اگر مردم نابینا شوند باید چشم درون را باز کنند. خدای من خود نور است و با اینکه دنیای بیرون در ظلمت فرو رفته است، اما در اتاق قلبم، نور ابدی خدا میدرخشد.»
💚او معتقد بود رنجهایی که نصیب انسان میشوند، قسمتی از برنامه و مشیت الهی هستند که در زندگی ما اجرا میشوند. خالق عالم و عاشق جهان هستی نمیخواهد هیچ آسیبی به هیچکس برسد. در حقیقت هر تیغ درد دارای هدف و منظوری پنهان و نیک است.
هر پریشانی و اندوهی که نصیبمان میشود، درسی را در بردارد که ما نیازمند آموختنش، هستیم.💚
کتاب #باخالقهستی
https://eitaa.com/heyatey