#شب_چهارم_محرم
#شهادت_طفلان_حضرت_زینب
#حضرت_حر
وقتی اقا اباعبدالله(ع) از مکه به قصد شهر کوفه خارج شدن، عبدالله بن جعفر (ع) نامهای به حضرت نوشت و گفت که شمارو به خدا قسم میدم از این سفر اجتناب کنید. چون من میترسم به واسطه این سفر شما به شهادت برسید و اهل بیتتون آواره بشن.
این نامه رو توسط محمد و عون به خدمت سیدالشهدا فرستاد و خودش نزد عمروبن سعید فرماندار مدینه رفت و ازش خواست که امــــان نامهای برای ابیعبدالله(ع) بنویسه و ازشون بخواد که از این سفر برگرده. عمروبن سعید امان نامهای برای اقا اباعبدالله نوشت و وعده پاداش داد.
اما حضرت قبول نکردن و گفتن در خوابی پیامبر رو دیدم و به من دستور داد به سفرم ادامه بدم.
عبدالله چون از منصرف کردن امام ناامید شد، به فرزندانش عون و محمد سفارش کرد که در طول سفر و جهاد در رکاب اون حضرت باشن و خودش با یحیی بن سعید برگشت.
▪️در زمان حضور در کوفه در مجلس تفسیر قرآن، زینب ”کهیعص” را برای زنان کوفی تفسیر میکرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به زینب فرمود:
این عبارت ”کهیعص” رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا رو برای حضرت زینب ترسیم کرد.
🔹خیلیا میگن:
▪️زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خودش رو آماده نبرد کرد و بهشون یاد داد که اگه امام حسین اجازه میدون رفتن بهشون ندادن، حضرت رو به مادرش فاطمه زهرا قسم بدن تا اجازه میدون بگیرن.
امام راضی نشدن و با میدون رفتن طفلان مخالفت کردن. عقیله بنی هاشم زینب کبری(س) بلافاصله فرمود:
ای برادر چطور به فرزند خود اکبر(ع) اجازه میدان دادی و حال از رفتن کودکان من به میدان جلوگیری میکنی؟ آیا ما حق نداریم جان خود را فدای امام زمان خود کنیم؟
برادر به حق مادرم، اذن میدان به فرزندان خواهرت بده.
پسران هم این قسم مادرشون رو موثر میبینن و میگن:
دایی جان، به حق مادرت فاطمه زهرا(س)اجازه بده.
امام صورت خواهر زادههای نازنینشو میبوسه و اجازه نبرد میده.
طفلان زره پوشیدن و به خاطر سن کمشون، زورشون به جنگیدن با شمشیر نمیرسید. خنجرهای کوچیکشون رو کشیدن و پیاده عازم میدون شدن.
افراد باقی مونده از سپاه ابیعبدالله(ع) فریاد میزدن: چقدر جنگیدن این دو کودک شبیه عباس(ع) است؟!
ابن سعد اونهارو میشناسه و با تعجب میگه:
(عَجَبا لِلرَحِمِ )
شگفت از این پیوستگی خواهر و برادری بین حسین و زینب...
پس از مدت کمی این دو کودک هم جانشون رو فدای دین و ابیعبدالله(ع) کردن و به شهادت رسیدن.
🔹اما نکته بسیار زیبای این مطلب اینه که:
در ظهر عاشورا هرکی از لشکر به شهادت میرسید، زینب(س) فورا خودشو بالای سر بدنش میرسوند. به غیر از عون و محمد، طفلان خودش!
ابیعبدالله(ع) با دیدن این صحنه بسیار ناراحت شد و بعد از آوردن بدنها دلیلشو از زینب(س) پرسید.
زینب(س) در نهایت ایثار در جواب فرمودن:
من ترسیدم، با دیدن بدن بی جان دو پسر من از بیطاقتی زجه کنم، تو از من خجالت بکشی و نتونستم خودم رو بالای سر طفلانم برسونم...
📜 @heyatiau