eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
990 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 من عاشق رقص دو نفره ي عروس دومادا هستم به خصوص وقتی عاشقانه همدیگه رو نگاه می کنن یا وقتی که عروس با عشق سرش رو می ذاره رو سینه ي شوهرش . یه قدم ازش دور شدم . من – اگر من رنگ سفید بپوشم خدا قهرش میاد ؟ خدا انقدر زود آدم رو جهنمی می کنه ؟ پس این همه آدمی که اینجان ، نود درصدشون جهنمین چون رنگ لباساشون شاده ؟ من باید کفش پاشنه دار نپوشم چون با اعتقادات تو جور در نمیاد ؟ دستم رو روي سرم گذاشتم . من – شلوار تنگ ، جوراب نازك ، خندیدن ، بلند حرف زدن ، همه رو باید بذارم کنار ؟ برگشتم به سمتش . من – مرداي خونواده ي من تو مهمونیاي رسمی همیشه کراوات می زنن . تو هیچوقت کراوات نمی زنی .درسته ؟ کت و شلوارات همیشه ساده ست و رو مد نیست ، درسته ؟ سرم رو کج کردم . من – من عاشق مدم . عاشق این که وقتی مدلی مد شد برم خرید . من با این چیزا باید چیکار کنم امیرمهدي؟ چشمام رو بستم . بغض کردم . زندگی بازي بدي رو با ما شروع کرده بود ! من – به قول خودت تا کجا می تونم تحمل کنم ؟ من اینم . مگه چقدر می تونم عوض شم ؟ فکر نمی کنم بتونیم بیشتر از چند ماه کنار هم زندگی کنیم . نه من مورد تأیید خونواده ي تو هستم و نه تو می تونی مثل خونواده ي من باشی . چه جوري من رو بدون چادر تو خونواده ت می بري ؟ قدمی به عقب رفتم . من – من نمی تونم یه عمر خودم نباشم ! نمی تونم وادارت کنم از اعتقاداتت دست بکشی . من ... من ... من عاشقتم امیرمهدي به حدي که نبودنت دیوونه م می کنه ولی ... بغض نمی ذاشت درست حرف بزنم . من – ولی ... نمی تونم زندگیت رو خراب کنم . تو لیاقت بهترین زندگی رو داري . وجود من باعث می شه آرامشت به هم بریزه . فکر کنم بهتره همین اولش از هم بگذریم . این احساس از اولم اشتباه بود . نباید بهش اجازه ي جولان میدادیم . من .... من نمی خوام باهات زندگی کنم . چشم باز کردم و خیره شدم بهش . می خواستم تأثیر حرفم رو ببینم چشماش رو بسته بود . اطراف چشماش چین افتاده بود . انگار با درد پلک هاش رو روي هم فشار میداد . سرش رو به آسمون بود . از حرفم درد می کشید ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰دو الگوی متفاوت از زنان موفق 🔺زن موفق غربی در مقابل الگوی زن مسلمان ایرانی 🔹 وقتی یک بازیگر یا فرد معروفی هنجارشکنی میکنه کلیپش سریعا همه جا پخش میشه! 🔹حداقل ما زنجیره پخش اونها نباشیم و بجاش الگوهای موفق رو پررنگ کنیم 🙏 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🔺اعتراض کاربران فضای مجازی به بی‌غیرتی حکام عرب درباره کشتار مردم غزه 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
آمریکا در چه فکریه؟! لندن پر از بسیجیه 👊🏻🇮🇷 🍁https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 سرش رو به آسمون بود . از حرفم درد می کشید ؟ چشمام رو بستم از کنارش رد شدم .... چشماشو بسته تا نبینه بد شدم ............. از حس دردي که داشت بغضم بیشتر شد . من عامل این حسش بودم ؟ این درد کشیدنش ؟ چرا این تفاوت ها رو مثل پتک کوبیدم رو سرش ؟ کاش بهتر حرف می زدم ! کاش! اشک تو چشمام جمع شد . " خدا لعنتت کنه اي " به خودم گفتم . چونه م لرزید . باهاش چیکار کردم ! اوج دردم زمانی بود که چشم باز کرد و من خیسی اطراف مژه هاش رو دیدم . اشکام بی اختیار رو گونه م راه گرفت . سرش رو به سمت مخالف چرخوند و دستاش رو گذاشت رو صورتش . قلبم به درد اومد . انگار منم باهاش درد می کشیدم . با درد گفتم . من – امیرمهدي ! مثل برق گرفته ها برگشت به سمتم . نگاهش رو رد اشکم ثابت شد . دستش رو به طرفم دراز کرد انگار بخواد رد اشکم رو پاك کنه که یه دفعه انگشتاش رو مشت کرد و به سمت مخالف چرخید . یه قدم به طرفش برداشتم . من – امیر ؟ حس کردم تند تند نفس عمیق می کشه . آروم گفت . امیرمهدي – تو رو خدا گریه نکنین . قسمش ، التماس نشسته تو لحنش ، گریه م رو بیشتر کرد . چشمامو بستم از کنارش رد شدم ..... چشماش رو بسته تا نبینه بد شدم .................... سرش رو به سمت آسمون بالا برد . امیرمهدي – به اون خدایی که براش روزه میگیرین قسمتون میدم گریه نکنین . با درد گفتم . من – نمی تونم . وقتی حالت اینجوریه ! وقتی می دونم براي خوشبختیت باید ازت بگذرم ! ازم فاصله گرفت و سکوت کرد 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 من – نمی تونم . وقتی حالت اینجوریه ! وقتی می دونم براي خوشبختیت باید ازت بگذرم ! ازم فاصله گرفت و سکوت کرد . چرا سکوت کرد ؟ چرا ازم فاصله گرفت ؟ روي پا به سمتم چرخید . امیرمهدي – یعنی اگر کراوات بزنم ، تو مهمونیاتون بیام ، بذارم هر مدل لباسی و رنگی که دوست دارین بپوشین فقط زیاد قالب بدنتون نباشه ، هر آهنگی دوست دارین گوش کنین ، می تونین یه عمر ، زندگی با من رو تحمل کنین ؟ نامهربونی با دلم نمی کنه ....... به هیچ قیمتی ولم نمی کنه ..... یه قطره اشکمو که می درخشه باز .... بهونه می کنه منو ببخشه باز ....... دریا که چیزي نیست ، عجب دلی داره ... مبهوت نگاهش کردم . درست شنیدم ؟ می خواست باهام راه بیاد ؟ با شگفتی گفتم . من _واقعا این کارا رو انجام می دي ؟ کلافه دستی به پیشونیش کشید . امیرمهدي – نمی دونم . واقعا نمیدونم . دستش رو به سمت موهاش برد و از روي موهاش تا پشت گردنش کشید . سرش رو به سمت مخالف چرخوند و بی تاب گفت . امیرمهدي – باید فکر کنم . باید بیشتر فکر کنم . سریع برگشت به سمتم . امیرمهدي – چند روز بهم مهلت بدین . شاید بتونم راهی پیدا کنم ! سري تکون دادم . من – هیچ راهی نیست امیرمهدي . خودت گفتی نمی خواي یه عمر کنارت زجر بکشم . منم نمی خوام تو رو اذیت کنم . شاید اگر این جمله رو نمی گفتی به این همه اختلاف ، جدي فکر نمی کردم . ناچار شدم همه چیز رو براي خودم تحلیل کنم تا بفهمم منظورت از زجر چیه . امیرمهدي – منم مهلت می خوام تا حرفاتون رو سبک سنگین کنم من – دیشب به این نتیجه رسیدم که اون نذر من و این فکر کردن عاقلانه به هم ربط داره . انگار خدا می دونه چطوري باید جلو پامون سنگ بندازه . امیرمهدي – اگر نمی خواست وصلی باشه تا اینجا هدایتمون نمیکرد . ما لیاقت تندیس شدن رو داریم . سکوت کردم . اصرار داشت به رفع موانع سر راهمون . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem