بسم رب الصابرین
#قسمت_چهل_چهارم
#ازدواجصوری
داشتیم از مزارشهدا برمیگشتیم که گوشیم زنگ خورد
اسم فائزه سادات رو گوشیم
-سلام جانم فائزه سادات
فائزه سادات :سلام عشقم
پری یه خبر خوب برات دارم
-جانم چی شده
فائزه سادات:پری بیا بریم کربلاقسطی
بازم با اسم کربلا اشکام جاری شد
-سادات ما دستمون خیلی خالیه خودت که میدونی مامانم تازه جهاز پرستو رو داده
اما شاید قسطی بودنش بشه یه مزیت برای اومدن
حتما به مامان اینامیگم بهت خبر میدم
فائزه سادات:باشه عزیزم
رسیدم خونه اذان مغرب بود
قامت بستم نمازم خوندم
تو نماز از خود خدا و امام حسین خواستم
کمکم کنن
درحال جمع کردن جانمازم بودم که صدای مادر به گوش رسید
پریا بیا شام
وارد آشپزخونه شدم
-مامان میخوام باهتون حرف بزنم
مامان:جانم عزیزم
بگو منو بابات گوش میدیم
-فائزه سادات زنگ زد گفت بریم کربلا قسطی
بریم مامان؟😢😢😢😭😭😭
مامان:من فدای دلت بشم که شور کربلا داره
پریا عزیزم تو میدونی حقوق بابات اصلا کفاف زندگیمون نمیده
صبرکن عزیزم سال بعد،
-باشه 😭😭😭
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem