eitaa logo
هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم
1.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
22 فایل
﷽ هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم مشاوره مسابقه نقش نگار و جشنواره طهورا : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸 💖💖 الان همه چی آماده هست و ما منتظر امیرعلی و خانوادش هستیم و من توی این لحظات حس خوبی دارم البته به همراه استرسی که خیلی برام شیرینه! توی حال و هوای خودم بودم که صدای آیفون بلند شد و استرسم چند برابر شد. فاطمه دستم رو گرفت و برد توی آشپزخانه و گفت: - نیلا خواهشاً ضایع بازی درنیار الانم یه لیوان آب بخور و نفس عمیقی بکش بعد بیا باهم بریم استقبال مهمونا، باشه؟ سری تکون دادم و همه کارایی رو که گفت انجام دادم و باهم به استقبال مهمونا رفتیم. یکی یکی داخل میومدن و من خیلی محترمانه ازشون استقبال می‌کردم خداروشکر مامان فاطمه اجازه داد مراسم اینجا برگزار بشه چون تعدادشون زیاد بود و واقعاً خونه من برای همچین مراسمی کوچیک بود! مامان امیرعلی همین که منو دید منو گرفت توی بغلش و محکم فشار داد و گفت: - سلام قشنگم، چقدر زیبا شدی ماشاالله عمه و خاله‌ی امیرعلی هم تا منو میدیدن شروع می‌کردن به تعریف کردن. دیگه داشتم معذب میشدم و صورتم سرخ شده بود! اصلا مرد همراهشون نبود و فقط دایی امیرعلی تنها مرد جمعشون بود نمیدونم شاید این رسمشون بود! آخرین نفر امیرعلی بود که از در اومد داخل..! صورتم رو از شرم پایین انداختم و زیر لب سلامی کردم که خودمم به زور صدای خودم رو شنیدم اما امیرعلی برعکس روز خاستگاری خیلی محکم سلام کرد و انگاری واقعاً خوشحال بود دسته گل خوشگلی توی دستش بود که به سمت گرفت و من از خوشحالی نزدیک بود غش کنم! دسته گل رو ازش گرفتم و تشکر کردم. بزرگتر ها نشسته بودن و داشتن صحبت می‌کردن. من و فاطمه هم ازشون پذیرایی می‌کردیم. کمی گذشت که دایی امیرعلی گفت: - فکر کنم دیگه وقتشه که صیغه‌ی محرمیت خونده بشه. من یه صیغه‌ی محرمیت سه ماهه می‌خونم که دیگه ان‌شاءالله بعداز این سه ماه و آشنایی بیشتر مراسم عقد برگزار بشه. اگر همه موافقید یه صلوات بفرستید تا مراسم رو شروع کنیم. همه صلواتی فرستادن که نشون می‌داد موافقن! دوتا صندلی کنار هم گذاشته بودن که منو و امیرعلی بشینیم و صیغه محرمیت خونده بشه. من نشستم و امیرعلی هم صندلی کنار من نشست تا حالا انقدر بهش نزدیک نبودم و این یکم خجالتم می‌داد. کلا از خجالت قرمز شده بودم و سرم پایین بود! دایی امیرعلی گفت: - عروس خانم موافقی صیغه خونده بشه؟ نفس عمیقی کشیدم و صلواتی فرستادم تا آروم بشم بعدش زیر لب بله‌ای گفتم و دایی امیرعلی شروع کرد به خوندن ضیغه محرمیت..زَوَّجتُکَ نَفسِی فِی المُدَّۀِ المَعلُومَۀِ، عَلَی المَهرِالمَعلُوم..! بعداز اتمام خوندن صیغه محرمیت من به امیرعلی محرم شدم و اصلا باورم نمیشد اگر میگفتن داری خواب می‌بینی تعجب نمی‌کردم چون من و این همه خوشبختی محال بود! با صدای دست و کل کشیدن خانما به خودم اومدم و لبخندی زدم. مامان امیرعلی به سمتمون اومد و گفت: - الهی خوشبخت بشید عزیزای دلم بعدم دست کرد توی کیفش و یه جعبه خوشگل و ظریف درآورد و داد دست امیرعلی و گفت: - امیرعلی جان حلقه رو دست عروس خانم کن! امیرعلی حلقه رو از توی جعبه در آورد و به سمت من گرفت و منم با شرم دستم رو جلو بردم و توی دست امیرعلی گذاشتم و امیرعلی حلقه رو دستم کرد. اصلا فکر نمی‌کردم یه روزی دستاش رو توی دستم بگیرم و چه حس خوبی داشت گرفتن دست یار..! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem