مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ▪️روز بیست و ششم : به نیـت شهید حمید قاسم پور ♥️ #محرم #چلهزی
🥀 زندگینامه شهید حمید قاسم پور
شهید حمید قاسم پور (اولین شهید مدافع حرم در شمال استان فارس) در سحرگاه شانزدهم اردیبهشت سال 1372 در سمیرم به دنیا آمد. پدرش در سنین نوجوانی عازم جبهه شده بود و افتخار جانبازی در راه اسلام و میهن اسلامی را کسب کرد و مادرش نیز پدرش را در رخت شهادت می یابد و با واژه مقدس شهید و شهادت از همان اوان کودکی آشنا می گردد.در همان دوران کودکی حس مسئولیت پذیری و مسئولیت طلبی ویژگی بارز این شهید بود به طوری که از همگان بیش از سن و سال کمش جنب و جوش و فعالیت اجتماعی داشت.از همان کودکی عضو فعال بسیج دانش آموزی و هلال احمر شد و در جلسات حلقه های صالحین و گردهمایی ها حضور چشمگیری داشت. در دوره دبیرستان به عنوان سخنران و مدعو به مدارس می رفت و به تشریح مسائل فرهنگی می پرداخت. به دلیل فعالیت او در دوران دانشجویی نیز از او به عنوان فرهنگی فرهیخته نام برده می شود.از جمله کارهای فرهنگی شهید: تاسیس نمایندگی موسسه علمی رزمندگان در شهرستان آباده، مربی گری حلقه های صالحین ، سرگروه دوره های یاوران ولایت، حوزه نمایندگی ولایت فقیه، اکراین فیلم جشنواره عمار و … بود.وی همچنین در برگزاری اردوهای راهیان نور عاشقانه با سپاه و آموزش و پرورش همکاری داشت.ایشان توفیق حضور در چند دوره پیاده روی اربعین به کربلای معلی را داشتند تا اینکه در یکی از پیاده روی ها بعد از بازگشت از زیارت امام حسین (ع) عازم مشهد شده و سپس به زیارت حضرت معصومه (س) و شاهچراغ می رود.در سالهای اخیر که دشمنان تکفیری قصد تصرض و اهانت به مقدسات شیعه و حرم اهل بیت را داشته اندایشان همیشه دغدغه حضور در جبهه های سوریه برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) را داشتند اما با توجه به اینکه اعزام به سوریه به راحتی صورت نمی گرفت در آخرین حضورش در پیاده روی اربعین 94 تصمیم گرفت در عراق بماند و در آن جبهه به دفاع در برابر تکفیری ها بپردازد اما پس از مدتی به ایران باز می گردد و تصمیم به اعزام به سوریه را می گیرد و علیرغم سن و سال کمش مورد تحسین فرماندهان قرار می گیرد و مسئولیت اطلاعات و عمیلیات گردان به او محول می شود و سرانجام در درگیری شدیدی که بین آنها و دشمن تکفیری رخ می دهد و همچون اربابش ابوالفضل (ع) از چند ناحیه از جمله دست و پا و چشم مورد اصابت قرار میگیرد و در روز سیزدهم فروردین سال 1395 به درجه رفیع شهادت نائل آمد
وصیت نامه
بسم رب الشهداء
… خداوند را شاکرم که به این عبد حقیر گناهکار در این برهه زمانی توفیق داد که به عنوان کوچکترین عدد در لشکر فدائیان آل ا… قرار بگیرم. حقیر کسی نمی باشم که بتوانم وصیتی به دیگران کنم اما چند توصیه دارم. همیشه یادمان باشد ما در این دنیا آمده ایم که آماده باشیم برای آخرت. آماده شویم برای اینکه ثابت کنیم از نسل و تبار امیر المومنین (ع) هستیم. همیشه بایستی آماده برای دفاع از این آرمان باشیم. اما توصیه کوچکی به دوستان هم سنی های خودم دارم که تمام این عزیزان را سفارش به تقوا و علم آموزی می کنم امروز می بایستی سنگرهای علم را فتح کنیم. پدرو مادر عزیزم اگر امروز این توفیق نصیب من گردیده است، فقط از پاکی لقمه ای که شما به من داده اید است. لذا خواهشمندم که در تشییع من گریه نکنید که خدای ناکرده دل دشمنان اسلام شاد گردد. اما همیشه یادمان باشد که جبهه کفر دشمن ما بوذده و خواهد بود. همیشه در خاطمان باشد که امام عصر (عج) در میان ما هست و ناظر به اعمالمان هست، کاری نکنیم که باعث ناراحتی آن حضرت گردد و خدا را شاکر باشیم که در زمانی زندگی می کنیم که رهبری فرزانه شجاع و مومن داریم. پس بر همه ما وظیفه است که درهمه حال یاریش نماییم و در اخر هم باز خدا را شاکر هستم که به این عبد حقفیر توفیق داد که در خیل نوکران آل ا… باشم. و در آخر از تمام عزیزان و بزرگوارانی که این حقیر باعث رنجش و یا حقی از آنها را تضییع نموده ام به ویژه پدر و مادرم طبل بخشش دارم.19/10/94
#شهیدانه
#زندگینامه
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ▪️روز بیست و هفتم : به نیـت شهید علی یزدانی♥️ #محرم #چلهزیارت
🥀 زندگینامه شهید علی یزدانی
شهید مهندس علی یزدانی در دوم شهریور سال 1357 مصادف با20 رمضان المبارک ۱۳۹۸ دراستان اردبیل (روستای تاریخی گنزق )و در خانواده ای متدین و محب اهل بیت علیهم السلام به دنیا آمد.
پدرش چون در شب های قدر متولد شد نامش را علی گذاشت تا همیشه زیر سایه ی ائمه اطهار بزرگ شود و علی وار زندگی کند. علی فرزند هفتم خانواده بود. دوران کودکی را در اردبیل شهرستان سرعین گذراند و در شش سالگی به تهران آمدند و در محله فلاح مقدم ساکن شدند.
دوران تحصیل خود را در محله فلاح گذراند در کنار بازیگوشی زیادی که داشت یکی از فرزندان باهوش خانواده و مدرسه بحساب می امد. در کنار تحصیل علم در بسیج مساجد و هیأت مذهبی شرکت میکرد وهمین مسئله باعث پخته تر شدن و فهمیده ترشدن او میشد.
آغاز نبرد با تروریست های تکفیری در «سوریه»، «علی» داوطلبانه به یگان های مدافع حرم بانوی مقاومت، حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) پیوست. با شعله ور شدن فتنه ی اسلام آمریکایی در «عراق»، علی یزدانی عازم این کشور شد و سرانجام به تاریخ 3 فروردین 1394 شمسی، هم زمان با شب شهادت «حضرت فاطمه زهرا(صلوات الله علیها)» به همراه همرزمش «هادی جعفری» در منطقه ی عملیاتی «تکریت»، به آتش خشم «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» قطعه قطعه شد.
خلاصه وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت برایم از عسل شیرین تر است. حضرت قاسم (ع)
اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشریک له واشهد ان محمد عبده ورسوله (ص)
الذی خلق الموت ولا حیاه لیکم احسن عملا قرآن کریم. اوست خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید صحنه پیکار حق و باطل که کدامین شما نیکوکارتر است
برادران به جبهه بشتابید که امروز سنگرهای نبرد رزمندگان اسلام در جبهه تنها محل جنگ با کفار بعثی نیست بلکه محل عبادت و رازونیازهای عاشقانه آنان در دل شبهای تاریک نیز می باشد وچه زیباست به جبهه آمدن وجان خود را فدای حقیقت کردن برای یاری کردن اسلام تنها شعار کافی نیست بلکه باید جهاد نمود.
آری از خیل دلاوران گسستن نتوان،با روح خدا عهد شکستن نتوان،این است پیام یاران شهید،جنگ است برادران نشستن نتوان.
جبهه دنیای دیگری است در جبهه خاک ترخون گرفته و خون مثل آفتاب میتابد.
د ردنیای این سوی جبهه کسانی هستند که به دنبال رفاه و راحتی یا داشتن عمری نرسیده ودر جبهه انسانها در جستجوی خدا وحقیقتند و برای فدا شدن میروند .
تفاوت زندگی روزمره وزندگی در جبهه به قدر تفاوت از خود تا خداست و اما شما بسیجیان سنگر داخلی شما پایگاه بسیج است آنرا ترک نکنید چرا که منافقین از حضور شما در چنین مکانی وحشت دارند وهمیشه پیرو خط امام باشید که راه سعادت و نجات در خط امام میباشد و مطیع امام باشید هر خطی جز خط امام خمینی دوری کنید.
خواهرانم هر گاه توانستند جسد بی سر مرا به روستا بیاورند شما زینب وار رسالت زینبی را که همان رسالت پیام بعد از خون میباشد بر دوش بکشید و حجاب راحفظ نمایید که : حجاب مشتی کوبنده تر از خون بر قلب دشمنان اسلام است همانگونه که بهترین زینت مرد مرگ در راه خداست ،بهترین زینت زن حفظ حجاب است.مدتی است که قفس تن برایم تنگ شده و دنیا تنگ تر از آن.
#شهیدانه
#زندگینامه
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ▪️روز بیست و هشتم : به نیـت شهید حسین محرابی♥️ #محرم #چلهزیار
🥀 زندگینامه شهید حسین محرابی
شهید حسین محرابی متولد شهریورماه سال ۱۳۵۶ و از رزمندگان مدافع حرمی است که از طریق لشکر فاطمیون برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رفت. او در دهم آذرماه سال ۱۳۹۵ در آخرین روزهای ماه صفر و در ایام شهادت امام رضا (ع) در منطقه حلب به شهادت رسید. از شهید حسین محرابی سه فرزند به نامهای زینب، فاطمه و محمد مهیار به یادگار مانده است. مزار شهید محرابی در گلزار شهدا بهشت رضا (ع) مشهد مقدس واقع شده است.
حسین آقا هر پنجشنبه بعدازظهر به بلوک ۳۰ مدافعان حرم بهشت رضا (ع) مشهد میرفت و زیارت عاشورا میخواند و در همان محل هم به خاک سپرده شد. بعد از شهادت این شهید، یک عکس خندان از او منتشر شد و به همین خاطر به «شهید خندان مشهد» معروف شد.
وصیت نامه
باسم رب الشهداء و الصدیقین
تاریخ: ۱۳۹۵/۶/۲۹
السلام علیک یا اباعبدالله یا حسین (ع)
السلام علیک یا ابالفضل العباس یا علمدار
با دلی آرام و قلبی مطمئن از آنچه انجام می دهم (جهاد) از حضور شما عزیزان مرخص می شوم؛ باشد که این فرزند و برادر کوچک و خطاکار خود را ببخشید و حلال کنید.
اگر خداوند متعال قسمت اینجانب شهادت نمود، قیم فرزندان من پدربزرگشان حاج سید احمد بلدیه می باشند و نائب ایشان دایی های ایشان سید ابراهیم بلدیه و سید مهدی بلدیه باشد که اربابم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) ایشان را یاری فرمایند؛ اختیار بچه ها و مال و اموال به همسر عزیزم و کسی که خیلی در این راه مرا یاری کردند بی بی مرضیه بلدیه می باشد.
همسرم، فرزندانم را یار و یاور امام مظلومم حضرت مهدی عج قرار بده و تا غیبت ایشان گوش به فرمان نائب بر حقش امام خامنه ای؛ یک دست لباس و پوتین محمد مهیار خریده ام، به محض اینکه لباس ها برایش کمی اندازه شد، اسلحه مرا بردارد.
مادر! مادر! مادر!
مرا حلال کنید و همانند حضرت زینب صبور باشید و در شهادت من بی قراری نکنید و شاد باشید که با عنایت امام رئوفم علی بن موسی الرضا (ع) فرزند سراپا تقصیر شما را پذیرفته اند.
هر خانمی که چادر به سر کند و عفت ورزد، و هر جوانی که نماز اول وقت را در حد توان شروع کند، اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم امام حسین (ع) خواهم کرد و او را دعا می کنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالی قرار گیرد.
من مانند کسی هستم که سوار تاکسی شده و به مقصد می رسم ولی پولی ندارم، از خدا خجالت می کشم، ولی به لطف و رحمت خدا امیدوارم.
فرزندانم!
زینب و فاطمه، با حیا و حجاب مرا یاری کنید؛ بدانید که حیا از حجاب کمتر نیست.
و فرزند کوچکم محمد مهیار!
تو نذر مولایم ، مولای تنهایم حضرت صاحب الزمان (عج) هستی، خودت را برای یاری امامت آماده کن و بدان که مولایمان بزودی تشریف می آورند؛ انشاء الله با پاکی و نمازت، با حیا و نجابتت ایشان را یاری کن؛ گوش به فرمان امام خامنه ای داشته باش.
حلالم کنید خواهران و برادرانم.
فرزند و برادر سراپا تقصیر، حسین محرابی
و من الله توفیق
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
#شهیدانه
#زندگینامه
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ▪️روز بیست و نهم : به نیـت شهید سید ثارالله موسوی ♥️ #محرم #چل
🥀 شهید سید ثارالله موسوی
پيكر مطهر سه نفر از ۲۷ شهید حادثه تروریستی زاهدان شهید ابوالفضل موسوی، شهید سید ثارالله موسوی و شهید ابراهیم صیادی بر فراز دستان مردم شهید پرور کاشان از محل سپاه کاشان تا میدان ۱۵ خرداد تشییع شدند.بعد از انجام تشییع این سه شهید در کاشان، شهید سید ثارالله موسوی بعداز انتقال به آستان مقدس علی ابن باقر (ع) در مشهد اردهال کاشان در گلزار شهدای دارالسلام کاشان به خاک سپرده شد و شهید ابوالفصل موسوی به روستای کاغذی انتقال و به خاک سپرده شد و شهید ابراهیم صیادی به روستای نشلج کاشان انتقال و به خاک سپرده شد.
وارد خانه بسیجی شهید سید ثارالله موسوی از گردان۱۱۵ امام حسین(ع) کاشان میشوی. همسر جوانش نوزاد یکسالهای در آغوش دارد و با خنده از تو استقبال میکند، مادرش که -پدر و برادرش نیز در جنگ شهید شدهاند- محکم و با صلابت دستانت را میفشارد و در جواب تسلیتات با لبخند تشکر میکند. مداح جوانی روضه حضرت زهرا میخواند.
شغل اصلی شهید، جوشکاری بوده و اقوامش میگویند هر کمکی از دستش برمیآمد برای همه انجام میداد. بینهایت خانوادهدوست بود و به همسر و بچههایش عشق میورزید. بشدت دلسوز بود، فرقی نمیکرد طرف مقابلش چه کسی باشد.
مادر شهید از گذشت و مهربانی او میگوید و اینکه همیشه در جریان سوریه، میگفت مادر برایم دعا کن برم و شهید شوم. مادر میگوید: هر زمان مدافعان حرم را نشان میدادند، بیقرار میشد و دلش میخواست فریاد بزند، از خانه بیرون میرفت، هوایی تازه میکرد و برمیگشت.
این اقدام تروریستی، توسط عوامل گروهک تروریستی جیشالعدل انجامشده است. پس از متلاشیشدن گروهک تروریستی جندالله و معدوم شدن عبدالمالک ریگی و تعدادی از سرکردگان این گروهک، برادر عبدالمالک و تعدادی دیگر از اشرار تروریست در تلاش برای ساماندهی باقیمانده گروهک برآمدند که به علت اختلافات درونگروهی و تسویهحسابهای داخلی با یکدیگر درگیر و به ۲ شاخه تقسیم شدند و درنهایت گروهی به نام جیشالعدل راه انداختند.
#شهیدانه
#زندگینامه
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ▪️روز سی ام : به نیـت شهید محمد حسین مرادی♥️ #محرم #چلهزیارت
🥀 زندگینامه شهید محمد حسین مرادی
شهید محمدحسین مرادی مورخ ۱۳۶۰/۶/۲۶ در خانوادهای مذهبی در شهر تهران دیده به جهان گشود و رشد کرد و در مدارس شهر دیپلم خود را اخذ و سال ۷۸ همزمان با خدمت سربازی خود در سن هجدهسالگی جهت پاسداری از ارزشهای اسلامی و دفاع نظامی و فرهنگی کشور وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.
در سال ۱۳۸۴ ازدواج نمود و مشغول تحصیلات تکمیلی شد و تا مقطع کارشناسی ارشد رشته جغرافی، گرایش برنامهریزی شهری پیش رفت و سال ۱۳۹۲ جهت دفاع از حرم عمه سادات حضرت زینب کبری سلامالله علیها در سه مرحله راهی کشور سوریه شد.
آخرین بار ۴۵ روزه به سوریه رفت اما مورد اصابت تیر مستقیم گلوله قرار گرفت و از ناحیه بازو و پهلو مورد مجروحیت واقع شد و با تمسک به حضرت زهرا سلامالله علیها و ائمه علیهالسلام به کمایی ۱۵ روزه رفت و در مورخ ۱۳۹۲/۸/۲۸ به سوی معبود خود شتافت. جام شهادت از دست حضرت سیدالشهدا دریافت و دل خیل عظیمی از دوستان و خانواده و همکاران را از رفتن خود سوزاند و به یادش گریان کرد و در مورخ ۱۳۹۲/۹/۱ با شرکت تعداد زیادی از اقوام، دوستان و همکاران پیکر مطهرش تشییع و در مزار شهدای امامزاده علیاکبر چیذر به خانه ابدی خود رفت.
این سری آخر یک خط مخصوص برای من خریده بود و هر 3 روز یک بار به من زنگ می زد. چند دقیقه بیشتر نمی توانست صحبت کند. در مأموریت آخرش شب سوم محرم که زنگ زد، پرسیدم: کی میای؟ گفت: خیلی طول نمی کشه، برمی گردم.
اذان صبح در خواب دیدم در اداره هستم و یکی از همکاران به من گفت: محمدحسین دیگر برنمی گردد. از خواب پریدم. صدای اذان صبح می آمد. بی اختیار سمت قرآن رفتم و بعد از نماز چند صفحه قرآن خواندم تا شاید دلم آرام شود. ماجرا را به مادر گفتم. مادرم دلداری ام داد و گفت: مگر نگفته خیلی طول نمی کشه؟! برمی گرده، نگران نباش و … ولی آن خواب ذهنم را مشغول کرده بود. به هر کسی احتمال می دادم خبری از محمدحسین داشته باشد زنگ زدم اما خبری پیدا نکردم. 15 روز در همین چشم انتظاری گذشت. در این فاصله یک بار دیگر هم خوابش را دیدم که آمده خانه تا درب را باز کردم دیدم دست چپش قطع شده است. بعداً فهمیدم همان روز که خواب اول را دیدم، مجروح شده بود و به کما رفته بود. «راوی همسر شهید »
نام و نام خانوادگی: محمدحسین مرادی
تاریخ تولد: ۱۳۶۰/۶/۲۶
محل تولد: تهران؛ محلهی مجیدیه
وضعیت تأهل: متأهل
میزان تحصیلات: دانشآموختهی هنرستان شهید مطهری رشتهی نقشهکشی؛ دانشجوی کارشناسی ارشد رشتهی جغرافیا
تاریخ اعزام به سوریه: ۱۵ مهر سال ۱۳۹۲ بهعنوان پاسدار نیروی قدس
تاریخ شهادت: ۱۳۹۲/۸/۲۸
محل شهادت: سوریه،دمشق،حجیره
محل دفن: گلزار شهدای امامزاده علیاکبر (ع) چیذر، شماره ۳۶۲
#شهیدانه
#زندگینامه
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ▪️روز سی و یکم : به نیـت شهید علی خلیلی ♥️ #محرم #چلهزیارتع
🥀 زندگینامه شهید علی خلیلی
علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در استان تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد.علی خلیلی از سنین نوجوانی با موسسه فرهنگی دینی بهشت آشنا شده و وارد این مجموعه ی فرهنگی شد. او که انگیزه و استعداد خوبی در انجام فعالیت های فرهنگی داشت خیلی زود به یکی از مربیان موفق این مجموعه تبدیل شد و پس از اخذ مدرک دیپلم وارد حوزه علمیه امام محمد باقر(ع) شد.
شام نیمه شعبان تصمیم می گیرد بعد از هیئت رفقای نوجوانش را از نارمک تا محله خاک سفید تهران بدرقه کند. شاید نگران بود. اضطراب اینکه نکند نیمه های شب برای هم هیئتی های کم سن و سالش خطرساز باشد. غیرتش اجازه نداد تنها راهیشان کند.
اما در میان راه متوقف شد. غیرتش به جوش آمد. عده ای خناس در حال آزار و اذیت دختر جوان بودند. دخترک وحشت زده استمداد می طلبید. تاب نیآورد. امر به معروف کرد. محل نگذاشتند. طاقت نیآورد. جلو رفت. جامه به دندان گرفتند و گریختند. دخترک دامنش آلوده نشد. اما لحظاتی بعد...قمه جاهلی و اب دیده دیوان و ددان، خون علی را بر زمین ریخت. ماهها گذشت؛ تا در خلسه بهاری نوروز زهرائی سلام الله علیها، نام علی در قطعه آسمانی و بهشتی شهدای غیرت نقش ببندد.
علی پهلوان و خوش عیار ماهها با بیماری دست و پنجه نرم کرد. طی این ایام آنقدر زخم زبان شنید که زخمهای جانکاهش را فراموش کرد. روزهای پایانی عمر کوتاهش نامه ای خطاب به رهبری نوشت تا تسکین و التیام زخم هایش باشد. زخم هائی که این روزهای آخر نه بر جسم که روح و قلبش را جریحه دار کرده بود. وقتی که مذهبی های تسبیح به دست و جانماز آب کشیده او را نصیحت می کردند: " جوان مگر مملکت قانون ندارد تو چرا درگیر شدی؟... رهبر هم راضی نبود جانت را به خطر بیاندازی و ..." و چه خوش گفت که از زاهدان خشک مجو پیچ تاب و عشق.
اماعلی جان داد چون نخواست و نمی توانست بی غیرت باشد. ابرو در هم کشید و جان بر کف نهاد چرا که دفاع از ناموس را فتوای اخلاق و حکم دین می دانست و خونش را نیز در راه دفاع از غیرت و مردانگی اهدا کرد. *علی عزیز شهید غیرت است نه شهید امر به معروف.*
متن زیر نامه شهید علی خلیلی می باشد که 15 روز قبل از شهادتش خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشته است.
سلام آقا جان!
امیدوارم حالتان خوب باشد. آنقدرخوب که دشمنانتان از حسودی بمیرند و از ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد.اگر از احوالات این سرباز کوچکتان خواستار باشید؛ خوبم.
دوستانم خیلی شلوغش می کنند، یعنی در برابر جانبازی هایی که مدافعان این آب و خاک کرده اند، شاهرگ و حنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواهد ناز کند... هر چند که دکتر ها بگویند جراحی لازم دارد و خطرناک است و ممکن است چیزی از من نماند...
من نگران مسائل خطرناک تر هستم... من میترسم از ایمان چیزی نماند. آخر شنیده ام که پیامبر(ص) فرمودند: اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، خداوند دعاها را نمی شنود و بلا نازل می کند. من خواستم جلوی بلا را بگیرم.
اما اینجا بعضی ها می گویند کار بدی کرده ام. بعضی ها برای اینکه زورشان می آمد برای خرج بیمارستان کمک کنند می گفتند به تو چه ربطی داشت؟!! مملکت قانون و نیروی انتظامی دارد!
ولی آن شب اگر من جلو نمیرفتم، ناموس شیعه به تاراج می رفت ونیروی انتظامی خیلی دیر می رسید. شاید هم اصلا نمی رسید...
یک آقای ریشوی تسبیح بدست وقتی فهمید من چکار کرده ام گفت: پسرم تو چرا دخالت کردی؟ قطعا رهبر مملکت هم راضی نبود خودت را به خطر بنندازی!
من از دوستانم خواهش کردم که از او برای خرج بیمارستان کمک نگیرند، ولی این سوال در ذهنم بوجود آمد که آقاجان واقعا شما راضی نیستید؟؟ آخر خودتان فرمودید امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز واجب است.
آقاجان!
به خدا دردهایی که میکشم به اندازه ی این درد که نکند کاری بر خلاف رضایت شما انجام داده باشم مرا اذیت نمی کند. مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین(ع) را امر به معروف و نهی از منکر تشریح نفرمودید؟
مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟
یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادعای انقلابی گری دارند حرف شمارا نمی فهمند؟؟؟ یعنی شما اینقدر بین ما غریب هستید؟؟؟
رهبرم!
جان من و هزاران چون من فدای غربتت.بخدا که دردهای خودم در برابر درد های شما فراموشم می شود که چگونه مرگ غیرت و جوانمردی را به سوگ می نشینید.
آقا جان!
من و هزاران من در برابر درد های شما ساکت نمیشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد بازهم نمیگذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچه های شهرمان بخشکد.
بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت
سر خُمّ می سلامت، شکند اگر سبویی
#شهیدانه
#زندگینامه
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ▪️روز سی و دوم : به نیـت شهید محمد هادی امینی ♥️ #محرم #چلهز
🥀 زندگینامه شهید محمد هادی امینی
شهید محمدهادی امینی یکی از جوانترین شهدای کشورمان است که این روزها تصویر او را با آن چهره باصفا و بیریا در بسیاری از شبکههای اجتماعی میبینیم. این بسیجی پاسدار که متولد بهمن ۱۳۷۸ بود، به عنوان یکی از مربیان جهادی تهران حین انجام مأموریت آموزشی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و سحرگاه چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰ در حالی که دستش در دستان پدرش بود به شهادت رسید. پیکر پاک این شهید عزیز پس از طواف از مقابل مزار عموی شهیدش مسعود امینی که از شهدای دوران دفاع مقدس بود، بنا به وصیتش در قطعه ۵۰ بهشت زهرا (س) در پایین قبر شهید مدافع حرم معزغلامی آرام گرفت. در گفتوگویی که با قاسم امینی پدر شهید محمدهادی امینی انجام دادیم، سعی کردیم بخشهایی از زندگی این جوان دهه هفتادی را به نسل جوان کشورمان معرفی کنیم.
هادی در مدارس نمونه دولتی تحصیل میکرد تا اینکه دانشگاه اراک در رشته مهندسی مکانیک قبول شد ولی علاقه زیاد هادی به پاسدار شدن باعث شد دانشگاهش را ترک کند و جذب دانشگاه امام حسین (ع) شود. درسهای مربوط به دانشگاه امام حسین (ع) را خیلی جدی مطالعه میکرد. وقتی دوستان هادی به او میگفتند ما هم نیروی ویژه نظامی هستیم ولی تو چقدر در مطالعه دروس وقت میگذاری، در جواب میگفت: «برای پاسدار نمونه شدن باید درسها را جدی مطالعه و دنبال کنیم.
در خواندن زیارت عاشورا و دعای عهد مداومت داشت و هیچوقت خواندن آنها را ترک نکرد. هادی یک جدول هفتگی برای خواندن دعاهای شبانه خودش داشت که آن جدول را با دستخط خود به یادگار گذاشته است. به عنوان نمونه نوشته بود: شنبهها خواندن حدیث کساء، یکشنبهها خواندن زیارت عاشورا، دوشنبهها خواندن زیارت امین الله، سهشنبهها خواندن دعای توسل و چهارشنبه هر هفته خواندن دعای مجیر و پنجشنبهها خواندن دعای کمیل و جمعهها خواندن دعای آل یاسین. حتی محمدهادی برای خودش برنامه خودسازی داشت که به خواندن سورههای خاصی استمرار میورزید.
وقتی کسی پاسدار میشود به خصوص یک نیروی ویژه برای رزم میشود، آرمان و قلهاش شهادت است. برای همین هادی وصیتنامه خود را یکسال قبل از شهادتش نوشته بود. نیمی از وصیتنامهاش را درباره خواهر کوچکش نوشته و تأکید کرده بود: «آنقدر سن شهادت من طولانی نمیشود و به تعویق نمیافتد که سن خواهرم به سمت نوشتن برود» باید بگویم سه ماه قبل از شهادت، آقا هادی بسیار متواضع شده بود. اگر قبلاً در مورد خواستههایی که داشت ما مخالفت میکردیم در این چند ماهه آخر پذیرش بالایی داشت و وارد صحبت و بحث نمیشد. در دوشب آخر عمرش قبل از شهادت یکی از همرزمانش میگفت هادی بسیار آشفته بود، از او پرسیدم هادی چقدر آشفته هستی؟ گفت: «من قراری با خودم گذاشته بودم که به هیچ کس وابسته نشوم ولی الان وقتی برای مأموریت و آموزش میروم دلم برای بچههای پایگاههای بسیج و هیئت و واحد فرهنگی تنگ میشود. این کارم با اصولی که با خودم گذاشتهام همخوانی ندارد.» این نشان میداد خود شهید با خودش توافق کرده بود که هیچ وابستگی به کسی نداشته باشد تا راحتتر بتواند به هدفش برسد.
این صحبتهایی که میکنم توصیه و روند زندگی هادی برای همه جوانان است؛ از جمله ویژگی که هادی داشت وقتی تصمیم به انجام کاری میگرفت، در کارش ثابت قدم بود و خیلی با قاطعیت هدفش را دنبال میکرد. برای زمان هم خیلی ارزش قائل بود و نمیگذاشت زمانش بیهوده به هدر رود و از نکات مهم دیگری که در رفتار هادی دیده بودم داشتن تقوا و نظم بود و در حفظ کردن چشمش از نامحرم کوشا بود و نیز در کارهایش خیلی منظم بود و بیشتر تشویقهایش در دانشگاه به خاطر داشتن نظمش در چینش کارهایش بود. پیامی که به جوانان دارم این است که یک جوان مؤمن، انقلابی و ولایتمدار با بصیرت و چشم باز و گوش به فرمان رهبری باشند و به علاوه اینکه وظیفه اجتماعی خود را به نحو شایسته انجام دهند و در هر عرصهای که شغلشان است در آن تقوای الهی پیشه کنند.
#شهیدانه
#زندگینامه
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ▪️روز سی و سوم : به نیـت شهید سید سجاد خلیلی♥️ #محرم #چلهزیار
🥀 زندگینامه شهید سید سجاد خلیلی
شهيد سيد سجاد خليلى در تاريخ پانزدهم آذر 1370 در خانواده اى مذهبى و انقلابى در روستای «متکازین» از توابع شهرستان بهشهر،استان مازندران ديده به جهان گشود. پدرش سيد احمد و مادرش سيده زهرا نام داشت. سيد سجاد در 1 آبان ماه سال 1389 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامى شد و به عضويت سپاه درآمد. سيد سجاد با اينكه سن كمى داشت ولى مردى دلير و شجاع بود.
براى دومین بار به سوريه اعزام مى شود كه در حين عملياتى ويژه در منطقه (120)، در درگیری با داعش در جنوب سوریه در تاریخ 21 فروردین 1395 مفقودالاثر مى شود. همرزمانش از نحوه ى شهادت سيد سجاد اينگونه مى گويند كه دو نفر از همرزمان سيد سجاد زخمى شده بودند و سيد سجاد براى نجات آنها ميرود كه از ناحيه پهلو دچار جراحت شديد مى شود و به دست داعش هاى ملعون اسير مى شود و مفقودالاثر مى شود.
در اعياد مبارك بزرگ قربان تا غدير در سال 97 هديه الهى به مردم شريف مازندران اينگونه رقم خورد كه پيكر شهيد «سيد سجاد خليلى» به همراه پيكر سردار شهيد «سيد جلال حبيب الله پور» پس از گذشت چند سال دورى و چشم انتظارى شناسايى شد و پس از طى مراحل مختلف آزمايشات متعدد؛ ابدان مطهرشان ثبت و پس از انجام سير مراحل ادارى، به ميهن اسلامى انتقال داده شد
وصیت نامه
بسم رب الشهدا و الصديقين
سپاس خداوند كريم را كه با وجود گناهان بسيار دوباره اين عبد رو سياه را براى دفاع از حرم همه خانم زينب(س) انتخاب نمود و خداوند بارى تعالى را بابت اين سعادت شاكرم.
پدر و مادر گرامى؛
باور كنيد نمى دانستم اعزان داريم والا حتماً شما را مطلع مى كردم و از شما حلاليت مى طلبيدم پس ببخشيدم.
اميدوارم كه اگر سعادت شهادت نصيب من شد بر اين امر الهى صبر كنيد همچون حضرت ام البنين(س) و بدانيد محتاج دعاى خيرتان هستم.
برادران عزيزم؛
ان شاءالله در خط ولايت بمانيد و راه نا تمام مرا ادامه دهيد. ان شاءالله شما هم زندگى دنيوى و اخروى با سعادت داشته باشيد.
دوستان گرامى؛
بدانيد روزگار خود را آرايش به زيور هاى دنيوى مى كند و شما سعى كنيد كه فريب اين زيورهاى دنيوى را نخوريد. مردان را دعوت به حيا و بانوان را دعوت به رعايت حجاب مى كنم كه جامعه سعادتمند شود.
همكاران گرامى؛
حلال كنيد اين حقير را مخصوصاً دوست بزرگوارم برادر عمار كريمى و عزيز دلم امين نديمى.
«ما را بنويسيد فداى سر زينب(س)»
روى سنگ قبرم فقط جمله بالا را بنويسيد
1.30 بامداد 1395/1/15
سيد سجاد خليلى
#شهیدانه
#زندگینامه
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
🌷زندگی نامه شهید حاج حسین خرازی:
حسین خرازی در سال ۱۳۳۶ در کوی کلمِ اصفهان زاده شد. مذهبی بودن والدین از کودکی تأثیر زیادی بر وی داشت و رویکرد مذهبی در دوران جوانی به ورود او به محافل مذهبی انجامید.
🌷وصیت نامه شهید حاج حسین خرازی:
بسم رب الصدیقین
خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام:
- ما لشکر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم کلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.»
- اگر در پیروزیها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما ، این شاید انکار خداست.
- اگر برای خدا جنگ میکنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش کنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر کار برای خداست گفتنش برای چه؟
- در مشکلات است که انسانها آزمایش میشوند. صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.
- هر چه که میکشیم و هر چه که بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
#زندگینامه
#شهیدانه
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ▪️روز سی و پنجم : به نیـت شهيد علیرضا شهرکی ♥️ #محرم #چلهزیار
🥀 خلاصه زندگینامه شهید علیرضا شهرکی
سیستانی هستیم. برادرم متولد سال ۵۸ بود. ما ۱۰ خواهر و برادر هستیم. ۵ برادر و ۵ خواهر. من برادر ارشد هستم و علیرضا دومین پسر خانواده بود که در سن ۴۴ سالگی شهید شد. از روز شهادتش تا به حال به این فکر میکنم که پدرم هم دقیقاً در همین سن و سال از دنیا رفت. پدرم کشاورز بود؛ مبتلا به سرطان کبد شد و به رحمت خدا رفت.
احساس مسئولیت خیلی زیادی برای کارش داشت. خیلی فعال بود؛ هر روز صبح دقایقی میدوید و ورزش میکرد و بعد تا هر ساعتی از روز که لازم بود پای کار میماند. دادستان سیستان میگفت پروندههای قتل، آدمربایی و سرقت مسلحانه را سریع به نتیجه میرساند و متهم پرونده را دستگیر میکند. برای همین در سالهای خدمت برادرم، امنیت سراوان خیلی خوب شده بود. خانوادهاش هم از اینکه اغلب اوقات تنها بودند و علیرضا سر کارش بود، شکایتی نمیکردند. همسرش زن بسیار صبور و خوبی بود. همه مسئولیت بچهها را بر عهده گرفته بود تا آب در دل برادرم تکان نخورد
در قید و بند زندگی نبود. یک خودرو ۲۰۶ قدیمی مدل پایین داشت و اخیراً یک خودرو پژوپارس هم خریده بود. زن و بچههایش در رفاه بودند اما اهل تجملات نبود. سرمایه او رفتار خوبی بود که با همه داشت. حالا از میان ما رفته اما همه دوستان و همکاران و اهل خانواده داغدارند، چون ما کسی را از دست دادیم که در خوشرفتاری لنگه نداشت. برادرم عادت داشت از لحظات دستگیری متهمان فیلم میگرفت. یک بار در یکی از فیلمها دیدم که متهمی را دستگیر کرد که آن فرد خیلی ترسیده بود. اول رویش را بوسید بعد دستبند زد و با آرامش او را در خودرو نیروی انتظامی نشاند. برادرم حتی با متهمان هم ارتباط خوبی داشت.
از ارتباطش با خانواده
علاقه عجیبی به همسر و فرزندانش داشت. همسرش همکلاسی دانشگاه خواهر کوچک من بود. بچه درسخوان دانشگاه در رشته ریاضی بودند. هر دو لیسانس ریاضی گرفتند. دو رفیق گرمابه و گلستان بودند و خواهرم خیلی دلش میخواست که نرجس خانم عروس خانواده ما شود. برای همین به برادرم پیشنهاد داد به خواستگاریاش بروند. برادرم هم بعد از دیدار با نرجس خانم دلباخته او شد و ازدواج کردند. خوشحالترین زمانی هم که برادرم را دیدم روز به دنیا آمدن فرزندانش بود. برای آنها جشن تولد گرفت و به همه خانواده شام و شیرینی داد. خوب به یاد دارم که آن روزها از خوشحالی روی پایش بند نبود.
#شهیدانه
#زندگینامه
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
🌷زندگی نامه شهید مصطفی احمدی روشن
شهید مصطفی احمدی روشن در تاریخ ۱۷شهریورماه ۱۳۵۸ در خانواده ای مذهبی و ولایی در شهر همدان چشم به دنیا آمد. جد پدری وی ملا مصطفی همدانی و جد مادری اش آیت الله مهدی مهدوی (از وعاظ معروف یزد) هستند.
🌷خصوصیات اخلاقی شهید احمدی روشن:
شهید احمدی روشن در کارش بسیار جسور و جدی و بسیار شجاع بود هیچ مصالحه ای در کارش نبود آنچه فکر می کرد درست است عین آن را انجام می داد و به قول خودش زنده باد مرده باد دیگران برایش مهم نبود.
برای موفقیت در کارش در همه ابعاد می جنگید بسیار زیرک و زرنگ بود.
به معنی واقعی کلمه جهادی کار می کرد و تعطیلی و عید برایش معنی نداشت.
همیشه شاد بود و خیلی زود با دیگران صمیمی می شد و با این اخلاق خیلی زود اعتماد دیگران رو جلب می کرد.
#زندگینامه
#شهیدانه
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ▪️روز سی و هفتم : به نیـت شهيد سید محمد علی جهان آرا ♥️ #محرم
🥀 زندگینامه شهید سید محمد علی جهان آرا
شهید سید محمدعلی جهان آرا (۱۳۳۳-۱۳۶۰ ش) از مبارزان با رژیم پهلوی و فرماندهان بزرگ جنگ تحمیلی بود و پس از خدمات فراوان به اسلام و انقلاب و به خصوص شهر خرمشهر در سال ۱۳۶۰ در یک سانحه هوایی به شهادت رسید. جهان آرا در هدایت حرکت های مردمی و بسیج نیروهای نظامی و سازماندهی آنان بر ضد نیروهای بعثی و منافقان نقش عمده ای به عهده داشت؛ زیرا از نظر وی کسانی که در مقابل انقلاب و امام خمینی ایستاده بودند، قابل گذشت نبودند.
شهید جهان آرا از خودنمایی، تظاهر و شهرت طلبی گریزان بود. شهید محمد جهان آرا، مرد فضیلت و تقوا و نمونه ای از مردان خدا بود. او از نظر فروتنی در مرتبه ای عالی قرار داشت و برای دیگران احترام و ارزش فراوانی قائل بود و برای رزمندگان سپاه خرمشهر و اهواز پدری مهربان و شایسته به شمار می آمد. برای خدا سخن می گفت و پیوسته به یاد خدا بود.
خواهر ایشان در این باره می گوید: «از آنجا که عاشق اسلام و امام خمینی بود، آرامش نداشت و شبانه روز در اختیار مردم بود و کار می کرد. وقتی با او درباره امام بحث می شد، آنچنان از امام صحبت می کرد و آنچنان از خصوصیات امام می گفت که گویی امام در جلوی او نشسته است. او با تمام وجود امام را درک می کرد».
هشتم مهرماه سال ۱۳۶۰ در حالی که سرداران و سربازان فاتح ارتش اسلام پس از رزمی بی امان با بعثیان متجاوز، با سرافرازی از جبهه نبرد حق علیه باطل برمی گشتند، هواپیمایی که این عزیزان را به تهران می آورد، در حوالی کهریزک دچار سانحه غم انگیزی گشته و سقوط کرد. در این حادثه علاوه بر شهید شدن تعدادی از رزمندگان اسلام، فرمانده سرافراز و نامور سپاه خرمشهر محمدعلی جهان آرا به همراه چهار سردار بزرگ اسلام، سرلشگر فلاحی جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش، سرتیپ نامجو وزیر دفاع، سرتیپ فکوری جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش و شهید یوسف کلاهدوز قائم مقام فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به شهادت رسیدند.
امام خمینی رحمه الله به مناسبت وقوع سانحه هوایی و به شهادت رسیدن جهان آرا و یاران هم سنگرش، در پیامی چنین فرمودند: «اینان، خدمت گزار رشید و متعهدی بودند که در انقلاب و پس از پیروزی انقلاب، با سرافرازی و شجاعت در راه هدف و در حال خدمت به میهن اسلامی به جوار رحمت حق تعالی شتافتند. شک نیست که همه باید این راه را برویم و به سوی حق و سرنوشت خویش بشتابیم، پس چه سعادتی بالاتر از آن که در حال جهاد با دشمنان اسلام و خدمت به حق و خلق و مجاهدت در راه هدف و شرف این راه طی شود و چه سعادتمند بودند این شهیدان که دین خود را به اسلام و ملت شریف ایران ادا نموده و به جایگاه مجاهدین و شهدای اسلام شتافتند...».
#شهیدانه
#زندگینامه
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem