eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
990 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️‌ ️ یادداشت حاج قاسم سلیمانی بر کتاب شهید حججی بعد از مطالعه کتاب 🔹‌ ‌ سلام بر حججی که حجتی شد در چگونه زیستن و چگونه رفتن. فدای آن گلویی که همچون گلوی امام حسین(ع) بریده شد و سلام بر آن سری که همچون سر مولای شهیدان دفن آن نامشخص و به عرش برده شد. دخترم! آنها را الگو بگیر و مهمترین شادی آنها عفت و حجاب است. 🖤 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی صبح روز تعطیل من زودتر از بقیه بیدار بشم😂😁 زخم خورده ها بیاین تعریف کنید چیکار میکنن که بیدار بشین😉😁 ‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‎‌‌‎‎https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSey9nrMnIVQ7wh93ab3dIGYZiQJcWCNPGlMDCQQ2mYVYw41xQ/viewform?usp=sf_link 🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺 پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻 @heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمونه ای از خواستگاری های امروزی👌😂 💍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😂😜😄😍😝😉😁🤣 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem 😂😜😄😍😝😉😁🤣 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خوشبختی یعنی دختر باشی و هیاتی بشی🏴🥰 +رفیق تا حالا تجربه شیرین هیاتی شدن رو حس کردی؟ 🧐 _اون حسای نابی رو میگم که هیچ کجا نمیشه پیدا کردا!😍 _از همون ارامش هایی صحبت می‌کنم که فقط توی هیئت میتونی به دست بیاری.😊 خواهری جونم شمام به هیئت ما دعوتی ،ما با هم و در کنار هم دخترونه های ناب رو حس میکنیم 🧕 راستی اگه اومدی بدون دعوت شده‌ی شهدا هستی رفیق این پیام همینجوری به دستت نرسیده بدون اونا دعوتت کردن☺️ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem منتظرتیم رفیق😌 کانالی پر از👇🏻👇🏻 ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 انگار از حرفم ولحنم حرصش گرفت که با حرص گفت: _ صبر کنین پام رو آزاد کنم و بیام بعد هرچی دلتون خواست بهم بگین . از حرصم لب هام رو روي هم فشار دادم . دلم می خواست خفه ش کنم . من داشتم از ترس میمردم و اون داشت می گفت صبر کنم تا پاش رو بیرون بکشه . انگار هواپیما صبر می کرد ما خارج بشیم بعد منفجر بشه . پوزخندي زدم و منتظر شدم تا جناب آقا بیان و من ببینم کدوم آدم خجسته ایه که اونجوري جوابم رو داد . بعد از چند دقیقه صداي پرت شدن چیز سنگینی بلند شد . از فکر اینکه حتما تونسته پاش رو بیرون بکشه لبخندي روي لبهام نشست ولی خیلی زود اخمی کردم که وقتی جناب میاد کمکم کمی جذبه داشته باشم . یعنی که چی اونجور با من حرف زد ! خیلی زود صداي قدم هاي کسی که انگار به راحتی راه نمیره بلند شد . داشت بهم نزدیک می شد . براي اینکه بتونه پیدا کنه ، دست آزادم رو بلند کردم و گفتم . من – من اینجام . قدم ها سریع تر شد و هیبتش ظاهر . تا جایی که تونستم به گردنم زاویه دادم که بتونم ببینمش..... 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 تا جایی که تونستم به گردنم زاویه دادم که بتونم ببینمش. یه مرد جوون . که به خاطر شرایط من و نوع نگاه کردنم بلند به نظر می رسید . پیرهن سفید رنگ و شلوار خاکستریش مرتب و اتو کشیده بود . تنها چیزي که تو اون لحظه خیلی به چشمم اومد ، محاسن کوتاه و مرتبش بود که آدم رو یاد بچه مثبتا می انداخت . جاي دیگه اي رو نگاه می کرد . با حرص گفتم . من – داداش من اینجا گیر کردم کجا رو نگاه می کنی ؟ سري تکون داد . - بله . می بینم . متعجب از حرفش گفتم . من – مطمئنی داري من رو نگاه می کنی ؟ باز هم سري تکون داد و برگشت و به پاهام نگاه کرد . نزدیک بود بگم مگه چشمات چپه که جاي دیگه رو نگاه می کنی و من رو می بینی ! ولی چون وضعیتم چندان خوب نبود ساکت موندم . زانو زد و شروع کرد به وارسی جایی که من نمی دیدم . خسته از اون وضعیت معلق و کفري از دستش که به جاي کمک کردن داره جاي دیگه رو نگاه می کنه گفتم:.... 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 خسته از وضعیت معلق و کفری که از دستش که به جای کمک کردن داره جاي دیگه رو نگاه میکنه گفتم: من– میشه من رو از اینجا بیرون بیاري بعد به بازرسیت برسی همونجور که داشت به کارش ادامه می داد ؛ گفت : - دارم نگاه می کنم ببینم چه جوري می تونم کمکتون کنم دیگه . چقدر عجولید ! کفري تر گفتم : من – من رو از بین این دوتا صندلی بیرون بیاري بقیه ش حله . در همون وضعیتی که بود کمی اخم کرد و جوابم رو داد : - من که نمی تونم به شما دست بزنم . نامحرمیم . صبر کنین تا این صندلی رو از روي کمرتون بردارم . بعدمی تونید پاهاتون رو حرکت بدید . اونجوري راحت از بین اون صندلیا بیرون میاین . با این حرفش دهنم باز موند . " نمی تونم بهتون دست بزنم " . " نامحرمیم " . واي خدا ! تو همچین موقعیتی گیر چه آدمی افتاده بودم ! باید از اون محاسن و یقه ي تا آخر بسته ش می فهمیدم از اون جانماز آب بکش هاست که می ترسه به یه دختر دست بزنه نکنه که به گناه بیفته . از اون دست آدمایی که من همیشه در موردشون می گفتم " انقدر به خودشون اعتماد ندارن که فکر می کنن با ..... 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 از اون دست آدمایی که من همیشه در موردشون میگفتم انقدر به خودشون اعتماد ندارن که فکر میکنن با دست دادن یا یه تماس کوچیک با زن غریبه ، نمی تونن خوددار باشن و به گناه می افتن " . از این بدتر هم می شد ؟ . خدا گشته بود و بین پیامبراش جرجیس رو انتخاب کرده بود و انداخته بود گیر من بدبخت . دلم می خواست سرم رو به یه جایی بکوبم . با حرص گفتم . من – برادر ! لطفاً زودتر کمک کنین که قبل از به گناه افتادن شما هواپیما آتیش می گیره و به جاي آتیش جهنم اینجا می سوزین . کمی اخمش باز شد . - نگران نباشین . گفتم که منفجر نمی شه . اگه می خواست بشه تا حاال شده بود ! لبم رو با حرص روي هم فشار دادم . حرف حساب که حالیش نمیشد . از روي حرص گفتم . من – مثل اینکه ماشاالله هزار ماشا الله به خاطر اعتقاد بالا به مقام پیشگویی هم رسیدي . خوب می دونی قراره چی پیش بیاد . احساس کردم لبخند محوي زد . خوب راست می گفتم دیگه انگار از همه چی خبر داشت . خیلی جدي جوابم رو داد :.... 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem