eitaa logo
🇵🇸 هیأت جوانان بنی هاشم مشهد مقدس
297 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
32 فایل
" بسم الله الرحمن الرحیم " 🔰 کانال اطلاع رسانی و انتشار تصاویر مراسمات مذهبی 🏴 هیأت جوانان بنی هاشم ( مشهد مقدس ) تأسیس ۱۳۸۳ ه . ش
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه،به یک نفربر برخوردیم که درآتش می‌سوخت.فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتارشده وداردزنده زنده می‌سوزد؛من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده‌خدابابقیه همراه شدیم.گونی سنگرهارابرمی‌داشتیم واز همان دوسه متری،می‌پاشیدیم روی آتش جالب این بود که آن عزیزِ گرفتارشده،بااین که داشت می‌سوخت، اصلاًضجه وناله نمی‌زد وهمین موضوع پدرهمه‌ی مارادرآورده بود!» بلندبلندفریادمی‌زد خدایا...الان پاهام داره می‌سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی خدایا! الان سینه‌ام داره می‌سوزه این سوزش به سوزش سینه‌ی حضرت زهرا(س) نمی‌رسه... خدایا! الان دست‌هام سوخت می خوام تواون دنیادست‌هام روطرف تودراز کنم...نمی‌خوام دست‌هام گناهکارباشه! خدایا! صورتم داره می‌سوزه! این سوزش برای امام زمانه برای اولین بارحضرت زهرا(س)اینطوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید،گفت: خدایا!دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی‌تونم،دارم تموم می‌کنم. خدایا! خودت شاهدباش! خودت شهادت بده آخ نگفتم آن لحظه که جمجمه‌اش ترکیدمن دوست داشتم خاک گونی‌ها راروی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود.دو زانویش را بغلکرده بودو های های گریه می‌کرد ومی‌گفت: ماجواب اینارا چه جوری بدیم مافرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا مارو نگه نمی‌داره بگه جواب اینارو چی می‌دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هرطوری بود راه افتادیم.تمام مسیر پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه‌ من و آنقدر گریه کردکه پیراهن و حتی زیرپوشم خیس شد. ما به کجا میرویم.. 🌷@isaar_razavi 🌷http://eitaa.com/isaar_razavi