eitaa logo
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
20.3هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
347 ویدیو
0 فایل
"﷽" هزار راهِ نرفتــــــه در انتظار من است ، هزار فصل خزان جای🍂🍁 🌱 نوبهار من است ... . ارتباط با مدیر👌 @mehr_bano🌹🌿 کانال تبلیغاتی ما🍁 https://eitaa.com/tablighatkosar
مشاهده در ایتا
دانلود
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 زنی که از دست چشم چرانی های همسرش به ستوه آمده بود ، درد دل نزد مادرشوهرش میبرد . او که زن دانایی بود گفت : من شب ، برای صرف شام به خانه شما میام ، ولی شام درست نکن . مرد وقتی به خانه می آید از اینکه همسرش تدارکی ندیده عصبانی میشود ، ولی مادر میگوید : من امشب هوس نیمروهای تو را کردم و با خود تخم مرغ آورده ام تا با هم بخوریم . پسر مشغول درست کردن نیمرو میشود، می گوید : چرا تخم مرغ ها را رنگ کردی ؟؟ مادر گفت : زیبا هستن؟ پسر گفت : آری . مادر گفت : داخلشان چطور است ؟؟ پسر گفت : همه مثل هم. مادر گفت : پسرم زن نیز همین طور است ، هر کدام ظاهری با رنگ و لعاب ولی همه درونشان یکی است . پس وقتی همه مثل همند چرا خود و همسرت را آزار میدهی ؟؟. قدر داشته هایت را بدان .و خود را درگیر دیگران نکن... @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 دوستی میگفت سمیناری دعوت شدم که هنگام ورود به هر یک از دعوت شدگان بادکنکی دادند سخنران بعد خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند خواست که با ماژیک اسم خود را روی بادکنک نوشته و آنرا در اطاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند‌‌. سپس از آنها خواست در ۵ دقیقه به اطاق بادکنکها رفته و بادکنک نام خود را بیاورد من به همراه سایرین دیوانه وار به جستجو پرداختیم همدیگر را هل میدادیم و زمین میخوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود مهلت ۵ دقیقه ای با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید اما هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد. این بار سخنران همه را به آرامش دعوت و پیشنهاد کرد هرکس بادکنکی را بردارد و آنرا به صاحبش بدهد بدین ترتیب کمتر از ۵ دقیقه همه به بادکنک خود رسیدند سخنران ادامه داد این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما میافتد دیوانه وار در جستجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ میزنیم و نمیدانیم که سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است با یک دست سعادت آنها را بدهید و با دست دیگر سعادت خود را از دیگری بگیرید. @hezar_rah_narafte🍃🌹
در ٤٠ سالگی افراد با تحصیلات کم و زیاد مثل همند (حتی افراد با تحصیلات کمتر پول بیشتری در می آوردند) در ٥٠ سالگی زشت و زیبا مثل همند (مهم نیست چقدر زیبا باشین. توی این سن چروک ها و لک هاي تیره رو نمیشه مخفی کرد) در ٦٠ سالگی مقام بالا و پایین مثل همند (بعد از بازنشستگی حتی یه پادو هم از نگاه کردن به رییسش اجتناب می کنه) در ٧٠ سالگی خونه‌ی بزرگ و کوچک مثل همند (تحلیل مفاصل،فقط یه محیط کوچیک برای نشستن لازمه) در ٨٠ سالگی پول داشتن و نداشتن مثل همند (حتی موقعی که بخواین پول خرج کنین نمی دونین کجا خرجش کنین) در ٩٠ سالگی خواب و بیداری مثل همند (بعد از بیداری نمیدونين چیکار كنين) زندگی رو آسون بگیرین. هیچ معمایی نیست که بخواید حلش کنین. در طولانی مدت همه ی ما مثل همیم. پس تمام فشارهای زندگی رو فراموش کن و ازش لذت ببر . @hezar_rah_narafte🍃🌹
🍀امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السَّلام فرمودند: 💠خشنودی خداوند جانشین هر خشنودی است، ولی هیچ چیز جانشین خشنودی خدا نمی‌شود. 📌یعنی اگر انسان به دنبال خشنودی خداوند باشد و در این راه مطابق میل و خشنودی دیگران قدم برندارد حق‌تعالی او را از گزند و دشمنی خلایق حفظ می‌کند ولی اگر خشنودی خلق به بهاء ناخشنودی خدا باشد خلق هیچ‌گونه نمی‌تواند او را از گزند و بلاء الهی به خاطر ناخشنود کردن او از سوی بنده مصون‌اش دارد. 📖الأمالی شیخ طوسی @hezar_rah_narafte🍃🌹
🌹 پیامبر مهربانی‌ها (ص): ‌ 💖 تا جایی که مى توانيد، خود را از همّ و رها کنید. ‌ 👈 چون هر كس كه بزرگ ترين همّ و غمش باشد، خداوند زندگى اش را بی سر و سامان مى‌کند و را پيش چشم او قرار مى دهد! ‌ 👈 و هر كس كه، بزرگ ترين همّ و غمش باشد، خداوند کارهایش را سر و سامان مى دهد و دلش را [از هر جهت] بى نياز مى گرداند. ❤ ‌ 📙 كنز العمّال: ح ۶۰۷۷ 🌺 ‌ ‌ 🌹 وقتی که (ع) سائلی را دیدند که می‌کند، فرمودند: ‌ ❣ اگر همه دنیا در دست این مرد بود و از دستش می‌رفت، سزاوار نبود که برای آن گریه کند! ‌ 📙 بحارالانوار: ۷۸/۷۵۸/۱۰ @hezar_rah_narafte🍃🌹
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
💜💐 مریم لب زد : ای بابا توروخدا اینو باش توروخدا، من میگم وارث چند میلیون دلار پول شدی این حالا ادا
☔️💐 اتفاقاتی که برای من افتاده رو میشه ازش یه فیلم سینمایی ساخت یا در موردش یه رمان نوشت.😅☹️ تمام مشکلاتی که توی زندگیم داشتم به کنار الان با این داستان چیکار کنم که پدرومادرم جلال و مهناز نبودن. الان اینو کجای دلم بزارم که تو این سن و سال باید برم و بگردم و پدرم رو پیدا کنم! مریم دوباره نگاهی به ساعتش انداخت و این بار دیگه مطمئن بودم که باید بریم خونه و نمیخواستیم این فرصت رو از دست بدیم که دوباره بتونیم این صحبتو ادامه بدیم چون اینجوری که مریم میگفت این چیزایی که برای من گفت شاید یک سوم چیزایی هست که اون میدونه و میتونه بهم بگه تا شرایط زندگیم رو بهتر بشناسم.!😮‍💨 از لحظه ای که داستان پدرومادرم رو شنیدم تمام غم و غصه زندگی خودم رو فراموش کردم و به این فکر کردم که چطور مادرم در حسرت گم کردن من دق کرده و جوون مرگ شده😓🥺 یا چطوری پدرم اینجوری تمام زندگی و جوونیش رو منتظر پیدا شدن خبری از من گذروند و ولی ناامید نشد.!! چطور میتونستم خودم رو نیمساعت جای اونا بزارم.، واقعا حتی بهش فکر هم نمیتونستم بکنم. از پشت میزی که نشسته بودیم بلند شدیم و رفتیم حساب کردیم و به سمت ماشین راه افتادیم. وقتی سوار ماشین شدیم قبل از اینکه استارت بزنم دیدم توی پروفایل حقوقیم یه ابلاغ اومدو لازم بود تا برم و اون رو داخل وبسایت مربوطش ببینم.. @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 حضرت موسي عليه السلام فقيري را ديد كه از شدت تهيدستي ، برهنه روي ريگ بيابان خوابيده است. چون نزديك آمد ، او عرض كرد : اي موسي ! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكي به من بدهد كه از بي تابي ، جانم به لب رسيده است . موسي براي او دعا كرد و از آنجا (براي مناجات به كوه طور) رفت. چند روز بعد ، موسي عليه السلام از همان مسير باز مي گشت ديد همان فقير را دستگير كرده اند و جمعيتي بسيار در گرد او اجتماع نموده اند ، پرسيد : چه حادثه اي رخ داده است ؟ حاضران گفتند: تا به حال پولي نداشته تازه گي مالي بدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجوئي نموده و شخصي را كشته است. اكنون او را دستگير كرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند! خداوند در قرآن مي فرمايد : (اگر خدا رزق را براي بندگانش وسعت بخشد ، در زمين طغيان و ستم مي كنند) پس موسي عليه السلام به حكمت الهي اقرار كرد، و از جسارت و خواهش خود استغفار و توبه نمود. منبع.حکایت های گلستان @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 زﻥ ﻭﺷﻮﻫﺮﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ.. ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﻔﺘﺶ ﻋﺸﻘﺒﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.. ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﻭﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﻱ!! ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻗﻔﺲ ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ.. زﻥ ﮔﻔﺖ : ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻧﺪﻭﻫﺒﺎﺭﯼ! ﺷﻮﻫﺮﺵ با لبخندی ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺑﻄﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺷﯿﺮ ماده ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ ﻭ ﺑﺒﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﭼﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ؟! ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﺷﯿﺮﻧﺮ ﻓﻮﺭﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ، ﺑﺎ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﭙﺮ ﺍﻭ ﮐﺮﺩ. ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺩﻭﯾﺪ، ﺗﺎ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩ!! ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﻭ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﯾﺒﺪ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﯾﺒﻨﺪ، هرگز ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮﻧﻤﺎﯾﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻦ ﻭ ﻋﻤﻖ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﻫﻨﺮﻇﺎﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺍﻣﺎ دﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻪ.. میمون صفتان " ﭼﻪ ﺯﯾﺎﺩﻧﺪ " ﻭ ﺷﯿﺮ ﺻﻔﺘﺎﻥ " ﭼﻪ ﺍﻧﺪﮎ " @hezar_rah_narafte🍃🌹
✅ حقّ‌النــاس: 🍃 شخصی از حضرت آیت الله العظمی بهجت درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند :«تا می‌توانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند. 🍃بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند: «اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّ‌الناس است نباشد». باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند. 🍃 و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّ‌الناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.» 📚 برگرفته از کتاب فریادگر توحید، ص ٢١٨ @hezar_rah_narafte🍃🌹
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
☔️💐 اتفاقاتی که برای من افتاده رو میشه ازش یه فیلم سینمایی ساخت یا در موردش یه رمان نوشت.😅☹️ تمام
☔️💐 مریم گفت بزار برسیم خونه و یهو اونجا با خیال راحت پروفایلت رو چک کن🔖 دیدم اونم خسته اس و پر بی راه نمیگه. گوشیم رو کنار گذاشتم و ماشین رو روشن کردم و راه افتادیم.📱 توی مسیر مریم بیشتر از صدبار گفت لطفا لطفا کسی نفهمه که من اینارو بهت گفتم چون کسی نمیدونه که من از این داستان خبر دارم .!!🙄🤔 اگر کسی بفهمه برای من خیلی بیشتر ازون چیزی که فکرش رو بکنی گرون تموم میشه‌. نمیتونستم به چیزی جز حرفهایی که مریم برام تعریف کرده بود فکر کنم، دائما داشتم به اون مکانی بی پدرومادر و دارودسته اش فکر میکردم و ارزوم این بود که ببینمش و با خودم قرار گذاشتم هرجوری که شده پیداش کنم‌ آره هر جوری شده باید پیداش کنم و انتقام مادرم جوونمرگ شدم رو ازش بگیرم. هرجوری که شده باید برم دنبال یه ردی ازش و اونجوری که آرومم میکنه زهرم رو بهش بریزم‌. جلوی در پارکینگ خونه مریم اینا که رسیدیم تصمیم گرفتم این داستان رو فراموش کنم تا دوباره فرصتش پیش بیاد.با اینکه ما ناهارمون رو خورده بودیم اما خاله سارا برامون خورش کرفس درجه یکی درست کرده بود که با همه سیر بودنم دلم نیومد نخورم.☺️ واقعا زن کدبانویی بود. واقعا چیزی نبود که از دستش نیاد دستپخت درجه یک و سلیقه ای که خیلی کمیاب بود و توی زنهای این نسل که کاملا نایاب شده.، @hezar_rah_narafte🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام عصرتون عالی 🌸امـیدوارم امروز و هر روز ☕️دلتـون پر از شـادی باشـه 🌸وخونه هاتون پراز عـشق ☕️و سفره هاتون پراز برکت 🌸و زنـدگيتون پرازصمیمیت ☕️و عمرو عاقبتتون بخیر باشـه ‌‌‍‌‌‌‍‌**✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾