🤍✨🤍
✨🤍
🤍
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند
«بهترين شما صاحبان عقل هستند».
گفته شد: «اى رسول خدا! صاحبان عقل، چه كسانى اند؟».
فرمودند:
🌱 آنان كه داراى اخلاق خوب اند
🌱 بردبار و باوقارند
🌱 صله رحم مى نمايند
🌱 به پدران و مادران نيكى مى كنند
🌱 به فقرا، همسايگان و يتيمان رسيدگی مى نمايند
🌱 اطعام مى كنند
🌱 آشكارا به همه سلام مى كنند
🌱 و هنگامى كه مردم در خواب و غافلند، نماز (نماز شب) مى گذارند.
📚كافى
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍
✨🤍
🤍
جوانی را اجل در گرفت و زبانش از گفتن «لا اله الا الله» بند آمد.
نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و جریان را گفتند.
آن حضرت برخاست و نزد آن جوان رفت.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتن شهادتین را بر آن جوان عرضه کرد، ولی زبان او باز نشد.
حضرت فرمود آیا این جوان نماز نمی خوانده و روزه نمی گرفته است؟
گفتند بله، نماز می خواند و روزه می گرفت.
حضرت فرمود آیا مادرش وی را عاق نموده است؟
گفتند بله.
حضرت فرمود مادرش را حاضر کنید.
رفتند و پیرزنی را آوردند که یک چشم وی نابینا بود.
پیامبر به پیرزن فرمود پسرت را عفو کن.
گفت عفو نمی کنم، چون لطمه به صورتم زده و چشم مرا از کاسه درآورده است.
پیامبر فرمود بروید هیزم و آتش برایم بیاورید.
پیرزن گفت برای چه می خواهید؟
حضرت فرمود می خواهم او را به خاطر این عملی که با تو انجام داده بسوزانم.
پیرزن گفت او را عفو کردم.
آیا او را مدت ۹ ماه برای آتش حمل نمودم؟
آیا او را مدت ۲ سال برای آتش شیر دادم؟
پس ترحم مادری من کجا رفته است؟
در این وقت زبان آن جوان باز شد و گفت «اشهد ان لا اله الا الله».
زنی که فقط رحیم باشد و اجازه ندهد کسی بسوزد؛ پس خدایی که رحمان و رحیم است، چگونه اجازه می دهد شخصی که مدت هفتاد سال به گفتن الرحمن الرحیم مواظبت کرده است بسوزاند.
📚تفسیر آسان
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🍃در هر 3 ثانیه یه نفر تو دنیا می میرد و
یکی از این 3 ثانیهها نوبت ماست.
در همین مدت که جمله ی بالا رو خوندید
حداقل 2 نفر مردن!
قدر ثانیه ثانیه ی زندگی رو بدونید
@hezar_rah_narafte🍃🌹
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
☔️💐 حرفهای مریم کاملا درست بود ولی داستان این بود که جلال تا همین چند ماه پیش پشت و پناه من بود ولی
☔️💐
واقعا آشوبی که قرار بود برپا بشه رو میتونستم درک کنم.
احساس میکردم یه طوفانی بزرگ و سهمگین داره نزدیک منو زندگیم میشه.
اصلا متوجه نبودم چی دارم میخورم چنان اشوبی توی دلم برپا شده بود که واقعا نمیفهمیدم اینی که دارم میخورم چیه!
فقط میخوردم که از پای میز بلند بشم.
فقط همین که زمان بگذره.😣☹️
شام که تموم شد و سفره رو جمع کردیم و مطابق معمول بعد از شام ها توی سالن پذیرایی دور هم مینشستیم و صحبت میکردیم و به تلویزین توجه میکردیم ،
منتظر خوردن چایی بودم که با صدای گوشیم بند دلم پاره شد.!
نمیدونم چرا اما یه حسی بهمگفت این صدا شروع همون طوفانیه که منتظرش بودم.
توی این یکی دوماه من فقط و فقط مشغول این بودم که با خودم کنار بیام ببینم چی به چی شده و من کجای داستان زندگی خودم وایسادم.🙄🤭
آدمهای زیادی وارد زندگیم شدن که نقششون از خونوادم برام پررنگ تر بود و کسانی از زندگیم خارج شدن که تا قبل از این داستان اسم پدرومادر روشون بود.
با ترس عجیبی به صفحه گوشیم خیره شدم و علامت پیام رو میدیدم اما مردمک چشمم جرات نمیکرد پایینترش رو نگاه کنه و ببینه چی شده.،
چاره ای جز این نبود که گوشیم رو چک کنم و ببینم چه پیامی برام اومده📩
_سلام من باید ببینمت .همین امشب اصلا همین الان .من دیگه نمیتونم به این شرایط ادامه بدم هر لحظه ام صدتا جهنمه لطفا کمکم کن و یک لحظه بهم فرصت بده من دارم دیوونه میشم لطفا کمک کن خواهش میکنم!
شماره ناشناس بود و توی گوشیم سیو نبود ...
@hezar_rah_narafte🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣بخند !
آنقدر جانانه،که دل
تمام ثانیه ها شـاد شود
این نهایت مهربانی توست
درحق دنیایی؛
که در برابر حجم غمهایمان
کم آورده!
بخند و زندگی آدمها را گلستان کن!
و تو چه میدانی شاید خنده ات دوای
درد کسی در گوشه کنـاری باشـد ❣
─┅─═इई 🌸عصرتون بخیر🌸ईइ═─┅─
روزے زنـے از شوهرش پرسید، فردا چه مـےڪنـے؟
شوهرڪَفت: اڪَر هوا آفتابـے باشد به مزرعه مـے روم و اڪَر بارانـے باشد به ڪوهستان مـے روم و علوفه مـےچينم.
همسرش ڪَفت: بڪَو "ان شاءالله"
شوهرش ڪَفت: ان شاءالله ندارد فردا يا هوا آفتابيست يا بارانـے!!
از قضاءشوهره فردا ڪه بیرون رفت در ميان راه به راهزنان رسيد و اوراڪَرفتند وحسابـے ڪتڪ زدند و هرچه داشت با خود بردند.مرد نه به مزرعه رسيد و نه به ڪوهستان رفت به خانه برڪَشت و در زد. همسرش ڪَفت: ڪيست؟
شوهره ڪَفت: ان شاءالله منم!!!
اللّه متعال مـےفرمایند 🔻
وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَٰلِكَ غَدًا
و هرگز درباره ی هیچ چیز نگو : «من فردا آن را انجام می دهم»
إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ ۚ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَىٰ أَن يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَٰذَا رَشَدًا
مگر اینکه اللّه بخواهد، و هرگاه فراموش کردی(و إن شاء الله نگفتی) پروردگارت را به خاطر بیاور، و بگو : امیداورم که پروردگارم مرا به راهی روشن تر از این هدایت کند
♥سوره ڪهف آیه ۲۳_٢۴♥
درهرڪاروقولـے ڪه خواستـے انجام بدےان شاءاللّه بڪَو
@hezar_rah_narafte🍃🌹
مي گويند ؛
خداوند داستان ابليس را تعريف کرد ،
تا بداني که نمي شود به عبادتت ،
به تقربت و به جايگاهت اطمينان کني!
خدا هيچ تعهدي براي آنکه
تو هماني که هستي بماني ، نداده است
شايد به همين دليل است که
سفارش شده وقتي حال خوبي داري
و مي خواهي دعا کني ،
يادت نرود عافيت و عاقبت بخيري بطلبی
پس به خوب بودنت مغرور نشو
که شيطان روزي مقرّب درگاه الهي بود.
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍
✨🤍
🤍
روزی ابراهیم ادهم از بازار بصره عبور می كرد. مردم اطراف او را گرفتند و گفتند یا ابراهیم ، خداوند در قرآن می فرماید: «مرا بخوانید تا شما را اجابت كنم» ما دعا می كنیم اما دعای ما اجابت نمی شود!
ابراهیم گفت: ای مردم بصره علت آن 10 چیز است :
1 ـ خدا را شناختید ، ولی حق او را ادا نكردید.
2 ـ قرآن را می خوانید ، ولی عمل نمی كنید.
3 ـ ادعای محبت رسول خدا را دارید در حالی كه با اولاد او دشمنی می كنید.
4 ـ ادعای دشمنی با شیطان دارید و حال آن كه در عمل با او موافقید.
5 ـ می گوئید بهشت را دوست داریم ، اما برای رسیدن به آن عملی انجام نمی دهید.
6 ـ اظهار ترس از جهنم می كنید ، ولی خود را در آن انداخته اید .
7 ـ مشغول عیبگویی مردم شدید و از عیب خود غافل ماندید .
8 ـ ادعای بیزاری از دنیا دارید ولی در جمع آن حرص می ورزید .
9 ـ اعتقاد به مرگ و قیامت دارید ، ولی خود را آماده نكردید.
10 ـ مردگان را دفن می كنید ، ولی از مرگ آنها عبرت نمی گیرید .
@hezar_rah_narafte🍃🌹
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
☔️💐 واقعا آشوبی که قرار بود برپا بشه رو میتونستم درک کنم. احساس میکردم یه طوفانی بزرگ و سهمگین دار
☔️💐
مریم با چشماش داشت منو زیر نظر میگرفت و حرکاتم رو چک میکرد.
از حرکت چشمام متوجه استرس و ترس شدیدم شده بود.😓😣
بخاطر همین بلند شد اومد کنارم نشست و دستش رو انداخت دور گردنم و اروم بدون اینکه جلب توجه کنه در گوشم گفت:چی شده شیدا میخوای بریم توی اتاق؟؟؟
نمیدونستم چی باید بگم و دوست نداشتم با رفتنم به جمع بی احترامی کنم گوشیم رو دادم دستش و بهش اشاره کردم که بخون....😮💨
پیامی که برام اومده بود رو دو سه باری خوند و هربار یه نگاهی به من میکرد📩
بنظرش رسید بهتره که بریم توی اتاقش تا راحتتر بتونیم حرف بزنیم.!
_باباجون،مامان سارا اشکالی نداره ما چاییمون رو توی اناق بخوریم مریم خیلی خیلی خوشمزه بود شام و دست شما درد نکنه.
آقای عطاران بدون اینکه سرش رو از توی روزنانه اش دربیاره با صدای مهریون و گرمش گفت:راحت باشید باباجان.هرکاری که فک میکنی درست تره و شما راحتتر هستید رو انجام بدید دخترم.!
مریم که انگار منتظر شنیدن این حرف بود قبل از اینکه مادرش هم خرفی بطنه دست منو گرفت و کشون کشون برد به سمت اتاقش.
این کیه شیدا؟؟؟
شمارش رو میشناسی یا؟؟؟🙁😳
وای شیدا بخواد بیاد در خونه چی اگه بدونه تو اینجایی چی؟؟؟
وای بابا میکشتم واقعا میکشتم چی کار کنیم شیدا؟
یکی می خواست منو اروم کنه تازه الان من مونده بودم چجوری اینو آروم کنه
_مریم وقتی من اصلا نمیدونم این کیه از کجا اون باید ادرس اینجا رو داشته باشه عزیزم چرا زود ترسیدی دختر.!؟؟
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍
✨🤍
🤍
حضرت لقماﻥ ﺣﮑﯿﻢ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ
ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯿﺰ تا ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺟﺎ ﻧﻤﺎﻧﯽ!
ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻏﻼﻡ! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ!
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺷﺪ؛
حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﺎﻧﺪ.
ﻭﻟﯽ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺭﺍ
ﺑﻪ حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩ!
ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﯼ بی خبر
ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻧﻤﺎﺯﮔزاران ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯼ!
ﺑﺮﺧﯿﺰ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ هستی، ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺳﺠﻮﺩ ﻭ ﺗﺴﺒﯿﺢﺍﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﻔﻠﺖ ﺭﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!
ﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻧﯿﺴﺖ!
ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ!
ﺭﻭﺯ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﺪﻡ را ﺑﻪحضرت ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﮑﺎﺭﺩ.
ﻭحضرت حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺧﺖ ﻭ ﻣﺸﺘﯽ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﺷﯿﺪ!
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﺭﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﺟﺰ ﻋﻠﻒ ﻧﯿﺴﺖ
ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺍﺯحضرت ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﺪ!
حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ:
ﺍﯼ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﺷﻤﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﺖ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﻤﻞ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ!
ﻟﺬﺍ ﻣﻦ ﮔﻨﺪﻡ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﭙﺎﺷﯿﺪﻡ،
ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﯿﺖ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﺬﺭ ﮐﺮﺩﻡ!!!!
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﯽ ﻧﯿﺖ ﻭ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ!
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﺎ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﺩ!
🌹بهشت_را_به_بها_دهند_نه_بهانه🌹
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍
✨🤍
🤍
✅عزرائیل چگونه جان میگیرد؟
#فرار_از_مرگ
✍مردی وحشت زده سمت حضرت سلیمان(ع) رفت. حضرت سليمان ديد از شدّت ترس رويش زرد و لبانش كبود گشته، سؤال كرد: ای مرد مؤمن! چرا چنين شدی؟ سبب ترس تو چيست؟ مرد گفت: عزرائيل بر من از روی كينه و غضب نظری كرده و مرا چنانكه می بينی دچار دهشت ساخته است. حضرت سليمان فرمود: حالا بگو حاجتت چيست؟ عرض كرد: يا نبیّ الله! باد در فرمان شماست؛ به او امر فرمائيد مرا از اينجا به هندوستان ببرد، شايد در آنجا از چنگ عزرائيل رهائی يابم!
حضرت سليمان به باد امر فرمود تا او را شتابان بسمت كشور هندوستان ببرد. روز ديگر كه حضرت سليمان در مجلس ملاقات نشست و عزرائيل برای ديدار آمده بود گفت: ای عزرائيل برای چه سببی در بندۀ مؤمن از روی كينه و غضب نظر كردی تا آن مرد مسكين، وحشت زده دست از خانه و لانۀ خود كشيده و به ديار غربت فراری شد؟
عزرائيل عرض كرد: من از روی غضب به او نگاه نكردم؛ او چنين گمان بدی دربارۀ من برد. داستان از اين قرار است كه حضرت ربّ ذوالجلال به من امر فرمود تا در فلان ساعت جان او را در هندوستان قبض كنم. قريب به آن ساعت او را اينجا يافتم، و در يك دنيا از تعجّب و شگفت فرو رفتم و حيران و سرگردان شدم؛ او از اين حالت حيرت من ترسيد و چنين فهميد كه من بر او نظر سوئی دارم در حاليكه چنين نبود، اضطراب از ناحيۀ خود من بود. باری با خود می گفتم اگر او صدپر داشته باشد در اين زمان كوتاه نمی تواند به هندوستان برود، من چگونه اين مأموريّت خدا را انجام دهم؟ ليكن با خود گفتم من بسراغ مأموريّت خود می روم، بر عهدۀ من چيز دگری نيست. به امر حقّ به هندوستان رفتم ناگهان آن مرد را در آنجا يافتم و جانش را قبض كردم.
📚معاد شناسی، جلد اول، علامه طهرانی.
.دفتر اوّل «مثنوي» طبع ميرخاني، ص 26
@hezar_rah_narafte🍃🌹
ازپیرےپرسیدم
خوشبختےچیست
گفت
اگه میخواےسلامت باشے
موقع بیماری پدرومادرت
بهشون برس
اگرمیخواهےثروتمندشوی
به پدرمادرت کمک مالے کن
اگه میخواےخوشبخت باشی
باپدرومادرت مهربان باش
@hezar_rah_narafte🍃🌹
#داستانڪ
✍خدایی که سختی های تو را میبیند، تلاش تو را هم میبیند... بیخیال نشو!
دختر زیبای شاه عباس ، فرار کرده بود و در کوچه و خیابان میگذشت تا شب به حجره یک طلبه پناه برد ... به او گفت از خانواده مهمیست که اگر به او پناه ندهد ، بیچاره اش میکند... آقا محمد باقر هم ناگزیر به او پناه داد... دختر زیبای شاه ، شب در حجره خوابید... اما محمد باقر تا صبح نخوابید و دانه دانه انگشتانش را روی چراغ میسوزاند تا مبادا مغلوب وسوسه هایش شود ... صبح شد ، دختر و طلبه را گرفتند و به دربار بردند...
شاه گفت وسوسه نشدی؟ طلبه انگشتان سوخته اش را نشان داد ... شاه از تقوای طلبه خوشش آمد و به دخترش پیشنهاد ازدواج با او را داد و دختر قبول کرد! و محمد باقر استرآبادی، شد محمد باقر میرداماد، استاد ملاصدرا و داماد شاه ایران!
همیشه نهایتِ تلاشتو بکن!!
تا نتیجه ی شیرینشو ببینی
@hezar_rah_narafte🍃🌹
خیلی خیلی قشنگه این متن🌼🍃
زشت ترین قسمت بدن کجاست؟!
زشت ترین قسمت بدن
بینی بد فرم یا شکم بر آمده نیست،
زشت ترین قسمت بدن
ذهنی است که پر است از
افکار منفی،خشم ،کینه
پر است از بد بینی و بی اعتمادی،
اگر ذهن آدمی زشت باشد،
با هزار عمل جراحی که برای داشتن
اندامی زیبا انجام میدهد،
ذهن او همچنان زشت خواهد بود
و او را زیبا جلوه نخواد داد.
ای کاش مانند عمل زیبایی اندام
کمی ذهنها را جراحی و زیبا میکردیم
ذهن زیبا،زندگی را برای خود
و اطرافیانش زیباتر جلوه میبخشد..!
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍
✨🤍
🤍
مردي از بني اسرائيل، يكي از بستگان خود را كشت و جسد او را بر سر راه مردي از بهترين فرزندان قبيله بني اسرائيل گذاشت. سپس به خونخواهي او برآمد. كسي از آنها متهم شد كه قاتل اوست.
در نتيجه غوغاي برخاست. براي حل اين مشكل محضر موسي آمدند تا حق را آشكار سازد.
حضرت موسي دستور داد گاوي بياورند تا كشف حقيقت كنند. بني اسرائيل گمان بردند موسي آنان را استهزا مي كند، از روي تعجب گفتند:
- آيا ما را استهزا مي كنيد؟
موسي گفت:
- استهزا خوي نادانان است و من به خدا پناه مي برم از جاهلان باشم.
وقتي فهميدند مسأله جدي است گفتند:
- از پروردگارت بخواه براي من روشن كند، چگونه گاوي بايد باشد.
حضرت فرمود:
اگر بني اسرائيل در مرحله اول از فرمان موسي پيروي مي كردند، هرگونه گاوي مي آوردند در اطاعت ايشان كافي بود. ولي چون بهانه جوئي كردند، توضيح خواستند، خدا نيز كار را برايشان دشوار ساخت. و براي آن گاو نشانه هاي قرار داد كه پيدا كردنش كار آسان نبود.
لذا وقتي كه پرسيدند، اين گاو چگونه بايد باشد، خداوند فرمود:
آن گاو نه پير از كار افتاده است و نه بكر و جوان، بلكه ميان اين دو.
آن گاو نه پير و از كار افتاده باشد و نه بكر و جوان، بلكه ميان اين دو!
باز پرسيدند:
- چه رنگي باشد؟!
حضرت موسي فرمود:
- زرد رنگ، طوري كه هر بيننده را شاد و مسرور سازد.
گفتند:
- اي موسي! مشخصات گاو هنوز مبهم است واضح تر بفرما!
موسي گفت:
- گاوي كه به شخم زدن آرام و نرم نشده و براي زراعت، آبكشي نكرده باشد، بدون عيب بوده و غير از رنگ اصلي اش رنگ ديگري در آن نباشد.
با زحمت فراوان جستجو كردند در آخر مشخصات با مشخصات گاوي انطباق يافت كه نزد جواني از بني اسرائيل بود. وقتي كه براي خريد پيش او رفتند، گفت:
- نمي فروشم، مگر اينكه پوست گاوم را پر از طلا نماييد!
گفتار جوان را به حضرت اطلاع دادند، فرمود:
- چاره اي نيست بايد بخريد! آنان نيز به همان قيمت خريدند و آن را كشتند.
دم گاو را بر مرد مقتول زدند و او زنده شد، گفت:
- يا نبي الله! پسر عمويم مرا كشته است، نه آن كسي كه ادعا مي كنند.
اين گونه راز قتل بر همه آشكار شد. يكي از پيروان و اصحاب موسي گفت:
- يا نبي الله! اين گاو قصه شيريني دارد.
حضرت فرمود:
- آن قصه چيست؟
مرد گفت:
- جوان صاحب اين گاو، نسبت به پدر و مادر خويش خيلي مهربان بود. روزي او جنسي خريد. براي گرفتن پول، پيش پدر آمد، او را در خواب يافت.
چون نخواست پدر را از خواب شيرين بيدار كند، از معامله صرف نظر كرد، هنگامي كه پدر بيدار شد، جريان را به او عرض كرد.
پدر گفت:
- كار نيكويي كردي، به خاطر آن، اين گاو را به تو بخشيدم.
حضرت موسي عليه السلام گفت:
- ببينيد! اين فوايد نيكي به پدر و مادر است.
📚بحار
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍
✨🤍
🤍
عهد با مادر
پسربچهای برای سفر به شهر بغداد آماده می شد تا در آنجا درس بخواند و علم بیاموزد...
مادرش به او چهل دینار سپرد تا آن را خرج کند، سپس به او گفت: فرزندم با من عهد کن که هیچگاه و در هیچ کاری دروغ نگویی
پسرک به او قول داد که چنین کند، آنگاه همراه قافله خارج شد و رفت...
هنگامی که در صحرا راه میسپردند، گروهی از دزدان به آنها یورش بردند و پول و اموال آنها را غارت کردند، سپس یکی از مزدوران گروه به پسرک نگاهی کرد و از او پرسید: آیا تو هم چیزی به همراه داری؟
پسر پاسخ داد: چهل دینار!!
دزد خندید و گمان کرد که پسر قصد شوخی دارد و یا دیوانه است
از این رو او را گرفت و نزد رهبرشان برد و او را از آنچه پیش آمده بود با خبر ساخت
رهبر دزدان گفت: پسرم چه چیزی تو را به راستگویی واداشت؟!
پسر گفت: من با مادرم پیمان بستم که راستگو باشم، حال بیم آن دارم که به عهدم خیانت کنم
رهبر سارقان از گفته پسر سخت متاثر شد و گفت: دارائیت را آشکار کردی تا مبادا به عهد خود با مادرت خیانت کنی و من بیم دارم که به عهدم با خداوند خیانت ورزم
آنگاه به دزدان دستور داد هر آنچه را که از قافله ستانده بودند بازگردانند، سپس رو به پسرک کرد و گفت: من با دست کوچک تو به آغوش خداوند بزرگ بازمیگردم و توبه می کنم..
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍
✨🤍
🤍
✅حكمت های خدا
✍حضرت موسی عليه السلام فقيری را ديد كه ازشدت تهيدستی، برهنه روی ريگبيابان خوابيده. چون نزديك آمد او عـرض كرد : ای موسی ! دعا كن تا خداوند معاش اندكی به من بدهد كه از بی تابی، جانم به لب رسيده است.
**حضـرت بـرای او دعا كـرد و از آنجا برای مناجات به كوه طور رفت . چند روز بعد ، حضرت موسی عليه السلام از همان مسير باز میگشت ديد همان فقير را دستگير كردند و جمعيتی هم اجتماع نموده انـد، پرسيد: چه حادثه ای رخ داده است؟،،
گفتند: تا به حال پولی نداشت، تازگی مالی بـدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويی نمـوده و شخصی را كشتـه. اكنون اورا دستگير كردهاند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند
خداوند در قرآن می فرمايد: اگر خدا رزق را برای بنـدگانش وسعت بخشد، در زمـين طغيان و ستـم میكنند. ولو بسط الله الرزق لعباده فیالارض. آیه ۲۷ سوره مبارکه شوری. پس حضرت موسی عليـه السلام به حكمت الهی اقرار واز خواهش خود استغفار نمود
📚 حكايت های گلستان ،ص ۱۶۱
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🔰جملاتی زیبا از امیرالمومنین علی علیه السلام
✍️حضرت علی(ع): خود را نماینده خدا در امر دین بدانید. هر روز استغفار کنید و خدا را همیشه ناظر خود ببینید. لذت گناه را فانی و رنج آن را طولانی بدانید. با علما و دانشمندان با عمل ارتباط برقرار کنید با قرآن آشنا شوید. سعی کنید بعد از خود نام نیک به جای بگذارید. انتقاد پذیر باشید مردم را با لقب صدا نکنید. مکار و حیله گر و فحاش نباشید. حامی مستضعفان باشید. بدون تحقیق قضاوت نکنید. اجازه ندهید نزد شما از کسی غیبت شود. محبت به مال دنیا سر آغاز خطاهاست. صدقه دهید. چشم به جیب مردم ندوزید. اگر میدانید کسی به شما وام نمیدهد از او تقاضا نکنید. تا میتوانید به دنبال حل گره مردم باشید. شجاع باشید. مرگ یکبار به سراغتان میآید. نیکوکار بمیرید.
📚نهج البلاغه
@hezar_rah_narafte🍃🌹
امیرالمؤمنین عليه السلام در دعاى کمیل به درگاه خداوند:
اى پروردگار، اى پروردگار، اى پروردگار! به حقّ تو و به مقام قُدست، و به بزرگ ترين صفات و نام هايت، از تو درخواست مى كنم
كه اوقات شب و روز مرا به ياد خودت، آباد گردانى و پيوسته، در خدمت خودت قرارم دهى و اعمالم را به درگاهت بپذيرى تا آن كه همه اعمال و اَورادم يك وِرد شوند و تا ابد، در خدمت تو باشم
سرورم، اى آن كه تكيه ام به اوست، اى آن كه از احوال خويش به او شِكوه مى كنم، اى پروردگار، اى پروردگار!
اندام هاى مرا در خدمت به خودت، نيرومند گردان و دلم را در عقيده، استوار بدار و در ترس از خودت، به من كوشايى بخش و پيوسته مرا در خدمت خويش بدار، تا در ميدان هاى مسابقه دهندگان، به سوى تو بدوانم و در ميان پيشى گيرندگان به كوى تو بشتابم و در ميان مشتاقان، شوق نزديك شدن به تو، جانم را فرا گيرد و چونان نزديك شدن اخلاص مندان، به تو نزديك شوم و آن سان كه اهل يقين از تو مى ترسند، از تو بترسم و در كنار و پناه تو، با مؤمنانْ گِرد آيم
@hezar_rah_narafte🍃🌹
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
☔️💐 مریم با چشماش داشت منو زیر نظر میگرفت و حرکاتم رو چک میکرد. از حرکت چشمام متوجه استرس و ترس شدی
☔️💐
مریم با ترس ادامه داد : شیدا من خیلی میترسم خیلی زیاد انقدر که این داستان راحت میتونه منو سکته بده،!!
اگه بابا بفهمه کسی اومده در خونه وای وای وای یا ابالفضل مطمئنم دیگه تا روزی که زندم دیگه نمیتونم توی چشماش نگاه کنم😰🥶
_بابا مریم چرا اینجوری میکنی عشقم اصلا ما نمیدونیم این کیه که .اصلا بجزه خونواده تو و مهناز کی میدونه من اینجام ک بخواد بیاد اینجا.!
در ضمن کجای پیامش نوشته که میاد اینجا؟؟؟؟اصلا اینجا کجاست؟؟از کجا معلوم اصلا منظورش اینه که بخواد بیاد اینجا اوندفقط خواسته منو ببینه تازه اگر یک درصد من موافقت کنم.؟؟
حرفهام کمی روی مریم تاثیر گذاشت و میشه گفت تقریبا اروم گرفت اما از طرفیی خودم داشتم سکته میکردم و از این طرف هم باید اینو جمع میکردم.
تو شیش و بش بودم با خودم یهو پیام دوم رسید:📩
شیدا خانم ببخشید معرفی نکردم من یاسرم برادر کوروش!
نفس عمیقی کشیدم و خیالم راحت شد از اینکه حداقل فهمیدم پشت این خط کیه و اینو خوب میدونستم که یاسر اهل این کارا نیست بخواد بی آبرو بازی دراره و بیاد در خونه مردم.!!
_مریم فهمیدم کیه دختر
-واقعا میگی کیه ؟؟خوب بگو دیگه کیه.ای بابا شیدا بگو کیه ؟؟😨
-مریم تورو خدا اروم باش بابا تو اصلا فرصت میدی، یاسر بابا یاسر.
مریم یهو خودش رو روی تخت خوابش انداخت و انگار که بار سنگینی از روی دوشش برداشته باشم نفس عمیقی کشید.
جفتمونم میدونستیم یاسر همچین ادمی نیست و صد البته هم که نمیدونست من اینجا زندگی میکنم این چتد وقته.!
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🍃توکل برخدایت کن؛
کفایت میکندحتما؛
اگرخالص شوی بااو؛
صدایت میکندحتما"؛
🍃اگربیهوده رنجیدی؛
ازاین دنیای بی رحمی؛
به درگاهش قناعت کن؛
عنایت میکندحتما"؛
🍃دلت درمانده میمیرد؛
اگرغافل شوی ازاو؛
به هروقتی صدایش کن؛
حمایت میکندحتما"؛
🍃خطاگرمیروی گاهی؛
به خلوت توبه کن بااو؛
گناهت ساده میبخشد؛
رهایت میکندحتما"؛
🍃به لطفش شک نکن؛
اگردنیاحقیرت کرد؛
تورسم بندگی آموز؛
حمایت میکندحتما"؛
🍃اگرغمگین اگرشادی؛
خدایی راپرستش کن؛
که هردم بهترینهارا؛
عطایت میکندحتما ....
@hezar_rah_narafte🍃🌹
امام علی (ع)فرمودند
در خاتمه تورات پنج جمله است که دوست دارم هر روز بامداد آن را مطالعه کنم:
1- عالم بی عمل با شیطان برابر است.
2- سلطان بی عدالت با فرعون برابر است .
3- فقیر طمعکاری که در برابر توانگران خضوع کند با سگ همانند است.
4- ثروتی که از آن در امور خیر سودی نبرند با سنگ و آجر یکسان است.
5- زنی که بدون ضرورت و نیاز بیرون رود با کنیز برابر است.
📚نصایح صفحۀ 223
@hezar_rah_narafte🍃🌹
.