eitaa logo
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
18.7هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
254 ویدیو
0 فایل
"﷽" هزار راهِ نرفتــــــه در انتظار من است ، هزار فصل خزان جای🍂🍁 🌱 نوبهار من است ... . ارتباط با مدیر👌 @mehr_bano🌹🌿 کانال تبلیغاتی ما🍁 https://eitaa.com/tablighatkosar
مشاهده در ایتا
دانلود
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
🍃🤍🕊 هما خانم رو به من گفت این چه حرفیه جلو شوهرت می زنی می دونی حساس برای چی با حرفات عصبانیش می کن
🍃🤍🕊 من بیدار بودم و حرفاشون رو می شنیدم و متوجه شدم هومن بلیط کنسرت رو رزرو کرد اما من حال و حوصله کنسرت رفتن رو نداشتم کلا اهل گوش دادن به موسیقی نبودم و خیلی کم آهنگ گوش می دادم و هیچ خواننده ای مورد علاقه ام نبود!! تو همین افکار بودم که هومن اومد تو و چراغ رو روشن کرد و گفت پریسا خوابیدی بلند شو که باید حساب پس بدی وقت تنبیهت رسیده..🤨 پتو رو کنار زدم و گفتم چیه حرفای چند ساعت پیشت کافی نبود اومدی تکمیلش کنی!! هومن در حالی که تیشرتش رو درمی آورد گفت جواب نده زبون درازی نکن واگرنه یه رفتاری ازمن می بینی که تا حالا ندیدی -چه رفتاری می خوای کتک بزنی، بیا بزن هرچی باشه قبلا هم این کار رو کردی دیگه رفتار از اون بدتراونم فردای روز عروسی هومن گفت آره بدتر از اون -تو خودت عصبانی ‌می شی درصورتیکه می دونی حرف من الکی و نمایشی بود واز قصد اما من دیدمت چطور زل زده بودی به دخترها و دید می زدی من چی بگم هومن گفت خودم می دونم که قصدی نداشتی فکر می کنی اگه نمی دونستم زنده ات می ذاشتم!! اما بار آخرت باشه چنین حرفی می زنی دفعه بعدی این طور رفتار نمی کنم یه بار دیگه بی قصد یا باقصد جلو من از پسر دیگه ای تعریف کنی ، من می دونم وتو به گفته مامان تو اصلا خیلی پررویی که جسارت می کنی جلو شوهرت این حرف رو بزنی مامان من تا حالا چنین جرعتی نکرده گفتم هومن خوب خودت رو جای من بذار منم اذیت می شم☹️ هومن گفت برای چی اذیت می شی من اگه چیزی باهام بودو ریگی به کفشم آنقدر احمق نبودم که جلو تو گاف بدم تو دچار سو تفاهم شدی حالا هم باید تنبیه بشی!! @hezar_rah_narafte🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهار عامل ما را 🔥‍ جهنـمی 🔥‍ کرد ✍در قیامت بارها میان اهل بهشت و جهنم گفت و گو رخ می دهد ٬ که قرآن ترسیمی از آن گفت و گوها را بیان فرموده است٬ یکی از آن صحنه ها که در سوره مدثر آمده این است که: اهل بهشت از مجرمان می پرسند: چه عاملی شما را به روانه کرد؟ ⚫️ آنها می گویند : ۴ عامل : ۱ - « لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلّینَ » ٬ پای بند به نماز نبودیم . ۲ - « لَمْ نَکُ نُطْعِمُ المِسْکینَ » به گرسنگان اعتنا نمی کردیم. ۳ - « کُنّا نَخوُضُ مَعَ الْخائِضینَ » ٬ ما در جامعه فاسد هضم شدیم . ۴ - « کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدّین » ٬ قیامت را هم نمی پذیرفتیم. 📚 قصص الصلاة ص ۱۸۹ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج @hezar_rah_narafte🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣✨دلهای پاک همچون برکه‌های زلال و آرامی‌اند که پرندگان سبکبال برای رفع خستگی کنار آن می‌نشینند و به آن پناه میبرند خوشا بحال دلهای پاک وخوشا بحال کسانی که مایه‌ی آرامش دیگرانند ❣✨ ‌‌‍‌‌عصر بخیر💞
‍ ✍️ پیامبر اکرم ﷺ فرمودند: ✅ مومن را آنگاه عاقل و فرزانه توان دانست، که در وی ۱۰ خصلت باشد: 1️⃣ آنکه خلق خدا به خیر و احسان او امیدوار باشند... 2️⃣ مردم از شر بدی او در امان باشند... 3️⃣ نیکویی دیگران را هر چند کم و بی مقدار باشد بسیار شمرد 4️⃣ خوبی خویش را هر قدر بسیار و فراوان باشد، اندک و ناچیز داند... 5️⃣ در همه عمر از طلب دانش، سیر و خسته نشود... 6️⃣ فروتنی را بر عزت ترجیح دهد... 7️⃣ فقر و درویشی را از ثروت و مالداری بیشتر خواهد... 8️⃣ از بهره دنیا به همان قوت و روزی خویش قناعت کند... 9️⃣ کسی را نبیند مگر انکه با خود گوید از من بهتر و پارساتر است.. 🔟 از مراجعه نیازمندان به نزد او ناراحت نمی‌شود... 📚 خصال شیخ صدوق @hezar_rah_narafte🍃🌹
📚مرحوم_دولابی هر جا غصه دار شدی استغفار کن استغفار امان انسان است به این کاری نداشته باش که چرا محزون شده ای . اذیتت کرده اند؟ گناهی کردی؟ محزون که شدی استغفار کن . چه غم خود را داشته باشی و چه غم مومنین را استغفار غم ها را از بین می برد همانطور که وقتی خطا می کنی همه صدمه میخورند ، مثلا وقتی چند نفر کفران می کنند به همه ضرر می رسد ، استغفار که می کنی به همه ما سوای خودت نفع می رسانی. استغفار:( اَستَغْفُراللهَ رَبّی و اَتوبُ اِلَیه) @hezar_rah_narafte🍃🌹
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
🍃🤍🕊 من بیدار بودم و حرفاشون رو می شنیدم و متوجه شدم هومن بلیط کنسرت رو رزرو کرد اما من حال و حوصله
🍃🤍🕊 دلم می خواست با تموم قدرت جیغ بکشم اما خودم رو کنترل کردم از دست هومن عاصی بودم، عصبانی بودم پراز خشم و حرص بودم، به قدری خسته بودم که نای نداشتم از جا بلند بشم با همون حالت خوابم برد.. اون هر ماری دلش میخواس باهام میکرد و من چاره ای جز تحمل نداشتم☹️🥺 🌤صبح که از خواب بیدار شدم ترجیح دادم قبل از بیدار شدن هومن از اتاق بیرون برم وقتی از روی تخت بلند شدم حس کردم تمام بدنم در می کنه! سریع لباس پوشیدم و رفتم بیرون ،..به سمت دستشویی رفتم تا آبی به صورتم بزنم ، وقتی می خواستم دست هام رو بشورم دیدم مچ دستتان کبود شده ،... لباسم رو پایین تر و روی دستم کشیدم تا کسی کبودی ها رو نبینه توی آینه نگاه کردم و دیدم گردنم هم چند جای کبودی داره،..😣☹️ از دستشویی بیرون اومدم آروم و پاورچین به سمت اتاق خواب رفتم و با احتیاط از تو چمدون یه لباس یقه اسکی برداشتم و با لباسم عوض کردم و بیرون اومدم ،.! توی تراس نشسته بودم و فضای بیرون و دریا رو تماشا می کردم چقدر زیبا بود همیشه خونه رو به دریا رو توی رویاهام تصور می کردم و الان جای بودم که صبح که از خواب بیدار می شدم منظره دریا رو می دیدم ! درست مثل خیالاتم که تصور می کردم صبح ها که از خواب بیدار می شم پرده ها رو کنار می زنم و دریا رو می بینم🌊 ساعتی گذشت وبابا امیر وهما خانم بیدار شدن ‌و بعد هم هومن ،.. امروز و فردا کنسرت خواننده ها بود و باید می رفتیم هما خانوم لباس های مجلسی شیکی خریده بود و یکی رو به من داد و گفت؛ تو بپوش،..!👗👒 @hezar_rah_narafte🍃🌹
‍ ✅4 اصطلاح غلط و نیاز به اصلاح 1- خدا بد نده: این کلام اهانت به پروردگار است. زیرا خدای تعالی در قرآن فرموده: «هیچ خوبی به شما نمیرسد مگر از ناحیه خدا و هیچ بدی به شما نمیرسد مگر از ناحیه خود شما(که بخاطر اعمال خودتان است) 2- عیسی به دین خود، موسی به دین خود: این جمله معنای صحیحی ندارد. زیرا بین پیامبران خدا، کوچکترین اختلافی نبوده و همه آنها مردم را به توحید و یکتاپرستی دعوت میکردند و عقیدۂ یکسانی داشتند 3- ولش کردی به اَمان خدا: این حرف کفر آمیز است. زیرا اگر کسی مال یا فرزند خود را به امان خدا بسپارد که غمی نیست. بهتر است بجای این کلام گفته شود: "ولش کردی به حال خودش" پس بدبخت شد رفت. 4- انسان جایز الخطاست: این حرف نیز غلط است، زیرا انسان برای خطا کردن جایز نیست. بهتر است بگوییم انسان "ممکن الخطا" ست. یعنی ممکن است خطا کند و بهترین خطا کنندگان، توبه کنندگان هستند. @hezar_rah_narafte🍃🌹
‌ آیت‌الله مجتهدی تهرانے(ره) : امام علی (علیه السلام) : 💫 خداوند چهار چیز را در چهار چیز مخفی نموده ؛ 1️⃣ رضای خود را در طاعت ها پس هیچ عبادتی را کم نشمارید شاید همان مورد رضای خدا باشد 2️⃣ غضبش را در گناهان پس هیچ گناهی را کوچک نشمارید شاید همان مورد غضب او باشد 3️⃣ استجاب خود را در دعاها پس هیچ دعایی را اندک مپندارید شاید همان مستجاب باشد 4️⃣ ولی و دوست خود را در میان بندگانش پس به هیچ بنده ای بی اعتنایی نکنید شاید او ولی خدا باشد و شما نشناسید @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 حضرت عیسی(عليه السلام) روزی از راهی می گذشت که چشمش به جمعیتی از مردم افتاد.آن جمعیت در گوشه ای ایستاده بودند و به چیزی نگاه میکردند. عیسی به سوی آن جمعیت رفت تا ببیند چه چیزی توجه آن عده را جلب کرده است.وقتی نزدیک رفت دید که سگ مرده ای روی زمین افتاده است و آن جمعیت به دور آن جسد جمع شده اند. هرکس از آنان درباره ی آن سگ مرده حرفی میزد یکی میگفت: -عجب حیوان پست وبی ارزشی است.خوب شد که مرد. -اگر هم کسی این سگ را کشته باشد حق داشته است زیرا این حیوان زشت وبد قواره است. -چشمش کور که مرده است.این حیوان چقدر زشت رو و پلید است. عیسی(عليه السلام)هر چقدر گوش داد از حرف های مردم غیر از بد گویی درباره ی سگ چیزی نشنید. وقتی آن جمعیت هر چه دلشان خواست درباره ی آن سگ مرده بدگویی کردند نوبت به عیسی(عليه السلام) رسید.آن مردم میخواستند از دیدگاه پیامبر خدا آگاه شوند. حضرت عیسی(عليه السلام)فرمود: -خوب نگاه کنید دندان های سفید این سگ را مشاهده کنید و ببینید که چه دندان های سفید و قشنگی دارد.آیا درّ گرانبها به سفیدی دندان های او هست؟ مردم به دهان نیمه باز سگ مرده نگاه کردند دندان های حیوان به راستی سفید و درخشان بود.دندان هایی سالم که شاید نظیرش در دهان هیچکدام از آنان نبود. حضرت عیسی(عليه السلام)که سکوت آن مردم را مشاهده کرد با سخن دیگری که بر زبان آورد آنها را بیشتر به اندیشه برد: شما مردم چرا فقط عیب ها را مشاهده میکنید و روی آن انگشت میگذارید!ای مردم کاش به جای مشغول بودن به عیب دیگران متوجه عیب و ایراد خودتان میشدید و به رفع ان می کوشیدید: @hezar_rah_narafte🍃🌹
ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﻴﭻ ﺁﺩﻣﻲ ﻧﺸﻮ ﻭ ﺯﻳﺮ ﻭ ﺭﻭﺵﻧﮑﻦ ،ﺣﺘﻲ ﻋﺰﻳﺰﺗﺮﻳﻨﺖ ! ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﻴﻞ ﺑﺰﻧﻲ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﻳﻪ ﮐﺮﻡ ﺗﻮﺵﭘﻴﺪﺍ ﻣﻴﮑﻨﻲ پنج چیز است که نمی توان آنها را باز گرداند: 🍃۱. سنگ ................... پس از پرتاب شدن" 🍃۲. حرف ................... پس از گفتن" 🍃۳. موقعیت ............... پس از پایان یافتن" 🍃۴. زمان ................... پس از گذشتن" 🍃۵. دل ......................پس از شکستن" هرگز به کسی حسادت نکن بخاطر نعمتی که خدا به او داده ... زیرا تو نمیدانی خداوند چه چیزی را از او گرفته است ... و غمگین مباش وقتی خداوند چیزی را از تو گرفت ... زیرا تو نمی دانی خداوند چه چیزی را عوض آن به تو خواهد داد . *"همیشه شاکرباش"* @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 ✨گفتگو با خدا✨ 🍃 گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟ 🍃گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟ 🍃گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟ 🍃گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟ 🍃گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟ 🍃گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟ 🍃 گفتم: خدایا اینقدر نگو من گفت: من توام ، تو من . . . @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 خداوند متعال به حضرت موسی (ع) فرمود اي موسي ! من شش چيز را در شش جا قرار دادم؛ ولي مردم در جاي ديگر آنها را جست و جو می کنند و این درحالی است که هرگز آنها را در آنجا نخواهند يافت : 1- راحتي و آسایش مطلق را در '' آخرت'' قرار دادم، ولي مردم در '' دنيا '' به دنبال آن مي‌گردند! 2- عزت و شرف را در ''عبادت'' قرار دادم، ولي مردم آن را در '' پست و مقام '' مي جويند! 3- بي‌نيازي را در ''قناعت'' قرار دادم، ولي مردم آن را در ''زيادي مال و ثروت'' جستجو مي‌كنند! 4- رسیدن به بزرگی و مقام را در ''فروتني'' قرار دادم، ولي مردم آن را در'' تكبّر و خود برتر بيني'' می جویند! 5- کسب علم را در ''گرسنگي و تلاش'' قرار دادم، ولي مردم با ''شکم سیر'' دنبال آن مي‌گردند! 6- اجابت دعا را در " لقمه حلال " قرار دادم، ولي مردم آن را در ''طلسم و جادو'' جست و جو می کنند! @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 📚در حدیث آمده است که حضرت موسى(علیه السلام) بیمار شده بود، بنى اسرائیل به عیادت او رفتند و بیمارى او را تشخیص دادند، و به او گفتند اگر از فلان دارو استفاده کنى بهبودى خواهى یافت، موسى(علیه السلام) گفت: من از هیچ دارویى بهره نمى‏گیرم تا خداوند بدون دارو مرا شفا دهد! ولى بیماریش طولانى شد. باز به او گفتند: داروى این بیمارى، معروف و مجرب است و ما با آن مداوا مى‏کنیم و بهبودى مى‏یابیم، باز موسى(علیه السلام) گفت: من از دارو استفاده نمى‏کنم! ولى بیماریش ادامه یافت، سرانجام خداوند به او وحى فرستاد: «به عزت و جلالم سوگند که بهبودى به تو نمى‏دهم مگر اینکه از دارویى که به تو گفته ‏اند استفاده کنى!» موسى(علیه السلام) گفت آن دارو را براى او بیاورند و از آن استفاده کرد و بهبودى یافت، در این هنگام در دل موسى(علیه السلام) وسوسه ‏اى پیدا شد(شاید وسوسه‏ اش این بود که چرا خداوند تنها با توکل مرا رهایى نبخشید) دراین هنگام خداوند به او وحى فرستاد: تو مى‏خواهى با توکل خود حکمت و سنت مرا باطل کنى؟! مگر منافع داروها را کسى جز من در آنها قرار داده است‏»؟! .📚( کافى، جلد 1، صفحه‏183، حدیث‏7) @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد.مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت. روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم! مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هرجادلت می خواهد!زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!غروب به خانه آمد . مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد . زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟ مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم! ✅هرکه باشد نظرش در پی ناموس کسان ... پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 مردی داخل بقالی محله شد ، و از بقال پرسید که قیمت موزها چقدر است ؟ بقال گفت : دوازده دینار و سیب ده دینار ... در این لحظه زنی وارد مغازه شد که بقال او را می شناخت ، و او نیز در همان منطقه سکونت داشت . زن نیز قیمت موز و سیبها را پرسید و مرد جواب داد : موز کیلویی سه دینار و سیب پنج دینار .. زن گفت : الحمدلله و میوه ها را خواست .. مرد که هنوز آنجا بود از کار بقال تعجب کرد و خشمگینانه نگاهی به بقال انداخت و خواست با او درگیر شود که جریان چیست ... که مرد بقال چشمکی به او زد تا دست نگه دارد و صبر کند تا زن از آنجا برود .. بقال میوه ها را به زن داد و زن باخوشحالی گفت الحمدلله بچه هایم میوه خواهند خورد و از آنجا رفت ، هر دو مرد شنیدند که چگونه آن زن خدا را شکر می کرد مرد بقال رو به مرد مشتری کرد و گفت : به خدا قسم من تو را گول نمی زنم بلکه این زن چهار تا یتیم دارد ، و از هیچ کس کمکی دریافت نمی کند ، و هرگاه می گویم میوه یا هر چه می خواهد مجانی ببرد ناراحت می شود ، اما من دوست دارم به او کمکی کرده باشم و اجری ببرم برای همین قیمت میوه ها را ارزان می گویم .. من با خداوند معامله می کنم و باید رضایت او را جلب کنم . این زن هر هفته یک بار به اینجا می آید به الله قسم و باز به الله قسم هربار که این زن ازمن خرید می کند من آن روز چندین برابر روزهای دیگر سود می برم در حالیکه نمی دانم چگونه چنین می شود و این پولها چگونه به من می رسد ... وقتی بقال چنین گفت ، اشک از چشمان مرد مشتری سرازیر شد و پیشانی بقال را به خاطر کار زیبایش بوسید ... هرگونه که قرض دهی همانگونه پس می گیری نه اینکه فقط برای پس گرفتن آن بلکه بخاطر رضای الله چرا که روزی خواهد آمد که همه فقیر و درمانده در برابر الله می ایستند و صدقه دهنده پاداش خود را خواهد گرفت .. لذت برآورده نمودن حاجات دیگران را کسی نمی داند مگر آنکه آن را برطرف نموده باشد . @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 🌼داستان کوتاه آموزندا ✍بچه که بودم خیلی لواشک آلو دوست داشتم، برای همین تابستون که می شد مادرم لواشک آلو واسم درست می‌کرد, منم همیشه یه گوشه وایمیستادم و نگاه می کردم... سخت ترین مرحله ،‌ مرحله ی خشک شدن لواشک بود... لواشک رو می ریختیم تو‌ سینی و می ذاشتیم رو بالکن، زیر آفتاب تا خشک بشه ... خیلی انتظار سختی بود، همش وسوسه می شدم ناخنک‌ بزنم ولی چاره ای نبود بعضی وقتا برای خواسته ی دلت باید صبر کنی... صبر کردم تا اینکه بالاخره لواشک آماده شد و یه تیکه کوچیکش رو گذاشتم گوشه ی لپم تا آب بشه... لواشک اون سال بی نهایت خوشمزه شده بود... نمی‌دونم‌ برای آلو قرمز های گوشتی و خوش‌طعمش بود یا نمک و گلپرش اندازه بود، هر‌چی‌بود انقدر فوق العاده ‌بود که دلم نمی خواست تموم بشه...برای همین برعکس همیشه حیفم ‌میومد لواشک بخورم ، می ترسیدم زود تموم بشه ... تا اینکه یه روز واسمون مهمون اومد، تو اون شلوغی تا به خودم اومدم دیدم بچه های مهمونمون رفتن سراغ لواشکای من...لواشکی که خودم حیفم میومد بخورم حالا گوشه ی لپ اونا بود و صدای ملچ ملوچشون تو گوشم می پیچید... هیچی از اون لواشکا باقی نموند ، دیگه فصل آلو قرمز هم گذشته بود و آلویی نبود که بشه باهاش لواشک درست کرد...من لواشک خیلی دوست داشتم ولی سهمم از این دوست داشتن دیدنش گوشه ی لپ یکی دیگه بود... تو زندگی وقتی دلت چیزی رو می خواد نباید دست دست کنی باید از دوست داشتنت لذت ببری چون درست وقتی که حواست نیست کسی میره سراغش و همه ی سهم تو میشه تماشا کردن و حسرت خوردن... @hezar_rah_narafte🍃🌹
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
🍃🤍🕊 دلم می خواست با تموم قدرت جیغ بکشم اما خودم رو کنترل کردم از دست هومن عاصی بودم، عصبانی بودم پر
🍃🤍🕊 لباس مجلسی من عروسکی بود و خیلی بهم میومد هما خانوم موهای خودش رو سشوار کشید و کارش که تموم شد هومن هم موهای من رو سشوار کشید موهام رو دورم ریختم و یه آرایش ملیح هم کردم!! اما هما خانم آرایش غلیظ کرد🙁 از سایه چشم و خط چشم تا رژگونه ورژلب قرمز بگیر تا اوه... من و هما خانوم به خودمون می رسیدیم و بابا این ها هم آماده می شدن هومن جای کبودی های من رو از کرمی که هما خانوم داده بود زد!! هما خانم کبودی ها رو دید اما چیزی نگفت جرعت نکرد حرفی بزنه من فکر می کردم وقتی ببینه با هومن دعوا می کنه و می گه این وحشی بازی ها چیه اما هیچی به روی خودش نیاورد و حتی خم به ابرو یا یه اخم کوچیک،..، من و هما خانم آماده که شدیم منتظر بابا و هومن شدیم وقتی آماده شدن راهی شدیم وقتی رسیدیم همه جا شلوغ بود همه ایرانی ها برای کنسرت اومده بودن نصف جمعیت از ایران و بقیه ایرانی ها ایرانی های مقیم کشورهای دیگه هما خانوم با یه خونواده آشنا شده بود که از انگلیس اومده بودن ،ترکیه برای سفر،.. سیما خانوم یه خانم گوش تلخ ونچسب بود درست مثل هما خانوم که از نوک دماغش همه رو می دید،😒😮‍💨 سیما خانوم دوتا پسر با یه دختر داشت درست مثل هما خانوم،.اما پسرها مجرد بودن وفقط دخترش نامزد داشت که اوهم نیومده بود وسیما خانم با آقا بهمن با دوتا پسرهاشون اومده بودن اسم پسرها کامران و کیان بود!🤔 سیما خانوم اول فکر کرده بود من دختر هما خانومم و هما خانوم گفت دخترم ساکن کانادا @hezar_rah_narafte🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نیایش صبحگاهی 🌸🍃 🌸الهی🙏 ✨وقتی که تو با منی هیچ غمی نیست 🌷وقتی تو در منی هیچ منی نیست ✨وقتی تو بر منی هیچ کمی نیست 🌷پس اینگونه در برم گیر... ✨که تنها اراده تو‌جاری باشد و بس! 🌸مهربان پروردگارم! ✨ای همه نیاز‌من ! 🌷شکرت که صفحه ای دیگر از صفحات ✨دفتر زندگانی ام را به من عطا کردی 🌷ای آنکه یادت آرامبخش دلهاست، ✨ای که مرا می آزمایی و 🌷 مرا در این آزمون به حال خود وا نمیگذاری ✨ازتو سپاسگرارم، انیس جانها... 🌸الهی به امید نگاه رضایت تو در زندگی... صبح بخیر همراهان گرامی 🕊💓🕊
💫هیچ ﺯن یا مردی ذاتا خیانتکار نیست ﻗﺒﻞ ﺍﺯ اتهام زدن به طرف مقابل ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪ جمله ﺧﻮﺏ ﻓﮑﺮ کنید: 💫ﺍﮔر ﺑﻪ همسرت ﻣﺤﺒﺖ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ 💫ﺍﮔر با همسرت ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺣﺮﻑ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺯﺩ 💫ﺍﮔر با همسرت ﺗﻔﺮﯾﺢ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻔﺮﯾﺢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﺩ 💫ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺍﯼ همسرت ﻫﺪﯾﻪ ﻧﺨﺮﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺧﺮﯾﺪ 💫ﺍﮔﺮ همسرت ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺭﮐﺶ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ 💫ﺍﮔﺮ همسرت ﺭﺍ ﻭﻝ ﮐﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﭼﺴﺒﯿﺪ 💫ﺍﮔﺮ همسرت ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ و ‏(ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺧﯿﺎﻧﺖ نمی‌کند ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺁﺑﺮﻭست ﻧﻪ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺗﻮ‏) 👈هیچ گاه خود را استثناء ندانید؛ ﺍﯾﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎ ﺷﺎﻣﻞ ﺣﺎﻝ تمام افراد ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﯿﺪ ﻧﻪ ﻣــــﺮﺩ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺧﻮﺍهد کرد و نه زن. @hezar_rah_narafte🍃🌹
✅دنیا هفت رو دارد: 1. خوشی و سرور؛ 2. ناخوشی و اندوه؛ 3. عافیت و تندرستی؛ 4. موفقیت و کامیابی؛ 5. بخشش و آمرزش؛ 6. احترام و محبت؛ 7. چشم پوشی و نادیده گرفتن بدی ها. 🍃از خدا می خواهم که اولی را نصیب شما کند؛ 🍃 دومی را از شما دور کند؛ 🍃 با سومی شما را بپوشاند؛ 🍃چهارمی را در مسیرتان قرار دهدو پنجمی قسمتتان 🍃ششمی از طرف من تقدیم شما و 🍃هفتمی را هم از شما درخواست دارم. @hezar_rah_narafte🍃🌹
✅قشنگه حتما بخونید روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد. فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت. فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید. ثروتمند شگفت زده شد و گفت: چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود، پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟! فقیر گفت: هر کس آنچه در دل دارد می بخشد!!! 🍃درجهان سه چیز است که صدا ندارد : مرگ فقیر، ظلم غنی، چوب خدا @hezar_rah_narafte🍃🌹
✅ حمد شفا یقینا اثر دارد 🍃 گاهی اوقات شخصی مانند مسیح(ع) است که با یک جمله بیماری را درمان می‌کند؛ البته آن معجزه است اما آن‌که ما موظّفیم این است که اگر یک یا هفت بار خواندیم یقیناً اثر دارد. 🔸 اثر خواندن حمد در چند بخش است: اول این فکرش هدایت می‌شود که در بین این پزشکان به کدام پزشک مراجعه کند؛ سپس طبیب در بین انحای بیماری کدام بیماری را تشخیص بدهد. سومین بخش این است که فکر طبیب را هدایت بکند به تشخیص داروی شفابخش. حال کسی که نسخه را گرفته به کدام داروخانه برود که داروی تاریخ مصرف گذشته و بی‌اثر را به او ندهد. وقتی مراجعه کرده به داروفروش، او اشتباه نکند و نسخه را عوضی نپیچد و وقتی که آورد به بیمارستان و به پرستار داد، پرستار اشتباهی تزریق نکند یا اشتباهی مصرف نکند. این‌ها همه به برکت همین حمد است. ✅ معنای این‌که از شفا بگیرید تنها این نیست که کسی حمد بخواند فوراً بیمار معالجه بشود. آن شدنی است اما برای خواص. بالاتر از این هم هست ولی حدّاقل برکت این حمدها این است. 📚آیت_الله_جوادی_آملی @hezar_rah_narafte🍃🌹
از آدمی که همه دوسش دارن بترس! هیچ آدمے نمیتونه همه رو از خودش راضی نگه داره مگه اینکه یه خصلت کثیف رو تو خودش پرورش بده... و اون دوروییه 🍃انسانی که دُورو وَ دُوزبانه باشد،بَدبنده ای است! در روبرو از برادرش تعریف میکندودر پشت سرگوشتش را(باغیبت)میخورد! اگرنعمتی به برادرش داده شود،حسودی میکندواگربرادرش گرفتارشودبه اوخیانت میکند. @hezar_rah_narafte🍃🌹
سلام دوستان اولین روزهای فصل سرد سال دلچسب و گوارا❄️☔️ امیدوارم روزهای سخت رو طاقت بیارین که آسانی ها رو در پیش داریم🙏❤️‍🔥🔥 سیما خانوم همیشه سر این موضوع فخر فروشی می کرد و برای همه قیافه می گرفت اما تعجب می کردم که چرا برای سیما خانوم که خودش هم خارج از ایران و انگلیس زندگی می کرد قیافه می گرفت ،.! دوتا آدم مغرور خوب باهم جور شده بودن شوهر سیما خانوم آقا بهمن مرد متشخص و با اصالتی به نظر می رسید درست مثل بابا امیر و بابا امیر و آقا بهمن هم باهم گرم گرفته بودن ، ما بچه ها هم باهم بودیم دو خونواده طوری باهم رفتار می کردن که هرکی از دور ما را می دید فکر می کرد سالها باهم آشنا هستیم و من هم که معذب بودم اما سعی می کردم خودم رو هم رنگ جماعت بکنم،.!😣😮‍💨 برنامه شروع شده بود و من بین اون جمعیت احساس می کردم دارم خفه می شم و نفس کم میارم حالت تهوع داشتم از طرفی تحت فشار بودم اما نمی شد از جام تکون بخورم صدای جیغ و دست وهورا از هر طرف به گوش می رسید!! مردم به شدت هیجان زده بودن و از حال خودشون خارج شده بودن و روی رفتارهاشون کنترلی نداشتن،… از نظر من دیدن آدم های معروف از نزدیک هیجانی نداشت و جذاب نبود شاید هم چون با هیچ کدوم خاطره ای نداشتم اینطور بود و واقعا نمی تونستم درک کنم چرا مردم اینطور عکس العمل نشون می دادن وقتی خواننده های مورد علاقه شون که روی سن می اومدن🙁🤔 خواننده ها یکی یکی می اومدن و برنامه هاشون رو اجرا می کردن و بیشتر آهنگ های قدیمی و پر خاطره شون رو می خوندن!! @hezar_rah_narafte🍃🌹
عارفی سی سال، مرتب ذکر می گفت: استغفر الله مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار میکنی؟ ما که از تو گناهی ندیدیم! جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمداللهِ نابجاست! روزی خبر آوردند ... بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم حجره ی من چه؟ گفتند حجره ی شما نسوخته؛ گفتم: الحمدلله... معنی آن این بود که مال من نسوزد، مال مردم ارتباطی به من ندارد! آن الحمدلله از روی خود خواهی بود نه خدا خواهی چقدر از این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم که شاکر هستیم؟ @hezar_rah_narafte🍃🌹
مردی به نزد کدخدا که فرد حکیمی بود رفت و گفت در کوچه ما خانه ای است که زنی به همراه دخترش در آنجا زندگی میکند و مردان زیادی در آنجا رفت و آمد می‌کنند و من به شدت به آنان مشکوک و بدبینم. حکیم به ا‌و گفت اینبار به آنجا برو، کیسه ای بردار و هر بار که شخصی وارد آنجا شد سنگی در آن بیانداز و پس از یک هفته نزد من بیا. مرد این کار را کرد و پس از چند روز کیسه او پر و سنگین شد، اما به خاطر حرف حکیم تا یک هفته به کارش ادامه داد. پس از یک هفته کیسه سنگ را برداشت و به زحمت خودش را به نزد حکیم رساند و از سنگینی سنگها شکایت کرد... حکیم گفت: آن خانه، خانه دانشمندی بود که پس از فوتش وصیت کرد تا شاگردانش از کتابخانه بزرگ و ارزشمند او استفاده کنند؛ به همین دلیل است که شاگردان او دائم به خانه آنها در رفت و آمد هستند. اما تو که با کیسه سنگینی خسته و بی تاب شدی در قیامت با بار گناهی که هر بار با فکر و ظن بد در مورد آن خانه برای خودت جمع میکردی چه میکنی؟! @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 امام جعفر صادق (علیه السلام)فرمودند دو مرد وارد مسجد شدند، یکی از آنها عابد بود و دیگری گنهکار وقتی که از مسجد بیرون آمدند، مرد گنهکار، مؤمن راستین بیرون آمد ولی مرد عابد، فاسق و گنهکار بیرون آمد! از این رو که عابد وقتی وارد مسجد شد، به عبادت خود می بالید و در اندیشه خود به عبادتش مغرور بود، ولی گنهکار در فکر پشیمانی از گناه و طلب آمرزش گناهانش از خدا بود. 🍃 خداوند به حضرت داود (ع) خطاب کرد: (بشر المذنبین و انذر الصدیقین) [گناهکاران را مژده بده و درستکاران راستگو را بترسان] حضرت داود (ع) عرض کرد: چگونه گناهکاران را مژده بدهم و درستکاران را بترسانم خداوند فرمود: به گناهکاران مژده بده که من پذیرای توبه و بخشنده گناه هستم و درستکاران را بترسان که به اعمال خود، مغرور و خودبین نشوند. زیرا بنده ای نیست که او را به پای حسابرسی بکشم، مگر اینکه بر اثر ناخالصی های عبادتش به هلاکت بیفتد 📚اصول کافی @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 مسجد داشت خلوت می شد. نماز جماعت تمام شده بود. عده زیادی بلند شده و رفته بودند. تنها چند نفری نشسته بودند یا نماز می خواندند. امام موسی کاظم (علیه السلام) مشغول نماز خواندن بود. زکریا اعور تکیه داده بود به دیوار صحن و عجله ای برای رفتن نداشت. منتظر بود امام نمازش را تمام کند تا ایشان را همراهی کند. پیرمردی هم نزدیک امام نشسته بود. او هم انگار عجله ای برای رفتن نداشت. شاید هم خم و راست شدن و سجده و رکوع خسته اش کرده بود. آخر پای پیرمرد درد می کرد. به زحمت می توانست روی پا بند بشود و بدون عصا اصلا نمی توانست راه برود. مدتی بعد، پیرمرد تصمیم گرفت بلند شود و راه بیفتد. به سختی روی پاهای لرزانش بلند شد، اما انگار بعد یادش آمد که فراموش کرده عصایش را بردارد. خم شدن و برداشتن عصا برایش سخت بود. یکی دو بار تلاش کرد، اما نتیجه ای نگرفت. زکریا فاصله اش با پیرمرد زیاد بود و نمی توانست به کمکش برود. شاید تنبلی اش می آمد از سر جای خود برخیزد، اما در همین موقع اتفاق عجیبی روی داد. امام در همان حال نماز، عصای پیرمرد را برداشت و به او داد و بعد نمازش را ادامه داد. آن وقت بود که زکریا، هم از کارش پشیمان شد و هم فهمید که کمک کردن به پیرمرد ناتوان، چقدر می تواند مهم باشد، آنقدر که بتوان سر نماز هم این کار را انجام داد. 📚حکایت هایی از زندگی امام موسی کاظم (علیه السلام)، @hezar_rah_narafte🍃🌹