eitaa logo
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
20.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
418 ویدیو
0 فایل
"﷽" هزار راهِ نرفتــــــه در انتظار من است ، هزار فصل خزان جای🍂🍁 🌱 نوبهار من است ... . ارتباط با مدیر👌 @mehr_bano🌹🌿 کانال تبلیغاتی ما🍁 https://eitaa.com/tablighatkosar
مشاهده در ایتا
دانلود
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
🤎🍁🍂 چادرمو سرم کردم و درو باز کردم که سمیه خانوم بود با دخترش _سلام عزیزم مامانت هست؟؟ -بله بفرمایی
🤎🍁🍂 با حرص پامو کوبیدم رو زمین و گفتم؛چرا مثه قدیمیا فکر میکنی مادره من یعنی هر کی بخواد درس بخونه سبک سره؟؟😤 مامان چشم غره ای بهم رفت و گفت :عاطفه اعصابه منو بهم نریز باز این دختره رو دیدی هوایی شدی _آره آره هوایی شدم..چرا بابایه اون بذاره بابایه من نذاره؟؟؟ _چون اون تک بچس ولی تو بابات دوتا زن داره چون اون باباش جونش برای بچش در میره ، بابای تو نمیخواد شماهارو ببینه فهمیدی یا بیشتر بگم؟؟🤨😤 _آره فهمیدم تو چرا ماهارو نمیخوای،؟تو چرا برای خوشبختیه ما یکم تلاش نمیکنی تو چرا... حرف تو دهنم بود که با سیلیی که مامان زد تو گوشم خفه شدم: بی چشم و رو...برو گمشو جلو چشمم نباش من تلاش نکردم؟؟؟ من به فکره خودم بودم شماهارو میذاشتم و میرفتم پی زندگیم انقدر ذلیل نمیشدم که جلو هووم خم و راست بشم تا شماها بی پدر نشین!!😠😤 _آره....منت بذار بایدم منت بذاری مثلا میخواستی بری کجا میرفتی ها.؟کس و کاری داری؟! مامان با عصبانیت جارو رو برداشت و چند تا محکم زد کناره رونه پام که از درد نشستم -نزن...حرفه حقه..حرفه حقم تلخه! زینت سراسیمه وارده آشپزخونه شد و گفت :چیه؟؟؟خدامرگم بده چیشده😨 مامان دستشو آورد بالا و گفت :بردار این دختره ی چشم سفیدو از جلوچشمم دور کن الهی خیر نبینی از زندگیت که اینجوری تو رویه مادرت وایمیستی ..! _آره چرا نگم؟؟ _برو به بابات بگو...برو ببینم جرات داری؟؟جلو باباتون میشین موش زبونتون برایه من درازه😠 زینت دستمو گرفت و از آشپزخونه کشوند بیرون ولی همچنان صدایه غرغرایه مامان میومد ... @hezar_rah_narafte🍃🌹
16.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیبایی های چشم نواز این دنیا تمام نشدنی است! برويم فقط یک نگاه كوتاه به آفرینش خداوند بكنیم تا این همه زیبایی هوش از سرمان ببرد @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 در محضر آیت الله مجتهدی ره: ✅ در بنی اسراییل عابدی بود. شب خواب دید، در خواب به او گفتند؛ تو هشتاد سال عمر می کنی، چهل سال در رفاهی و چهل سال در فشاری. کدام یک را اول می خواهی؟ 💠چهل سال زندگی خوب را یا چهل سال در فشار را؟ او گفت: من عیال مومنی دارم، با او مشورت می کنم. ببینم او چه می گوید؟ ✨ از خواب بیدار شد. رفت پیش عیالش و گفت؛ من چنین خوابی دیده ام، تو چه می گویی؟ زن گفت: بگو من چهل سال اول را در رفاه می خواهم. از آن شب به بعد از در و دیوار برایش می آمد. به هرچه دست می زد طلا می شد. ♻️ زنش هم می گفت: فلانی خانه ندارد برایش خانه بخر. فلان پسر می خواهد عروسی کند ندارد، فلان دختر می خواهد شوهر کند ندارد و... همسرش به او دستور می داد و او هم تا می توانست کمک می کرد. 🍀 سر چهل سال خواب دید. در خواب به او گفتند؛ خدا می خواهد از تو تشکر کند. چهل سال اول به تو داد، تو هم به دیگران دادی، می خواهد چهل سال دوم را هم در رفاه باشی. 🌟ما این را تجربه کرده ایم. کسانی که اول عمر کمک مالی به دیگران می کنند، در آخر عمر هم خوبند، ولی کسانی که اول عمر دارا بودند و کمکی نکردند، آخر عمر ورشکست می شوند و به گدایی می افتند ما این را تجربه کرده ایم... @hezar_rah_narafte🍃🌹
نگران چیزهایی که مردم پشت سرتان میگویند نباشید! چراکه آنها همان افرادی هستند که به جای حل مشکلات خود، در جستجوی اشکالات زندگی شما هستند... @hezar_rah_narafte🍃🌹
✅4عمل مهم قبل از خــواب حضرت فاطمه (س) تعريف می کنند که شبی به بستر رفته بودم تا بخوابم پيامبر صدايم کرد فرمود تا چهار کار انجام نداده ای نخواب: ➊قران را ختم کن . ➋مومنان را از خودت خوشنود و راضی کن . ➌حج و عمره به جای بياور . ➍پيامبران را شفيع خودت کن . و بعد بخواب . آنگاه به نماز ايستاد. من صبر کردم تا نماز پدر تمام شود و گفتم ای رسول خدا چهار کار برايم مشخص کرده ايد که توان انجام آنها را ندارم .پيامبر فرمود: ⇦سه مرتبه قل هو الله بخوان مثل اين است که قرآن را ختم کرده ای . ⇦برای مومنان آمرزش بخواه تا همگی آنان را خوشنود کنی . ⇦با فرستادن صلوات من و ديگر پيامبران شفيع تو خواهيم شد . ⇦با گفتن ذکرسبحان الله ،الحمدالله ،لا اله الا الله و الله اکبر مثل اينکه حج و عمره به جای آورده ای . @hezar_rah_narafte🍃🌹
هر وقت در سختی هستی، منتظر لحظه ای باش که سختی می رود. هیچ چیز تا آخر نمی ماند این قانون حتمی کائنات است. رنج هامی روند، صبر کن، بیدار و آگاه باش،زیرا بعد از رنج و بعد از شب سیاه،خورشید طلوع می کند. در لحظات تاریکی و رنج نگران نباش، با آن مبارزه نکن، مخواه که زودتر بگذرد.مجبورش نکن برود، فقط اجازه بده اتفاق بیفتد. سخت است اما صبور باش زندگی یک جریان است هیچ چیز یکسان نمی ماند هیچ چیزی در زندگیت اشتباهی رخ نمی دهد همه چیز برای خوبی و خیریت رخ میدهد حتی اگر ظاهری تلخ داشته باشد. @hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍 ✨🤍 🤍 🌱قدیما ﺣﺮﻳﻢ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﻧﺒﻮﺩ ﺣﺘﻲ ﺣﻤﺎﻣﺶ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﻲ ﭼﺸﻢ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻫﺮﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩ . 🌱ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﺎﻱ ﻛﺴﻲ ﺟﻠﻮ ﻛﺴﻲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ،ﻭﻟﻲ ﭘﺸﺖ ﭘﺎ ﺯﺩﻥ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ . 🌱ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺣﺮفی ﺗﻮی ﺩﻟﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ،ﺣﺮﻓﻲ ﻫﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻛﺴﻲ ﻧﺒﻮﺩ . 🌱ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺑﺮﮔﺮ ﻭ ﭼﻨﺠﻪ ﻭ ﺑﺨﺘﻴﺎﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﻭﺝ ﻛﻼﺳﺶ ﺗﻮﻱ ﺳﺒﺰﻱ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺗﺮﺷﻲ ﻭ ﺁﺵ ﺑﻮﺩ 🌱ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻧﮓ ﺳﺎﻝ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎﻱ ﺭﻧﮕﺎﻧﮓﻧﺒﻮﺩ ﭘﻴﺮﻫﻦ ﺷﻴﻚ ﻭ ﺑﻲ ﺧﻂ ﻭ ﻳﻘﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﻮﺩ ﺗﻮﻱ ﺑﻘﭽﻪ ﺑﻮﺩ. 🌱ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﻮﻟﻲ ﻧﺒﻮﺩ، ﻭﻟﻲ ﺩل به خوشی گرمﺑﻮﺩ . 🌱قديما شبا بالا پشت بوم ميخوابيديم و ستاره ها رو می شمرديم و دلمون به وسعت يه آسمون بود اين روزا چشم ميندازيم به سقف محقر اتاقمون و گرفتاری هامونو می شمريم 🌱قديما يه تلويزيون سياه و سفيد داشتيم و يه دنيای رنگی اين روزا تلويزيونای رنگیو يه دنيای خاكستری 🌱قديما اگه نون و تخم مرغ تموم ميشد ، راحت می پريديم و زنگ همسايه رومی زديم و كلی باهاش می خنديديم اين روزا اگه همزمان ، درب واحد اونا باز شه بر ميگرديم تا كه مجبور نشيم باهاش سلام عليك كنيم 🌱قديما از هر فرصتی استفاده می كرديم كه با دوستان و فاميل ارتباط داشته باشيم چه با نامه چه كارت پستال و چه حضوری اين روزا با موبایل هم ، ارتباط با هم نداريم و همو بلاک میکنیم. ✅قدیما یه پنجشنبه جمعه بود و یه خونه پدر بزرگه با فک و فامیل این روزا پر از تعطیلی ، ولی کو پدربزرگه؟ کو اون فامیل؟ کو اون خونه ؟ قديما توی قديما موند @hezar_rah_narafte🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشش را "بخش کن" محبت را "پخش کن" شکیبایی بر هر "دعوایی"، "دواست" هر چه "بضاعتمان" کمتر است "قضاوتمان" بیشتر است سوء تفاهم، "تیر خطایی"ست که از "گمان" رها می شود انسان "خوشرو"، گل "خوشبو" ست. "دوست داشتن" را "دوست بدار" به "مهربانی" "مهر" بورز با "آشتی" "آشتی" کن از دورویی "دوری" کن نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده "صادقانه زندگی کنید" ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم! @hezar_rah_narafte🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅قرآن ✍وبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۖ كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا ۙ قَالُوا هَٰذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ ۖ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا ۖ وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ ۖ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ به کسانی که ایمان آورده، و کارهای شایسته انجام داده‌اند، بشارت ده که باغهایی از بهشت برای آنهاست که نهرها از زیر درختانش جاریست. هر زمان که میوه‌ای از آن، به آنان داده شود، می‌گویند: «این همان است که قبلا به ما روزی داده شده بود. (ولی اینها چقدر از آنها بهتر و عالیتر است.)» و میوه‌هایی که برای آنها آورده می‌شود، همه (از نظر خوبی و زیبایی) یکسانند. و برای آنان همسرانی پاک و پاکیزه است، و جاودانه در آن خواهند بود. 📚سوره بقره، آیه ۲۵ @hezar_rah_narafte🍃🌹
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
🤎🍁🍂 با حرص پامو کوبیدم رو زمین و گفتم؛چرا مثه قدیمیا فکر میکنی مادره من یعنی هر کی بخواد درس بخونه
🤎🍁🍂 زینت گفت :ول نمیکنی؟؟ اون زبونتو کوتاه کن دختر! _برو بابا....تا کی خفه شم؟؟؟ها؟؟دارن زندگیو آیندمو داغون میکنن _حالا گیرم امسالم درس خوندی بعدش.؟؟فکر کردی آقاجون آدمیه تو رو بزاره بری دانشگاه؟؟؟ پوزخندی زد و گفت :واقعا خوش خیالی..😏 رفتم تو اتاق و یه گوشه نشستم نمیدونستم چجوری آقاجونو راضی کنم که بذاره برم مدرسه نزدیکه غروب بود که آقاجون اومد زینت براش چای برد از گوشه ی پنجره نگاهی بهش کردم که تو حوض داشت پاهاشو میشست.! رو تخت تو حیاط نشست و بالشتو گذاشت پشتش، مامان کنارش نشست و لیوانه چایو داد دستش نمیفهمیدم چی میگن که یهو صدایه آقاجون بلند شد: عاطفه..بیا عاطفه..! سریع دویدم رو ایوون: بله آقاجون.سلام _بیا اینجا ببینم! رفتم پایین که گفت :ننت میگه یه چیزایی میگفتی؟؟ با ترس نگاهی به مامان کردم که با اخم روشو ازم گرفت باورم نمیشد زود رفته بود به بابا خبر کشی کرده بود ،اونکه میدونست بابا چجور کتکم میزنه!!😣🤦🏻‍♀ با صدای داد بابا یکه ای خوردم و شونه هام از ترس پرید بالا : من..چیزه آقا جون😰 _چیه؟؟؟؟همینم مونده دخترم تو محل راه بیوفته بره مدرسه! با چشمایه اشکی نگاهش کردم دلم میخواست بگم بخاطره زن گرفتنت به اندازه ی کافی تو محل پشتمون حرف هست... _دیگه نبینم مادرتو انقدر ناراحت کنی وگرنه زبونتو کوتاه میکنم! دستامو کناره دامنم مشت کردم وگفتم:چشم آقا جون😬😓 رفتم تو اتاق و بی توجه به اصرارای زینت برایه شام تشکمو انداختم و خوابیدم.! @hezar_rah_narafte🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ 💐درعوض همه نداشته هامون 💗گاهی عزیزانی داریم 💐که به یک دنیا میارزند 💗خودشون 💐رفاقتشون 💗مرامشون و 💐وجودشون 💗خدایا 🙏 💐به خاطر داشتنشان شکر🙏 💗عصرتون بخیر °•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°