هزار راه نرفتــــ💔ـــه
☔️💐 اتفاقاتی که برای من افتاده رو میشه ازش یه فیلم سینمایی ساخت یا در موردش یه رمان نوشت.😅☹️ تمام
☔️💐
مریم گفت بزار برسیم خونه و یهو اونجا با خیال راحت پروفایلت رو چک کن🔖
دیدم اونم خسته اس و پر بی راه نمیگه.
گوشیم رو کنار گذاشتم و ماشین رو روشن کردم و راه افتادیم.📱
توی مسیر مریم بیشتر از صدبار گفت لطفا لطفا کسی نفهمه که من اینارو بهت گفتم چون کسی نمیدونه که من از این داستان خبر دارم .!!🙄🤔
اگر کسی بفهمه برای من خیلی بیشتر ازون چیزی که فکرش رو بکنی گرون تموم میشه.
نمیتونستم به چیزی جز حرفهایی که مریم برام تعریف کرده بود فکر کنم،
دائما داشتم به اون مکانی بی پدرومادر و دارودسته اش فکر میکردم و ارزوم این بود که ببینمش و با خودم قرار گذاشتم هرجوری که شده پیداش کنم
آره هر جوری شده باید پیداش کنم و انتقام مادرم جوونمرگ شدم رو ازش بگیرم.
هرجوری که شده باید برم دنبال یه ردی ازش و اونجوری که آرومم میکنه زهرم رو بهش بریزم.
جلوی در پارکینگ خونه مریم اینا که رسیدیم تصمیم گرفتم این داستان رو فراموش کنم تا دوباره فرصتش پیش بیاد.با اینکه ما ناهارمون رو خورده بودیم اما خاله سارا برامون خورش کرفس درجه یکی درست کرده بود که با همه سیر بودنم دلم نیومد نخورم.☺️
واقعا زن کدبانویی بود.
واقعا چیزی نبود که از دستش نیاد دستپخت درجه یک و سلیقه ای که خیلی کمیاب بود و توی زنهای این نسل که کاملا نایاب شده.،
@hezar_rah_narafte🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام عصرتون عالی
🌸امـیدوارم امروز و هر روز
☕️دلتـون پر از شـادی باشـه
🌸وخونه هاتون پراز عـشق
☕️و سفره هاتون پراز برکت
🌸و زنـدگيتون پرازصمیمیت
☕️و عمرو عاقبتتون بخیر باشـه
**✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
امام صادق(ع) می فرماید: نوح دو هزار و سیصد سال زندگی کرد که 850 سال آن را قبل از بعثتش بود و 950 سال آن را در بعثتش بود درمیان قومش و 500 سالش را هم بعد از طوفان بود.
او خانه ای برای خود ساخته بود که هر وقت در آن دراز می کشید پاهایش از در بیرون می آمد
روزی عزرائیل آمد تا جان او را بگیرد.نوح(ع) در آفتاب نشسته بود.ملک الموت بر او سلام کرد ونوح(ع) جوابش را داد.ملک الموت به او گفت:ای نوح؛این همه عمر کردی.آیا سزاوار نبود که خانه ی خوبی برای خود می ساختی؟
نوح گفت: اگر می دانستم که این قدر عمر می کنم این خانه را نیز از برای خود نمی ساختم؛
ولی در آخرالزمان مردمانی می آیند که عمرشان از 70 یا 80 سال تجاوز نمی کند امّا خانه هایی برای خود می سازند که مانند کاخ است...
برای چه آمده ای؟
ملک الموت گفت: آمده ام تا روح تو را بگیرم
نوح(ع) گفت:به من فرصت بده تا به سایه بروم.عزرائیل اجازه داد.سپس گفت:
ای ملک الموت،آنچه که در دنیا زندگی کرده ام مانند از آفتاب به سایه رفتن بود.پس بدانچه مأمور هستی انجام بده و حضرت عزرائیل جان نوح(ع) را گرفت.
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍
✨🤍
🤍
✅محمد بن سیرین و زن هوس ران
💫جوانک شاگرد بزاز، بی خبر بود که چه دامی در راهش گسترده شده. او نمیدانست این زن زیبا و متشخص که به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد میکند، عاشق دلباخته او است، و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا بر پاست.
یک روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی جدا کردند، آنگاه به عذر اینکه قادر به حمل اینها نیستم، به علاوه پول همراه ندارم، گفت: " پارچهها را بدهید این جوان بیاورد، و در خانه به من تحویل دهد و پول بگیرد ".
مقدمات کار قبلا از طرف زن فراهم شده بود، خانه از اغیار خالی بود، جز چند کنیز اهل سر، کسی در خانه نبود. محمد بن سیرین - که عنفوان جوانی را طی میکرد و از زیبایی بی بهره نبود - پارچهها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد در از پشت بسته شد.
ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت. او منتظر بود که خانم هر چه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی که خود را هفت قلم آرایش کرده بود، با هزار عشوه پا به درون اطاق گذاشت.
ابن سیرین در یک لحظه کوتاه فهمید که دامی برایش گسترده شده خواهش کرد، فایده نبخشید. گفت چارهای نیست باید کام مرا بر آوری. و همین که دید ابن سیرین در عقیده خود پا فشاری میکند، او را تهدید کرد، گفت: " اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا کامیاب نسازی، الان فریاد میکشم و میگویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است که چه بر سر تو خواهد آمد ".
موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان میداد که پاکدامنی خود را حفظ کن. از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام میشد. چارهای جز اظهار تسلیم ندید. اما فکری مثل برق از خاطرش گذشت. فکر کرد یک راه باقی است، کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم، باید یک لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم. به بهانه قضاء حاجت، از اطاق بیرون رفت، بعد از کمی با سر و صورت و لباس آلوده از دستشویی برگشت. و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم کشید و فورا او را از منزل خارج کرد.محمد خود را به نزدیکی آب روانی رساند و خود را شست، تنش برای همیشه بوی عطری بر خود گرفت از هرجا که عبور می کرد همه متوجه می شدند که محمد ابن سیرین از اینجا گذشته است. آری محمد با این نقشه پای بر نفس خویش نهاد و پوزه شیطان را بخاک مالید و از مهلکه نجات یافت.
محمد همان ابن سیرین معروف است که به تعبیر خواب معروف است. بزرگان و عارفان گویند هرکه بر شهوت خویش غلبه کند خداوند چون حضرت یوسف بر او علم خوابگزاری عطا نماید. و او نیز یکی از همان مردان بزرگ و وارسته است.
@hezar_rah_narafte🍃🌹
✍پیامبر گرامی اسلام صَلی الله عَلیه وَ آلهِ وَ سَلّم فرمودند:
مردی گفت: امشب حتما صدقهای میدهم. شب از منزل خارج شد و صدقهاش را دست دزدی گذاشت. گفتند: صدقهات دست دزد افتاد. گفت: خدایا! شکرت صدقهام به دست دزد افتاد. امشب صدقۀ دیگری خواهم داد. آن شب صدقۀ دیگری را برد و ندانسته دست زن بدکارهای داد. گفتند: صدقۀ خویش به زن بدکارهای دادهای! گفت: خدایا! شکرت؛ فردا باز دوباره صدقه دهم. پس صدقه را اینبار دست توانگری گذاشت. گفتند: صدقۀ خود به توانگر دادی. گفت: خدایا شکرت! حکیمی او را گفت: درود خدا بر تو، صدقۀ تو دست توانگر افتاد. آن شب صدقۀ تو به دست دزد افتاد، شاید نیازش برطرف شده و آن شب دزدی نکرده است. شب دیگر صدقۀ تو دست زن بدکارهای افتاد، شاید برای زنا به خاطر پول بیرون میرفت و صدقۀ تو مانع این کار شد؛ و شب دیگر صدقۀ تو دست توانگری افتاد، شاید با آن عبرت بگیرد و به آنچه خدایش داده است انفاق نماید.
📚کنز العمال
@hezar_rah_narafte🍃🌹
هزار راه نرفتــــ💔ـــه
☔️💐 مریم گفت بزار برسیم خونه و یهو اونجا با خیال راحت پروفایلت رو چک کن🔖 دیدم اونم خسته اس و پر بی
☔️💐
روی مبل نشسته بودم که یهو یاد پیامی که از پروفایل حقوقیم برام اومده بود افتادم و سریع رفتم و با یوزرنیم و پسووردم بازش کردم و دنبال ابلاغیه جدیدم میگشتم📱
بلخره پیداش کردم و دانلودش کردم و وقتی مطالعش کردم ،
متوجه شدم که برای انتهای همین هفته روز چهارشنبه جلسه رسیدگی مشخص شده که باید ساعت یازده صبح توی دادگاه حاضر میشدم😮💨
توی دستور جلسه نوشته بود استماع گواهان و شهادت شهود.🙁😳
از دودوتا چارتا کردن کلماتی که توی ابلاغیه نوشته بود چیزی دستگیرم نشد و به این فکر میکردم که گواه و شاهد میخواد بیاد و در مورد چه چیزی میخواد شهادت بدن.،
اصلا مگه وقتی که من با اکن حیوون تنها بودم کسی اونجا بوده که بعنوان گواه و شاهد احظار شده!!.
کمی که نگران شدم مریم ازم دلیلش رو پرسید و من هم داستان ابلاغیه رو براش گفتم.
_الان نگران چی هستی؟؟بابا یکی دوساعت دیگه میاد خونه و میشینیم قشنگ در مورد این موضوع صحبت میکنیم تا ببینیم چی به چیه.،
فکر میکنم که احتمالا احضار یاسر و ثبت اطلاعاتش به صورت رسمی در جلسه دلیل ارسال ابلاغیه میتونه باشه.
سعی کردم که خونسردی خودم رو حفظ کنم و کمی ریلکس باشم تا اقای عطاران برسن و ببینیم داستان چیه و تکلیفمون برای جلسه چهارشنبه چیه!؟؟
انقدر دغدغه های فکریم زیاد شده بود که باید برای فکر کردن بهشون زمان بندی رو رعایت میکردم.😮💨
@hezar_rah_narafte🍃🌹
✍پیامبر گرامی اسلام صَلی الله عَلیه وَ آلهِ وَ سَلّم فرمودند:
مردی گفت: امشب حتما صدقهای میدهم. شب از منزل خارج شد و صدقهاش را دست دزدی گذاشت. گفتند: صدقهات دست دزد افتاد. گفت: خدایا! شکرت صدقهام به دست دزد افتاد. امشب صدقۀ دیگری خواهم داد. آن شب صدقۀ دیگری را برد و ندانسته دست زن بدکارهای داد. گفتند: صدقۀ خویش به زن بدکارهای دادهای! گفت: خدایا! شکرت؛ فردا باز دوباره صدقه دهم. پس صدقه را اینبار دست توانگری گذاشت. گفتند: صدقۀ خود به توانگر دادی. گفت: خدایا شکرت! حکیمی او را گفت: درود خدا بر تو، صدقۀ تو دست توانگر افتاد. آن شب صدقۀ تو به دست دزد افتاد، شاید نیازش برطرف شده و آن شب دزدی نکرده است. شب دیگر صدقۀ تو دست زن بدکارهای افتاد، شاید برای زنا به خاطر پول بیرون میرفت و صدقۀ تو مانع این کار شد؛ و شب دیگر صدقۀ تو دست توانگری افتاد، شاید با آن عبرت بگیرد و به آنچه خدایش داده است انفاق نماید.
📚کنز العمال
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🌾هیثم بن واقد گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که می فرمود:
✍ کسی که خداوند او را از ذلّت گناهان به سوی عزّت و ارجمندی تقوا فرستاد او را بدون مال بی نیازی بخشید و بدون قوم و قبیله عزّت داد و بدون مونس آرامش بخشید و کسی که از خدا بترسد خداوند هیبت او را در همه چیز بیمناک می سازد و کسی که از خداوند به روزی کم خشنود باشد خداوند هم از او به عمل کم خشنود می گردد و کسی که از طلب روزی شرم ندارد بارش سبک و روزی خانواده اش فراخ می گردد و کسی که به دنیا بی اعتنا باشد خداوند حکمت و دانایی را در دلش پابرجا می کند و زبانش را به حکمت گویا می سازد و او را نسبت به دردها و داروهای عیوب دنیا بینا می گرداند و او را سالم و بی نقص از دنیا به سرای سلامت آن جهان منتقل می کند.
📚جهاد با نفس؛ باب وجوب رعایت تقوای الهی، ص ۱۰۷
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍
✨🤍
🤍
🌼ماجرای پرداخت بدهی یار امام عسکری(ع) به روش عجیب
✍یکی از اصحاب و دوستان امام حسن عسکری(ع) به نام ابوهاشم جعفری حکایت کرد: روزی امام(ع) سوار مرکب سواری خود شد و به سمت صحرا و بیابان حرکت کرد و من نیز همراه حضرت سوار شدم و به راه افتادم و حضرت جلوی من حرکت می کرد، چون مقداری راه رفتیم ناگهان به فکرم رسید که بدهی سنگینی دارم و بدون آنکه سخنی بگویم، در ذهن و فکر خود مشغول چارهاندیشی بودم.
در همین بین امام(ع) متوجه من شد و فرمود: ناراحت نباش، خداوند متعال آن را اداء خواهد کرد و سپس خم شد و با عصایی که در دست داشت، روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! پیاده شو و آن را بردار و ضمناً مواظب باش که این جریان را برای کسی بازگو نکنی، وقتی پیاده شدم، دیدم قطعهای طلا داخل خاکها افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین نهادم و سوار شدم و به همراه امام(ع) به راه خود ادامه دادم، باز مقدار مختصری که رفتیم، با خود گفتم: اگر این قطعه طلا به اندازه بدهی من باشد که خوب است، ولی من تهیدست هستم و توان تامین مخارج زندگی خود و خانوادهام را ندارم، مخصوصاً که فصل زمستان است و اهل منزل آذوقه و لباس مناسب ندارند، در همین لحظه بدون آنکه حرفی زده باشم، امام(ع) مجدداً نگاهی به من کرد و خم شد و با عصای خود روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! آن را بردار و این اسرار را به کسی نگو، پس چون پیاده شدم، دیدم قطعهای نقره روی زمین افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین کنار آن قطعه طلا گذاشتم و سپس سوار شدم و به راه خود ادامه دادیم، پس از اینکه مقداری دیگر راه رفتیم، به سوی منزل بازگشتیم و امام عسکری(ع) به منزل خود تشریف برد و من نیز رهسپار منزل خویش شدم.
بعد از چند روزی طلا را به بازار برده و قیمت کردم، به مقدار بدهیهایم بود -نه کم و نه زیاد- و آن قطعه نقره را نیز فروختم و نیازمندیهای منزل و خانوادهام را تهیه و تأمین کردم
📚چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری(ع)، عبدالله صالحی
@hezar_rah_narafte🍃🌹
اگر دوسش داری امروز بهش بگو
اگر قهری امروز باهاش اشتی کن
اگر دارا هستی امروز کمک کن
اگر سیگار و قلیون میکشی امروز بزارش کنار
اگر میخای رژیم بگیری از امروز شروع کن
اگر میخای تغییر کنی از امروز تغییر کن
اگر کسی بهت بدی کرده امروز ببخشش
اگر دلت تنگ شده براش امروز بهش زنگ بزن
اگر همش میگی ایشالله از شنبه ...از امروز شروع کن ...
اگر حیوونی میبینی بهش غذا بده
و اگر میتونی ، بسم الله ،امروز روزشه
«خودمون روزمونو بسازیم»
@hezar_rah_narafte🍃🌹
🤍✨🤍
✨🤍
🤍
✅آثار و برکات دعا کردن برای فرج
👈دعا کننده برای فرج حضرت مشمول برکات زیر میشود:
🌸1 - اطاعت از امر مولایش کرده است، که فرمودهاند: و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما در آن است.
🌸2 - این دعا سبب زیاد شدن نعمت ها می شود.
🌸3 - اظهار محبت قلبی است.
🌸4 - نشانه انتظار است.
🌸5- زنده کردن امر ائمه اطهار علیهم السلام است.
🌸6 - مایه ناراحتی شیطان لعین است.
🌸7 - اداء قسمتی از حقوق آن حضرت است (که اداء حق هر صاحب حقی واجب ترین امور است.)
🌸8 - تعظیم خداوند و دین خداوند است.
🌸9 - حضرت صاحب الزمان علیه السلام در حق دعا کننده دعا می کند.
🌸10- شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال او می شود.
🌸11 - شفاعت پیامبر ان شاء الله شامل حال او می شود.
🌸12 - این دعا امتثال امر الهی و طلب فضل و عنایت اوست.
🌸13 - مایه استجابت دعا می شود.
🌸14 - اداء اجر رسالت است.
📚مکیال المکارم، جلد اول نوشته آیت الله موسوی اصفهانی"ره"
@hezar_rah_narafte🍃🌹