eitaa logo
کانال رسمی شورای هماهنگی رزمندگان حزب الله مازندران
340 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
6.3هزار ویدیو
87 فایل
🇮🇷 کانال رسمی ایتا : 👇👇👇 ✅ https://eitaa.com/hezbollah_mazandaran ☫کانال رسمی تلگرامی : 🇮🇷 شورای هماهنگی رزمندگان حزب الله مازندران 🇮🇷 👇👇👇 🆔 @hezbollah_mazandaran
مشاهده در ایتا
دانلود
2.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم لحظات آخر قبل از شهادت شهید مصطفی صدر زاده در روز ... اینطوری این مملکت پابرجا مونده اونوقت چارتا آدمِ ساده فکر میکنن با لخت شدن میتونن این مملکت رو نابود کنن! شما با لخت شدن و نیم تنه پوشیدن،فقط خودتو مفت و مجانی در معرض دیگران قرار دادی و فقط ازت استفاده ابزاری شده... کالا نباش... 🏴 ✍️ مجید سرگزی 🇮🇷 کانال رسمی ایتا : 👇👇👇 ✅ https://eitaa.com/hezbollah_mazandaran ☫کانال رسمی تلگرامی : 🇮🇷 شورای هماهنگی رزمندگان حزب الله مازندران 🇮🇷 👇👇👇 🆔 @hezbollah_mazandaran
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_یا_عباس_خودم_منتتو_میکشم_این_بار_حسینی.mp3
زمان: حجم: 6.11M
یا عباس خودم منتت میکشم این بار نکش منت این مشک علمدار 🔊 💔 🎙 🇮🇷 کانال رسمی ایتا : 👇👇👇 ✅ https://eitaa.com/hezbollah_mazandaran ☫کانال رسمی تلگرامی : 🇮🇷 شورای هماهنگی رزمندگان حزب الله مازندران 🇮🇷 👇👇👇 🆔 @hezbollah_mazandaran
1_5780256829.mp3
زمان: حجم: 4.57M
💢صوت کامل شور 🏴 به قلم ونفس: 🔳مره ازکچیکی احساس هدانه مره عادت به عطریاس هدانه دوا و درد و درمون مره به دست حضرت عباس هدانه🔳 𖤓𝄟 🇮🇷 کانال رسمی شورای هماهنگی رزمندگان مقاومت حزب‌الله مازندران در ایتا : 👇👇👇 ✅ https://eitaa.com/hezbollah_mazandaran شبکه خبری جمعیت رزمنده مدافع انقلاب اسلامی شهرستان بهشهر و حومه لینک گروه 👇 https://eitaa.com/joinchat/3583247013Cf219523469
🕊🌹به هر صورت آن چیزی که هر روز به من امید می داد، تلفن های هر روز مرتضی بود . یک روز تلفن زنگ زد. سریع گوشی را برداشتم متوجه شدم که خود آقا مرتضی است . گفت: 🥀🤍من حالم بهتر شده و از تبریز مرا به تهران انتقال داده اند و چند روز دیگر انشاالله خدمتتان می رسم!من هم مداوم روز شماری می کردم و منتظر آمدنش بودم و شاید بیشتر روزهایم در جلوی پنجره و نگاهم به درب ورودی هتل می گذشت. 🕊🌹بعد از چند روز در بین بچه های هتل زمزمه شد که در حال تدارک سفر به خرمشهر جهت بازدید هستند. این کار هم از طرف خانم ستوده پیشنهاد شد. ولی من قبول نکردم و به ایشان گفتم :من بدون اجازه آقا مرتضی جایی نمی روم و باید ایشان تماس بگیرد. 🥀🤍مدتی نگذشت که خود آقا مرتضی به منزل زنگ زد و گفت : روز عاشورا بچه ها تصمیم دارند به جایی بروند یا نه؟ بله آنها می خواهند به خرمشهر بروند 🕊🌹شما چرا نمی روید؟ من منتظر تلفن شما بودم. 🥀🤍 از نظر من شما آزاد هستید هر کاری که مصلحت می دانید انجام دهید. چرا اینجا دیگر اینقدر اذیت خودتان می کنید. 🕊🌹آخر من جایی نمی خواهم بروم، من سلامتی شما را می خواهم همین برایم بس است و اینکه تلفن می زنید واحوالپرسی می کنید دلم آرام می گیرد. 🥀🤍بعد با یک حالت متین و آرامی از پشت تلفن خطاب به من گفت : به جان امام اگر در خانه بمانی تلفن نمی زنم .نمی خواهی تنها در خانه بمانی و خودت را ناراحت کنی. با بچه های هتل برو و روحیه ای تازه کن و جاهای مختلف را ببین. 🕊🌹بعد از آن قسم راضی شدم. چون می دانستم که امام برای مرتضی خیلی عزیز است و حاضر است جانش را به یک اشاره ایشان در راه اسلام بدهد ، بلافاصله وسایلم را جمع کردم و در عصر با بچه ها از اهواز به سمت خرمشهر حرکت کردیم خیلی طول نکشید که به آنجا رسیدیم... ⬅️ ادامه دارد...