#داستان_آموزنده 👌
✅کشاورز و الاغ✅
کشاورزی الاغ پیری🦓 داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...
نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم:
اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند
و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!
________________________
✍کپی فقط با لینک👇👇👇
کانال عاشقان امام حسین علیه السلام👇🏻
@Hfadayat
🥀🌱🥀🌱🥀🌱🥀🌱🥀
#داستان_آموزنده
🔆عذاب برزخى
✨حضرت آيت الله العظمى اراكى (قدس سره ) فرمودند:
🌱آقاى سيد مهدى كشفى پسر آقا سيد ريحان اله كشفى و نوه آقا سيد جعفر كشفى - كه از بروجرد بودند و در كوچه ما منزل داشت - نقل كرده است آقا سيد مهدى با دايى ، يا دايى زاده ، آقاى طالقانى به نام سيد محى الدين پيش بنده مكاسب مى خواندند. او در اواخر عمر از ياران خاص آقا ميرزا جواد آقا شد. به درس او خيلى علاقه مند بود و رفت و آمد زياد با ايشان داشتند و به او اخلاص و مودت مى ورزيد.
🌱ايشان نقل كرد كه يك شب در خانه خودم در اتاق خوابيده بودم ، ديدم كه يك صداى حزين و جگر سوزى از حياط مى آيد. از بس محرق القلب (دلسوز) بود، هراسان از خواب برخاستم كه چه خبر است ! رفتم در را باز كردم ديدم در اين حياط ما (كه به اين كوچكى است ) يك كاروانسراى بزرگ است و دور تا دورش حجره مى باشد و صدا از يك حجره مى آيد.
🌱دويدم پشت حجره هر كار كردم در باز نشد! از شكاف در نگاه كردم . ديدم يكى از رفقاى ما كه اهل بازار تهران است افتاده و سنگ آسياب بزرگى روى او چيده اند و يك شخص بدهيبت از آن بالا توى حلقوم دهان او عمليات مى كند و او از زير سنگ بلند فرياد زد! ناراحت شدم ، هر چه فرياد كردم در باز نشد. هر چه التماس كردم به آن شخص كه چرا با رفيق ما اين گونه رفتار مى كنى ! اصلا جواب نداد و حتى نگفت تو كه هستى ؟!!
🌱آنقدر ايستادم كه خسته شدم . برگشتم خيلى وضع بدى بود. آمدم توى رختخواب ولى خواب از سرم به كلى پريد.
نشستم تا اينكه صبح شد.
🌱حال نماز خواندن نداشتم ، با عجله رفتم در خانه ميرزا جواد آقا و در زدم به آقا گفتم : من همچون چيزى ديدم . آقا ميرزا جواد فرمودند: شما مقامى پيدا كرده ايد؛ اين مكاشفه است آن شخص در آن ساعت نزع روح مى شد.
👈من تاريخ آن روز را يادداشت كردم . بعد نامه آمد كه آن رفيق در همان ساعت فوت كرده است
کانال عاشقان امام حسین علیه السلام👇🏻
@Hfadayat
🌴🌴🌴🌴🌴
#داستان_آموزنده
🔆جزاى عمل
🍃نقل شده : وقتى كه مغوليان و چنگيزيان به ايران حمله وحشيانه كردند و همه جا حمام خون به راه انداختند، وقتى چنگيز وارد هر شهرى مى شد از مردم مى پرسيد: ((من شما را مى كشم يا خدا؟))
🍃 اگر مى گفتند كه تو مى كشى ، همه را مى كشت و اگر مى گفتند خدا مى كشد باز همه را مى كشت ، تا اين كه به شهر همدان رسيد، قبلا افرادى نزد بزرگان همدان فرستاد كه آنها به نزد من بيايند كه صحبتى با آنها دارم .
🍃در همدان همه حيران بودند كه چه كنند، جوان شجاع و هوشيارى گفت :
🍃 من مى روم ، گفتند: مى ترسيم كشته شوى . گفت : من هم مثل ديگران .
🍃آن جوان آماده شد و گفت : يك شتر و يك خروس و يك بز به من بدهيد بر شتر سوار شد و بز و خروس را جلو خود گذارد و آمد نزديك اردوگاه چنگيز، پياده گرديد و به حضور چنگيز رسيد و گفت : سلطان اگر بزرگ مى خواهى شتر و اگر ريش بلند مى خواهى اين بز، و اگر پرحرف مى خواهى اين خروس و اگر صحبتى دارى من آمده ام .
چنگيز گفت : بگو بدانم من اين مردم را مى كشم يا خدا؟
🍃جوان گفت : نه تو مى كشى و نه خدا.
🍃پرسيد: چه كسى مى كشد؟
🍃گفت : جزاى عملشان .
کانال عاشقان امام حسین علیه السلام
👇👇👇
@Hfadayat
🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
#داستان_آموزنده
🔆معلم جبرئیل کیست؟
🍃روزی جبرئیل در خدمت پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم مشغول صحبت بود که حضرت علی علیهالسلام وارد شد. جبرئیل چون آن حضرت را دید برخاست و شرایط تعظیم بهجای آورد.
پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم فرمودند: «ای جبرئیل از چه جهت به این جوان تعظیم میکنی؟» عرض کرد: «چگونه تعظیم نکنم که او را بر من حق تعلیم است.»
🍃پیامبر فرمودند: «چه تعلیمی؟» جبرئیل عرض کرد: «در وقتیکه حقتعالی مرا خلق کرد از من پرسید: «تو کیستی و من کیستم؟»
🍃من در جواب متحیّر ماندم و مدتی در مقام جواب ساکت بودم که این جوان در عالم نور به من ظاهر گردید و اینطور به من تعلیم داد که بگو:
🍃«تو پروردگار جلیل و جمیل و من بندهی ذلیل، جبرئیلم.» ازاینجهت او را که دیدم تعظیمش کردم.»
پیامبر پرسیدند: «مدت عمرت چند سال است؟»
🍃عرض کرد: «یا رسولالله صلیالله علیه و آله و سلم در آسمان ستارهای هست که هر سی هزار سال یکبار طلوع میکند و من او را سی هزار بار دیدهام.»
تحفه المجالس، ص 8
کانال عاشقان امام حسین علیه السلام👇🏻
@Hfadayat
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
#داستان_آموزنده
🔆همان اعمال را بنویسند
☘امام صادق علیهالسلام فرمود: پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم سر خود را بهسوی آسمان بلند کرد و لبخند زد. پرسیدند ای پیامبر خدا! دیدیم سر خویش را بهسوی آسمان بلند کردی و لبخند زدی.
☘فرمود: آری! از دو فرشتهای در شگفت شدم که از آسمان به زمین آمدند و بندهی مؤمن درستکار را در جای نماز خویش که همواره در آنجا نماز میگزارد جستند تا برای وی، عمل آن شب و روزش را بنویسند، امّا وی را در نماز گاه خویش نیافتند.
☘پس به آسمان بازگشتند و گفتند: پروردگارا فلان بندهی مؤمنت را در مکان نمازش جستیم تا برای وی عملش را در آن روز و شب بنویسیم، ولی آنجا به او دست نیافتیم و او را در بند (بیماری تو) دیدیم. خداوند فرمود: تا زمانی که بندهام در بند من است، برای او در هر شب و روز همانند آنچه در دوران تندرستیاش انجام میداده بنویسید.
☘زیرا بر من است آنگاهکه او را ازآنچه در دوران تندرستیاش انجام میداده، بازداشتهام، برای وی پاداش همان اعمال را بنویسم.
📚الکافی 3، ص 113
🌼#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
┏━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━┓
🍃عضویت در کانال عاشقان امام حسین علیه السلام👇🏻
@Hfadayat