eitaa logo
هیچ²
1.6هزار دنبال‌کننده
354 عکس
23 ویدیو
0 فایل
-سوداگرِ خیالم‌ و سرمایه‌دارِ هیچ‌ خودمونی تره: @hhhhhan
مشاهده در ایتا
دانلود
درست مثل اولین پاکت سیگاری که خریدم میمونی همونقدر عجیب همونقدر دلهره آور همونقدر دلچسب همونقدر اشتباه.
یکیو میشناختم یکیو میخواست بهش نرسید بعد از اون به همه رسید ولی هیچکدومشونو نمیخواست
+ راستی چیشد انقد نسبت بهش بی تفاوت شدی؟ - خسته شدم. + از چی؟! - از جون کندن، از تلاش، از علاقه ای که تهش میرسه به بنبستی‌. + یعنی الان دیگه مهم نیست بودو نبودش؟ - نه. + چقد قاطع، بهت نمیخورد از اون همه علاقه دست بکشی و ادم سردی بشی. - اره بهم نمیخورد، ولی عوض شدم، شدم ادمی که ارزش خودشو برا آدمای زندگیش به هر دلیلی پایین نمیاره. + یعنی الان با بی تفاوتی ارزش خودت بالا رفت؟! - 100% ، من علاقه ای رو گذاشتم کنار که تهش هیچ بود، این یعنی ارزش من. + دلتنگش نمیشی؟! بازم دلت برا روزای قبل تنگ نمیشه؟ - راستشو بگم؟ + آره. - نه، وقتی میزارم کنار همه چیزو باهم میزارم کنار، خاطراتم کم کم داره فراموش میشه و همین الانم اثر زیادی ازش نمونده. -گچپژ
بسيار سال‌ها گذشت تا بفهمم آن که در خيابان می‌گريد از آن که در گورستان می‌گريد بسيار غمگين‌تر است. سال ها گذشت و من از خيابان های بسيار از گورستان های بسيار گذشتم تا فهميدم آن که حتی در خلوت خانه خويش نمی‌تواند بگريد از همه اندوهناک‌ تر است.
ـــــ
هیچ²
ـــــ
بوی یلدا را میشنوی؟ انتهای خیابان آذر باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان قراری طولانی به بلندای یک شب شب عشق بازی برگ و برف پاییز چمدان به دست ایستاده عزم رفتن دارد...
چشم هایت را ببند و کمی به حرف هایم گوش بده باید آرام بگیری می‌دانم شب های سختی را گذرانده‌ای می‌دانم خواب های بدی دیده‌ای و اشک های فراوان ریخته‌ای اما من آمده‌ام تا هر آنچه گذشته فراموش کنی آمده‌ام تا لبخند بر لب هایت بگذارم پس حتی برای لحظه‌ای چشم هایت را ببند چشم هایت را ببند و تصور کن که در خیابانی بی انتها قدم می زنیم جوان‌تر از همیشه از کنار کافه ها و مغازه های روشن می گذریم پیرمرد کوری را تصور کن که برای ما آکاردئون می زند و ما زیر آسمانی که برایمان می‌بارد از ته دل می‌خندیم چشم هایت را ببند هنوز داستان های زیادی برای گفتن دارم داستان کوه طلسم شده‌ای که پسری آن را فتح کرد داستان دو دیوانه که قهرمان شهر شدند داستان دختری که در تنهایی اسیر بود و نقاشی می‌کشید و روزی نقاشی هایش جان گرفتند و نجاتش دادند چشم هایت را ببند جانم من شاعر نیستم اما خارج از همه‌ی وزن ها و آهنگ ها و با ساده ترین کلمات می‌توانم دوست داشتن را برایت معنا کنم تا باور کنی زندگی آنقدرها هم که می گویند پیچیده نیست تنها تو چشم هایت را ببند و کمی به حرف هایم گوش بده ارام جانم
-
تو گفتی پرنده‌ها را دوست داری اما آنها را در قفس نگه داشتی. گفتی ماهی‌ها را دوست داری و آنها را سرخ کردی. تو گفتی گل‌ها را دوست داری اما آنها را چیدی. پس هنگامی که گفتی مرا دوست داری من شروع کردم به ترسیدن.
اگه تو هواشناسی کار میکردم هرروز اعلام میکردم هوای هم دیگرو داشته باشین.