از تفریحات سالمم آگهی کردن شماره دوستام و عکس داداشم تو دیوار با عنوان ابدارچی و کارگر ساده و معاوضه با مگسه
این بار هم
تقویم ها خبر میدهند که:
زادروزی که در گذشته نه چندان فرخنده بود و حال پرتو مشعل به دست چشمانم شده فرا رسیده است.
به استناد بر افسانه های ایرانی
هیچ دیوی در هنگام زادمانش شیشه عمرش را در اختیار ندارد
اما اما اما از انجایی که از ابتدا شبکه ارادت قلبی این دیو به تو با تمامی افق های عالم بیگانه و دیگرسان بود
طبعا جای پای تو «ای شیشه عمرم» از همان بدو، در خاک وجودم پابرجا بودست.
و اما در اینجا و امروز که من نه با جوهر خون بلکه با جوهر عشق مینگارم
سگ های سفید و قرمز امید و آرزو پاسدار زیبایی های انتسابمان شده اند
و مُهر بزرگِ سیگاری که ترک شد؛بر سردر دفترچه تعیشم خورده و حاشا که اگر نیستی میگزیدی همراه خاکستر سیگارم باد مرا هم با خود میبرد.
فی الحال نحسیی باقی نمانده و لزومی ندارد حالاتم را با چینش کلمات خیانتکار کنار هم به هم برسانم و درگیر این باشم که 32 حرف و
226میلیون کلمه وجود دارد
پس چرا باز هم من در یافتن کلمات مورد نیازم برای نگاشتن چنین واجب التوصیفی درمانده و فگارم
چرا که قطعا چشمان و دستانمان مکالمه گرهای چیره دست تری هستند
و ابر چشمانم اگر هم میبارد بر وجد بی حدم از دیدار وجنات توست.
و من به قربان مردمک های بی قرار چشمانت به هنگام حرافی چشمانمان بروم که گویی سالهاست تصویرشان بر قاب قلبم اویخته که نه، کنده کاری شده است.
و تو میدانی که من در مقابل تو ، هرگز از تکرار واژگان تکراری خسته نخواهم شد
و این بار هم اما در اغوشت بازهم بازهم بازهم تکریرِ سوگند خواهم کرد که
به اهورایی خداوند هخامنش و یگانگی خالقان عطر تنت سوگند،
استشمام عطر پیراهنِ تو ارادت ابدی من خواهد بود.
و بالقطع که کفاره دوری بغل طولانیست.
ای پس افکنده ی عمرم؛بیت الحزنم با وجودت چنان در حرارت خوشی میسوزد که گویی اسپندی بر اتشفشان باشد
علی ای حال به رسم همیشه ی زندگانیم
خواستار بودم به تو ای سوداگر اراجیفم
یاداور شوم که
تمام تاریخ های مهم به تو باز میگردد
و تو تاریخچه تمام تواریخ زندگانی منی
-گچپژ،1402/7/27
حتی اگر فردا خبری از نور نباشد
باز هم ما از تمام زیبایی های امشب نور خواهیم ساخت