eitaa logo
هنر مجاهد
2.8هزار دنبال‌کننده
179 عکس
54 ویدیو
6 فایل
شیخ حسین مجاهد • مدرک سطح چهار حوزه علمیه • کارشناس ارشد فیلمنامه نویسی • مولف ۱۴ کتاب تفسیری و داستانی • برگزیده ۱۶ جشنواره ادبی و هنری • کارشناس رسمی صداوسیما • معلم شاید دیر و اندک ولی به قدر توان پاسخ میدم @Salamrafigh1
مشاهده در ایتا
دانلود
امید هم به اندازۀ ترس آزارم می‌داد و به ستوهم می‌آورد. “درجستجوی زمان ازدست رفته| مارسل پروست @hibook
‏آن همه مشق و جدول ضرب و معلم نامهربان و صدای ماست‌فروش ِدوره گرد در کوچه... ‏چرا هیچ کس نبود که دوستمان داشته باشد؟ “آبشوران| علی‌اشرف درویشیان” @hibook
10855852300969.mp3
4.59M
نیندیشیدن، هیچ دلیلی ندارد به فکر اتفاقی بیفتم که افتاده است. دو مرتبه به خود فشار آوردن و مرور اشتباه­هایی که آدم کرده بی فایده است. انسان جایزالخطاست. همه اشتباه می کنند. مقصد نهایی همه تباهی است. یکی از راه ساده و سرراست، یکی از راه پیچیده و دشوار. "وقتِ سکوت | لوییس مارتین سانتوس @hibook
دارم شش کتاب را با هم می‌خوانم، تنها شیوهٔ صحیحِ کتاب‌خواندن؛ آخر، قبول داری، یک کتاب تنها به نُتی می‌ماند که به صورت سُلو بنوازند (بدون همراهیِ سایر نت‌ها)، و برای دست‌یافتن به آوای کامل، آدم در آن واحد به ده نُتِ دیگر هم نیاز دارد. از خلال نامه‌های ویرجینیا وُلف @hibook
نرگس قندیل‌زاده در ابتدای کتاب "دروازه‌ی خورشید" نوشته: «به احترام آنان که می‌دانند رنج آدمی بر بسیط زمین مرز ندارد.» @hibook
آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئنتر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده ... این حرف سنگین است... خودم هم میدانم. خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتنِ آکبند در آمد، فلزش معلوم میشود، اما فلزِ خطاکرده رو است، روشن است... مثلِ کفِ دست، کج و معوجِ خطش پیداست. کتاب قیدار رضا امیرخانی hibook@
هیولای فرانکشتاین (نوشته‌ی مری شلی) وقتی می‌بیند نمی‌تواند با ظاهر هیولایی‌اش با دیگران ارتباط برقرار کند، از نابینایی دولیسی استفاده می‌کند و تصمیم می‌گیرد نسخه‌ای دیگر از خودش تألیف کند. به کمک زبان شیوایش شروع می‌کند به حرف زدن با پیرمرد نابینا و ریز ریز متن جدیدی از خود بافتن و ساختن. کاری که ما صبح تا شب توی شبکه‌های اجتماعی که از مخاطب‌مان قدرت بینایی را گرفتند می‌کنیم؛ تألیف نسخه‌ی جدیدی از خود. پنهان کردن که هستیم پشت ... @hibook
اگر مردی به نظر شما لیاقت دارد، در برابر هر آرزو و در برابر هر اقدام او، مانعی بتراشید. اگر این لیاقت حقیقت داشته باشد، آن مرد قادر خواهد بود که موانع را زیر و زبر کند یا از سر راه خود بردارد. _سرخ و سیاه نوشته‌ی استاندال ترجمه‌ی عبدالله توکل انتشارات نیلوفر صفحه‌ی ۲۶۳ @hibook
یک شعری دارد بوکوفسکی که درش می‌گوید چیزهای کوچک هستند که آدم را راهی تیمارستان می‌کنند نه اتفاقات بزرگ و چشمگیر. چیزهایی مثل پاشنه‌ی شکسته‌ی کفش کافی‌ست که آدم را دیوانه کند. در کتاب هاگاکوره که درباره‌ی راه و رسم سامورایی‌هاست هم یک چیزی داریم با این مضمون که مسائل بزرگ را ساده بگیر اما با مشکلات کوچک، جدی برخورد کن! رابطه‌ها هم همین‌طور اند. همچنان که چیزهای کوچکی باعث از هم پاشیدن روابط می‌شوند، چیزهای کوچکی هم هست که بعد از پایان روابط، یادآوری‌شان دل آدم را به درد می‌آورد. چیزهای خیلی خیلی کوچک که آدم اصلا فکرش را هم نمی‌کند ممکن است چه غمی همراه خودشان بیاورند. چیزهایی که منتظرشان نیستی و ناگهان جلوی چشم‌ات سبز می‌شوند و آن‌وقت می‌بینی نخواسته چند دقیقه‌ای هست که به رب‌گوجه‌ی روی قاشق خیره مانده‌ای. یا داری یک‌چیزی را روی کاغذ هی می‌نویسی. یا جمله‌ی کتابت را هی می‌خوانی. آدم نمی‌داند بگوید با همین چیزهاست که زنده است یا با همین چیزهاست که می‌میرد. @hibook
رستم مستاصل مانده و زیرلب دارد با خودش حرف می‌زند، دارد سرنوشت را نفرین می‌کند، فحش می‌دهد به زمانه. زن جادو، حال رستم را که می‌بیند با تعجب می‌پرسد: «خیری نبردی از مردانگی و زره که شده‌ای پیرزن و نفرین می‌کنی؟»، رستم می‌گوید: «با مردانگی و شمشیر نمی‌توان با بخت کج جنگید، بخت کج دشنام می‌خواهد و نفرین.»* الان، من، همان رستم درمانده‌ام در نبرد با بخت کج، ناسزا می‌دهم تا حداقل خودم را سبک کنم، هر چند که می‌دانم فرجام کار را، باختن و دوباره باختن... *روایت عاشقانه‌ای از مرگ در ماه اردیبهشت نوشته‌ی محمد چرمشیر نشر نی صفحه‌ی 43 @hibook
بسم الله الرحمن الرحیم
به نظر شما چند قدم فاصله داریم با نوشتن متن هایی که تا اینجا خوانده ایم؟