اسم راوی داستان جواد است، یک پسر بچهی شیعه که پدرش در کاظمین غسالخانه دارد، برادر بزرگترش اموری پزشکی خوانده و در جنگ ایران و عراق در نبرد فاو کشته میشود، جواد به هنر علاقه دارد، دوست دارد هنرمند بزرگی بشود، پدرش اصرار دارد که او راه و رسم خانوادگی را ادامه بدهد، این خلاصهایست از داستان آن تک درخت انار. اما این تمام داستان نیست. داستان، داستان جبر جغرافیاییست، داستان حبس شدن در مرزهای ساختگی، گرفتار شدن در چنگال دیکتاتوری و ترور و خون، داستان برادرکشی و جنگهای قبیلهای. از آن کتابهاست که عنوانش و علت نامگذاریاش میخکوبتان میکند، در حیاط غسالخانهی پدر جواد، درخت اناری وجود دارد که با آبی که با آن مردهها را میشویند آبیاری میشود، درختی که ثمرهی مرگ است، میوهای که میدهد حاصل مرگ است، ریشههایش با آب مرگ رشد میکنند، محصول انارش را جواد با اینکه انار خیلی دوست دارد نمیتواند بخورد، درخت با آب مرگ سیراب شده و هر سال شکوفه میزند و میوه میدهد، درست مثل خاورمیانهی لعنتی. انار مگر میوهی بهشتی نیست؟ پس چگونه در این جغرافیای نفرین شده مرگ و بهشت اینگونه در هم تنیده شدهاند؟
آن تک درخت انار از آن داستانهای درجهی یکیست که بعد از این به همه پیشنهاد خواهم کرد سراغش بروند.
#معرفی_کتاب
#آن_تک_درخت_انار
#سنان_انطون
@hibook