آقا مصطفی نیز #سکوت_ابدی را پیشه کرد و #آسمانی_شد. 🍂🖤🍂 در دوران ابتدایی ایشان برای مدرسه مدیرکه نه یک معلم ویژه اخلاق مداربود. سختی دوران دیده ای که مزه تلخ#فقررا چشیده بود،درخانواده ای آبرومند روزگار را با همه کاستی ها پشت سر گذاشته و حالا خوب می‌دانست بی بضاعت و دست تنگی خانواده های عیال وار که بچه های خود را برای تحصیل به مدرسه راهی کرده اند چگونه از خود مایه میگذارند. به جرٱت میتوانم عرض کنم خیلی از عزیزان محله های مسلم آبادو دهنو که امروز در سطوح عالی با مدارک دانشگاهی روزگار میگذرانند شاگرداین #فرهنگی_خوش مرام و‌ دوست داشتنی بوده اند.قبل از بستری شدن استاد، یکروز صبح او را در نانوایی بربری بلوار آیت الله عاملی زیارت کردم.چاق سلامتی بین مان رد و‌بدل شدفرصتی بود برای چند دقیقه هم که شده از محضرش مثل همیشه تلمذ داشته باشم.#رنگ به چهره نداشت، و معلوم بود از بیماری رنج میبرد. با مهربانی تمام جویای احوالم بود و باز گفتن درس زندگی،تکرار جملاتی که مصداق بارزی ست که دنیا دار فانی است و نباید به آن دل خوش داشت.با تمام وجود میفرمود: این دنیا به کسی وفایی نداشته و ضمانت ماندگاری را برایمان امضا نکرده است. اصلا ما برای تحمل یک دوره سختی، و آزمایش در این دنیا هستیم،مهم آن است چگونه صبوری کنیم. امیدوار باش از این امتحان سر بلند باشیم.درحالیکه دستش را در دستانم داشتم حس میکردم این نگاه #بوی_دلتنگی میدهد.نمیخواستم از او خدا حافظی کنم ولی بنده خدا با احترام فرمود ملاحظه شما را دارم که نا خوش احوالید و نبایدروی پا بمانی.دعا گوی هم باشیم که عاقبت مان ختم بخیر باشد. ✍سعید بوجار @kheymegah

برای #واپسین_امشب ؛ برایتان #آرامش_خاطر؛ را آرزومندم . الهی که بخیر بگذرد . 🌸🍃☘🌹☘🍃🌸 پشت هیچستانم

برای مخاطبان ارجمند و همراهان گرامی ام صبح تون بخیر و سلامتی ، پذیرفته باد . 🍃☘🌸🍎🌸☘🍃 پشت هیچستانم

برای #آغازین_امروز یک جرعه حس موسیقی #سنتی با صدای دوست داشتنی زنده یاد استاد مرحوم #ایرج_بسطامی روحش شاد . پذیرفته باد . 🍂🍁🍃🌸🥀🌸🍃🍁🍂 پشت هیچستانم https://eitaa.com/hichestan49

#تلنگر و یاد آوری برای ما #بازماندگان ؛ پنجشنبه ای شد و باید یاد و نام آنانی را که #آسمانی_شده_اند گرامی بداریم به حمد و سوره و ذکر شریف#صلوات . پذیرفته باد . التماس دعا ... 🍂🍁🌱🥀🌱🍁🍂 پشت هیچستانم

جدایی در یکمین سال عروج#آسمانی مرحوم زنده یاد#عباس_زهتاب_آرانی ، 🖤 نوشته ؛ منزلمان را با دلخوشی هر چه تمام بهم ریخته بود و‌ به اصطلاح کاشانه مان را سر و‌ سامانی بخشید. نو نوار کرد و‌با خوش رویی تمام میگفت:دلم میخواهد سرپناه تون نوسازی شده و‌ در آن راحتر باشید. پنج شنبه دهم آذر ماه سال۱۴۰۱ در یک دور همی دوستانه ای که جمع شده و‌ برای خانه جدیدمان جشنی گرفته بودیم «تا اینجا از مرسومات زندگی ما و طبق معمول عادت اهالی آبادی مان است». عباس دوست نداشت وقتی جلسه، یا مهمانی دوستانه زنانه داشته باشیم در منزل بماند و‌ آن زمان ساعت ۱۹/۱۰ غروب پاره تنش علیرضا را صدا کرد تا به اتفاق هم به بهانه دوچرخه سواری برای سپری کردن زمان و راحتی ما منزل نباشند. و آنها رفتند و‌ ایکاش این ساعت ازغروب فصل پاییز خزان عمر عزیزمان نبود. #عباس_جان از وقتی از منزل زدید بیرون تا آوردن خبر ناگوارت خانه آوار شد بر سرمان، سفیدی و رنگهای منزل به سیاهی تبدیل شد و‌ انگار همه چیز تغییر کرد.‌بزم دور همی مان بوی غم گرفت و‌ ناخواسته مویه کردیم که عزادر از دست دادن شما شده ایم.گلدان های گوشه اتاق رنگشان پرید، یکی به یکی خشک شده اند و‌ شادابی از محیط خانه ای که تازه اش کرده ای به سردی گرایید و‌ ایکاش این ساعت ۷/۱۰ عصر دهم آذر برایمان چنین تقدیری را رقمی نمیکرد. ما بی آشیان که نه،بی سر پناه که نه، داغدار و‌ بی یار و‌یاور شدیم.‌با غم و هجرانت سر کرده ایم و‌به باغچه خشک شده گوشه حیات چشم دوخته ایم ولی مانده ایم چه پاسخی برای آنانی داشته باشیم که چشم به دستان سخاوتمند تو‌ دوخته بودند و الان داغدار. همسرغمخوارت 🍂🥀🍂 هیچستانم