#نوستالژی_های_خاک_خورده
اما فراموش نشدنی ...
🍂🍁🌱🍁🍂
✍ با ورود به ایام ماه #محرم ،،
بیشتر به مطالبی پرداخته شد که مناسبت این روز ها بود و کم کمک از واگویه های دلم به دور می شدیم .
با مرور به آرشیو و داشته هایم
نا خود آگاه این عکس ذهنم را به خود مشغول کرد .
تحقیقاتم پیرامون مرحوم
#هنرمند_روشندل ،
مانده علی خدمتی
نا تمام مانده است و هنوز نمی توانم شرح آنچه را که دلم میخواهد برای این عزیز آسمانی به نگارش در آورم .
اشاره کنم به دهه پنجاه ، هم نسلی های من و قبل از من محله دروازه بیدگل و حوالی قدیم آن دوران بخصوص #جا_منبع که یک آدرس ویژه آبادی مان بود را خوب بخاطر دارند .
کیوسک کوچک و تقریبا اتاقکی شبیه به باجه تلفن های سکه ای آنروز ، برگردید به دور دورا و به یاد آورید مردی را که با عصا در همین حوالی ذکر شده در رفت و آمد بود . تا جاییکه ذهنم یاری میکند این مرد خوب و بی آزار خدا #شاپرکی_بود که صدای بال زدنش نیز به گوش نمیرسید .
روشندلی که قدرت #تکلم ، نیز نداشت .
از قدرت شنوایی اش چیزی به یاد ندارم ولی در جستجوی کودکانه آن سالها پی برده بودم که او #تیک_عصبی دارد :
وقتی مینشست به سمتی زل زده , با ناخن یک دستش ناخن دیگرش را گزگز میکرد و وقتی او را دیده بودم که با آرامش کامل یک چیزی را #تعمیر_ میکند .
« مثلا ساعت مچی » مطالبی فراوانی از هنر نمایی و قدرت خدادادی این آمرزیده جمع کرده ام ولی با گذاشتن این پست شما مخاطب و همراه گرامی را به #چالشی ، دعوت میکنم که امید وارم باور کنیم .
#خدایی_هست
#همین_نزدیکی ...
🍃☘🍁☘🍃
پشت هیچستانم
https://eitaa.com/joinchat/1942683888Cd71dac5320
#نوستالژی_های_خاک_خورده
اما فراموش نشدنی ...
🍂🍁🌱🍁🍂
✍ با ورود به ایام ماه #محرم ،،
بیشتر به مطالبی پرداخته شد که مناسبت این روز ها بود و کم کمَک از واگویه های درونی دل ، دور می شدیم .
ولی با مرور به آرشیو و داشته هایم،
این عکس ذهنم را به خود مشغول کرد .
تحقیقاتم پیرامون مرحوم
مُنده علی خدمتی
نا تمام مانده است و هنوز نمی توانم شرح آنچه را که دلم میخواهد درباره این مرد پر درد آسمانی شده به نگارش در آورم .
اشاره کنم به دهه پنجاه ...
هم نسلی های من و قبل از من محله دروازه بیدگل و فضای فقر زده و مغموم آن دوران بخصوص #جا_منبع که آدرسی سر راست و آشنا و ویژه آبادی مان بود را خوب بخاطر دارند .
کیوسک کوچک و تقریبا اتاقکی شبیه به باجه تلفن های سکه ایی آنروز
...
حالا برگردید به دور/ دور ها و به یاد آورید مردی سیه چرده و به ظاهر تلخ رو را که با عصا در همان حوالی آرام و صبور در رفت و آمد بود .
تا آنجا که ذهنم یاری میکند این مرد بی آزار خدا همچون شاپرکی_بود که صدای بال زدنش حتی به گوش کسی نمی رسید ولی کم کم فریاد های دلخراش و رعب آورش، دل سنگ را آب می کرد...
روشندلی که قدرت #تکلم ، نیز نداشت .
می شنیدم که لال بودنش مادر زادی بوده ولی نابینایی اش گویا در زمانی به او عارض می شود که در کنار پدرش به قنایی و چاه کنی مشغول بوده است.
نیز در جستجوی کودکانه آن سالها پی برده بودم که او #تیک_عصبی دارد :
وقتی می نشست به سمتی زل زده , با ناخن یک دستش ناخن دیگرش را گزگز میکرد...
و وقتی او را دیده بودم که با آرامش کامل چیزی را #تعمیر_ میکند .
« مثلا ساعت مچی ».
مطالبی فراوانی از هنر نمایی و قدرت خدادادی این آمرزیده خدا جمع کرده ام ولی با گذاشتن این پست شما مخاطب و همراه گرامی را به #چالشی ، دعوت میکنم که امید وارم باور کنیم ...
.
#خدایی_هست
#همین_نزدیکی ...
🍃☘🍁☘🍃
پشت هیچستانم
https://eitaa.com/joinchat/1942683888Cd71dac5320